«اگنس» (اندرسون) بر اثر ابتلا به سرطان در حال مرگ است. دو خواهرش، «کارین» (تولین) و «ماریا» (اولمان) بر بالینش آمده اند و «آنا» (سیلوان)، خدمتکار باوفا از او پرستاری می کند. رابطه ها بازبینی می شوند، خاطره ها بر می گردند و خواهران ظاهرآ به هم نزدیک تر می شوند، اما...
«اگنس» (اندرسون) بر اثر ابتلا به سرطان در حال مرگ است. دو خواهرش، «کارین» (تولین) و «ماریا» (اولمان) بر بالینش آمده اند و «آنا» (سیلوان)، خدمتکار باوفا از او پرستاری می کند. رابطه ها بازبینی می شوند، خاطره ها بر می گردند و خواهران ظاهرآ به هم نزدیک تر می شوند، اما...
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
بررسی یکی از دقیق ترین آثار برگمان
مشخص است که برگمان برای تمام پلان ها، سکانس ها، قاب ها ، رنگ ها و نورپردازی ها فکر کرده است و همه چیز دارای یک کمپوزیسیون فوق العاده است و همچنین فلاش بک ها بسیار فکر شده و دقیق اجرا شده است.
به هر حال این فیلم همچون بسیاری از فیلم های شاخص برگمان در ژانر درام-روانشناسانه قرار می گیرد و به قول رابین وود که می گوید او به دو گونه به طرف موضوعش می رود یکبار به شکل سحرآمیز و بار دیگر به شکل آشکار اما این فیلم در نوع سحرآمیز قرار می گیرد.
حالا چرا رنگ قرمز تمام پس زمینه را پر کرده است؟ این به تصور برگمان بر می گردد که خودش گفته است من همیشه روح را محاصره شده در پوششی قرمز رنگ می دیده ام و در این فیلم با این پوشش در واقع شخصیت های خود را محاصره می کند و همچنین صحنه های زیبایی را در کنتراکس رنگ لباس های شخصیت ها با رنگ دیوار ها می سازد.
به هر حال برگمان همیشه دغدغه های رونشناسانه و حالا اگزیستانسیالیتی خودش را داشته است و همیشه شما دردی را در شخصیت های او مشاهده می کنید که در واقع آن دردی درونی است که به بیرون سرایت کرده است مثلاً شخصیت اگنس که در واقع تذکر بی وقفه ی مرگ است انگار درد تمام روابط شکست خورده و نزاع بی پایان درونی را نشان می دهد که حتی بعد از مرگ، همچنان دنبال ما هست.
ما با فلاش بک های بسیار حساب شده ای که برگمان می گیرد به شخصیت ها نزدیک می شویم و روابط سرد و احساسات شکست خورده ی آنها را تجربه می کنیم و هم به ماریا و هم به کارین نزدیک می شویم و درون فروپاشیده ای که پشت چهره های محکم پنهان شده است را درک می کنیم.
برگمان اصلاً خوش اقبالی ای به شخصیت های مسی.حی نشان نمی دهد چرا؟؟؟ چون ترحمی درونی در چنین نگاهی هست که منکر تمام خصائص زنده در آثار برگمان است و به این دلیل چنین شخصیت هایی را بسیار در فیلمش هجو می کند. نماینده ی چنین نگاهی در این فیلم خدمتکار خانه، یعنی آنا هست که به شدت شخصیتی از سنخ شخصیت های مسی.حیاست و همان نگاه مهربانانه و تیمارگر را داراست اما برگمان بسیار او را منفعل نشان می دهد که انگار کاری از دستش بر نمی آید.و همچنین رابطه ی دوستانه ای که کمی میان دو خواهر دیده شده بود را به سرعت در پایان فیلم، برگمان، پسش می گیرد.
این دنیای برگمانه و اینگونه می بیند.
خیلی خرسندم که قبل از مرگم این فیلمو دیدم
شاهکار عجیبیست.....
و صدای سکوت این فیلم تمام ناگفتنی ها رو میگه....
و فصل پــــایــیــــز ..... ......... ...........
این فیلم حقیقتا منو یاد شعر ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد فروغ انداخت
تک تک کلماتش رو با این فیلم حس کردم....
فیلمی چون هر فیلم دیگر برگمان،تکان دهنده،نامتعارف و پراز شگفتی و هنر مندی او....فیلم در ابتدای کار فریادیست از رنگ تند سرخ و نجواییست از صدای زنگ ساعت.،وهرچه میرود این فراید و نجواها انسانی تر میشود،و بیان درد مندی ادمیست و رویارویی آن با حقیقت مرگ و تاثر باور مرگ بر انسان؛همه چیز با کلوز آپ شروع میشود و ادامه دارد توگویی برگمان را سرآن نیست که از کلوزآپ چهره ی آدمی خارج شود و دراغاز تصویر مات مه الود ازدرختانی تنها میبینیم ... فیلم بیان هنرمندانه و حسابی ای هست از از تجارب خاص انسان های دردمند-خوشبختانه کلی گویی در اثار او جایی ندارد-ونیز نور و رنگ این دستمایه ی بینظیر برگمانست در تمامی اثارش.....اما درین فیلم شاهد داستان زنی درد کشیده-چکسی باندازه ی برگمان قادر ب تحلیل و شناخت پیچیدگی زنان است.... ک او در زندگیش همواره بازنان بحران همیشگی داشت و بارها ازدواج کرد- هستیم ک ب بیماری صعب العلاجی مبتلاست ک در اخر اورا ازپای در میاورد...شاهد بی مهری های مادر هستیم ب او وتوجهش ب خواهر کوچکتر-عین این داستان برای خود برگمان اتفاق افتاده...رک ب کتاب فانوس خیال- هستیم ک بسیار برای اودرد اور بوده و تاثیر ان زا بررفتارهای دیوانه وار او ک ناشی از کمبود توجه هست را در فیلم مشاهده میکنیم...درین اثر شاهد بحرانی در کنش افراد هستیم،۳ خواهر از خانواده ای بورژوا ک هرکدام با مشکلات و درد های شخصی خود مواجه اند یکی وقتش با فاسق هایش دیگری باآزار خود لذت میبرد و آن یکی نیازمند آغوشیست گرم...و چ انسانیست ماریا ی خادم ک در خدمت اگنس بیمارست و از چون مادری مهربان نگه داری میکند،و به درخواست مرده بدون کمترین وحشتی پاسخی مهربانانه ای میدهد(این سکانس ک نشندهنده ی ابدیتیست پس از مرگ ب طرز کامل تری در فیلم چشمه باکره برگمان پرداخته شده هست-...و چه عجیبست ک پرداخت برگمان در فریادها ونجواها در مرده ای ک حرف میزند و تمنای اغوشی میکند برخلاف کارهای بونوئل بشدت باور پذیر هست)....و چه شگفت است ضجه های او هنگام جان دادن و زیباست پریشانی دوربین و حسی ک بشدت ب مخاطب انتقال میابد...و تنهایی و بی مهری خواهران و غربت انها از یکدیگر ک موجب زجر انهاست،و تنها برای لحظاتی ک درکنار یکدیگرند چ زیبا و انسانی،خاصه که موسیقی باخ،قطعه ساراباند-این موسیقی نامتعارف و بینظیر بار دیگر در فیلمی باهمین نام ک واپسین کار برگمان هست هم پخش میشود-نیز همراهی کند؛شاید بتوان گفت باتوجه به سکانس آخر این فیلم پشیمانی برگمان از دشمنی خود ازبرادر و خواهرانش بوده باشد.... ...و در آخر اینکه این فیلم بیان درد است که فقط با مرگ منقطع میشود...
جالب اینکه من هیچ تحلیلی اینجا نمیبینم ... فقط به به و چه چه ... به نظر من فیلم سونات پاییزی فیلم شسته رفته تری بود و من باهاش بیشتر ارتباط برقرار کردم ... البته خود برگمان گفته این فیلمو از همه ی فیلماش بیشتر دوست داره ولی متاسفانه من هیچ نقدی از این فیلم جایی پیدا نکردم ... اینکه با این فیلم نابود شدید و بهترین فیلم عمرتونه نیاز به توضیح داره دوستان ... منم با دیدن رویای آریزونای امیر کاستاریکا نابود شدم و بهترین فیلم عمرمه ولی میتونم ساعتها راجع به آن حرف بزنم ... عزت زیاد
مردان فیلم را در نظر بگیرید ... دکتر اغواگر شوهران بی خاصیت ..... فیلم بر اساس شخصیت زن شکل گرفته ...... رنگ قرمز و خون نشانی از بلوغ و شروع دوران جوانیس ....اگنس بدون مرد زندگی کرد ...انا مادری که بچه اش اگنس شده .... ماریا لبخندهایی که معلوم نیست از خوشحالیس یا غم ......کارین پیر دختری که پر از خشم و نفرت است ... دفترچه خاطرات اگنس که بدست انا افتاده ....
این فیلم باز هم از خاطرات کودکی خود برگمن استفاده کرده ... صحنه حرف زدن اگنس پس از مرگش یکی از بهترین صحنه های مرگ در تاریخ فیلمسازیس ...و فقط مادر (انا ) کنار جسد میماند و دو خواهر دیگر حتی تحمل لمس اگنس را هن ندارن .....
فیلم خوبیس ببینید
خیلی سنگین بود کله ام دود میکنه!! :)) این فیلم برای هرسلیقه ای مناسب نیست! یه چی در حد تاکسی درایور هست؛ نقطه اوجی نداره در یک سطح شروع میشه وتا پایان ادامه پیدا میکنه. من بشخصه خوشم نمیاد از ایین مدل فیلمها اما به طرفداراش احترام میزارم
عجب فیلم ارزشمندیه این اثر... درود بر برگمان درود
تو این فیلم برگمان دردها و زجر ها رو برات ملموس میکنه