"هری لاند" نوجوان نوزده ساله با "مونیکا" هجده ساله،دختری بی پروا و سرکش آشنا شده و عاشق یکدگیر می شوند.آنها خانواده و کار خود را در شهر کوچک خود رها کرده و به وسیله قایق پدر "هری" به جزیره ای دور افتاده رفته و تابستان را در آنجا سپری می کنند...
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
آقای برگمان عزیز!
شما قطعن در سراسر دنیا آن‌قدر تحسین شده‌ و موفق بوده‌اید که این نامه کاملن غیرضروری فرض شود؛ اما به هر حال، من دوست دارم در مقام یک فیلم‌ساز و هم‌کار، تحسین و سپاس‌گذاری خودم را بابت سخاوت خارق العاده و درخشانی که با فیلم‌های‌تان در حق دنیا روا داشته‌اید، ادا کنم.
من هیچ‌گاه در سوئد نبوده‌ام و در نتیجه هرگز افتخار تماشای آثار تئاتری شما را نداشته‌ام. اما تصور شما از زندگی، عمیقن مرا تحت تاثیر قرار داده است؛ خیلی عمیق‌تر از آن‌چه که پیش از این تحت تاثیر هر فیلمی قرار گرفته‌ام. اعتقاد دارم شما امروزه بزرگ‌ترین فیلم‌ساز مشغول به کار هستید. بیش از آن، اجازه دهید بگویم که در به وجود آوردن حس‌وحال و اتمسفر، ظرافت اجرا، اجتناب از بدیهیات و صداقت و کمال یافتگی در شخصیت‌پردازی، هیچ‌کس به گَردِ پای شما نمی‌رسد.
بخشی از نامه‌ی -استنلی کوبریک- به -اینگمار برگمان- مورخ ۹ فوریه‌ی ۱۹۶۰ – مجله‌ی همشهری سینما (یا همان ۲۴ ) – دی ماه ۱۳۹۲
بهترین فیلم دوره سعی و خطای برگمان، گفتاری در باب عشق و البته با چاشنی بارقه هایی از نئورئالیسم... تناظر باورنکردنی نمو و تعالی کاراکترها، هم ارز با گذر تابستان... دینامیک فعال یک مفهوم مجرد: تابستان... به ظاهر تنها یک تابستان گذشته؛ و در واقع همه چیز تغییر کرده... مواجهه با بارِ سنگینِ بودن بلوغ...
از منابع قوی الهام فیلمسازان موج نوی فرانسه علی الخصوص تروفو.
یادداشتی کوتاه بر فیلم تابستان با مونیکا
شاید ساخت چنین فیلمی برای بسیاری از کارگردانان جهان می توانست به عنوان اوج بلوغشان مطرح شود اما برای برگمان این فیلم، تازه استارت ایشان، به سمت فتح قله های دست نیافتنی تاریخ سینما بود
فیلم تابستان با مونیکا برگمان با این که فیلم بسیار خوش ساخت و دقیقی است اما در ردیف آثار برجسته ی برگمان قرار نمی گیرد. برگمان در این دوره فیلم هایش رنگ و لعاب رئالیستی و همچنین تا حدودی رنگ ساختار سینمای کلاسیک را دارد و هنوز به پروژه های بلند پروازانه ی خودش نرسیده است چرا که ایشان همیشه استاد فراتر رفتن از رویا و واقعیت است و در لایه ای پیچیده تر فیلمش را حرکت می دهد. اما این فیلم با این که فیلم خوبی است اما عمق و پیچیده گی فیلم های درخشان ایشان را فاقد است.
یکی از دغدغه های برگمان حتی در آثار جلوترش، مسئله ی بلوغ و تبعاتش(مسئولیت پذیری) بوده است که در این فیلم به وضوح این مسئله در مرکز قرار گرفته است و برگمان استادانه روحیات دو جوان فیلمش را پرداخت کرده است به طوری که واقعاً رابطه ی میان هری و مونیکا در هر شرایطی برای ما ملموس است و خیلی خوب این رابطه، به تجربه ما تبدیل می شود و ما در هر لحظه فیلم را حس می کنیم. کار خوبی که برگمان در این اثر انجام می دهد این است که هر دو شخصیت را خاکستری جلوه می دهد و هیچکدام از طرفین دو رابطه را به نفع دیگری مصادره نمی کند و هرگز در موردشان داوری نیز نمی کند. البته این امر به خاطر این است که غرض فیلم چیزی فراتر از یک داوری سطحی بوده است.
نکته پایانی را اختصاص دهیم به خانم Harriet Andersson که اولین بار در این فیلم برای برگمان جلوی دوربین می رود و تبدیل به یکی از بازیگران مهم سینمای جاودانه ی برگمان می شود.
حتماً دیدن این فیلم توصیه می شود.
استاد برگمان در همه ی فیلم هاش از تمام پتاسیل سینماییش استفاده می کرد و اونها را به یک شاهکار تبدیل می کرد.کارگردانی ست که تمام عقاید زندگی خود را به فیلم مبدل می کرد.
کیشلوفسکی درباره برگمان می‌گوید: «این مرد از جمله معدود کارگردان‌هایی است که به اندازه داستایوفسکی و کامو از «سرشت انسان» سخن به میان آورده است
و در آخر اندیشه اش به حقیت پیوست و بازی شطرنجش با شوالیه ی مرگ به پایان رسید !!
سلام. خیلی ممنون بابت شاهکاری دیگر از استاد فلسفه و هنر سینما. لطفاً آثار دیگری هم از Ingmar Bergman فقید ریلیز کنید. با سپاس.
شیوه فیلمسازی برگـمان با تابستان با مونـیـکا برای من بـرجـسـته شد، پیش از آن فیلم، آثار او شبیه فیلم های آمریکایی خیلی خوب بودند اما به نظر می رسید که مونیـکا در مجموعه فیلم های او یک نقطه عطف باشد و بعد از آن سینمای برگمـان به سمت پیدایش و تجلی یک سبک شاعرانه فوق العاده درخشان سوق پیدا کرد.
برگمان زمانی که از دنیای بیرون فاصله گرفت و علاقه و توجهش را به درون معطوف کرد، توانست با درایت، توامندی و زیبایی هرچه تمام و با بسط و پردازش یک گرامر سینمایی خاص خودش، به تشریح و بیان این تعارض ها و تنش ها دست بزند.
یکی از اجزای دستور زبان او کلوزآپ بود. او در فیلم هایش طوری از کلوزآپ استفاده میکرد که تا پیش از آن هیچ کس اینگونه این تکنیک را به کار نبرده بود.
کلوزآپ های ایستا، سرشار از سکـون و سکـوت، فوق العاده نزدیک به چهره ها، بی اندازه طولانی، تاثیر آن ها بی اندازه مبهوت کننده و شگفت آور بود، چرا که با نبوغ برگمان گره خورده بود.
وودی آلن
از خالق شاهکاری چون (پرسونا) جز این هم انتظار نمیرفت.
به به !! عجب شاهکاری !!! :)