دختري به نام «مارني» (هدرن) که بيماري دزدي دارد در شرکت هاي مختلف استخدام مي شود و دست به سرقت مي زند مدير يکي از اين شرکت ها (کانري) با «مارني» ازدواج مي کند و با آگاهي از بيماري همسرش سعي مي کند تا درباره ي گذشته اش اطلاعاتي به دست آورد...
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
سر آلفرد هیچکاک
استادترین استادان تاریخ سینما
پیچیده ترین فیلمساز تاریخ سینما
عمیق ترین کارگردان تاریخ سینما
ماهرترین کارگردان از هر لحاظ و استاد تعلیق و ساختن میزانسن های لایه لایه و پیچیده و خلاقانه
استاد به تصویر کشیدن مضامینش به روش سینمایی نه شعاری
یکی از بزرگترین فیلمسازان مؤلف سینما
نقد فیلم مارنی (رازگشایی مادر معشوق توسط عاشق)
فیلم مارنی، عجیب و غریب شاهکاره.فیلم آغازیه ی وحشتناک خوبی داره یعنی در پلان اول که دوربین از مارنی عقب می افتد و باز سعی می کند نزدیک شود اما انگار توانش را ندارد. خوب به یک معنا این کل فیلم است چرا که کل فیلم قراره ما ذره ذره به مارنی نزدیک بشیم و او را از درون بشناسیمش.با چند میزانسن و در عرض چند دقیقه ی کوتاه هیچکاک شخصیت اول خودش را میسازد و ضربه ی اول داستان خود را می کوبد و روشن می شود که ما با چه روبروییم.
در مورد عشق در سینمای هیچکاک باید عرض کنم که معنای خاصی دارد و از مؤلف بودن هیچکاک بلند می شود.عشق و عاشق در فیلم های هیچکاک درمانگر است و محافظ معشوق خود است و در واقع تمام فیلم به یک معنا گره گشایی یا باز کردن راز مادر مارنیست توسط مارک. و مادر در سینمای هیچکاک اساساً عامل ترسناک و در واقع عامل اخلال روانی است. در این فیلم پلانی را می بینید که برنیس(مادر مارنی) قصد بیدار کردن مارنی را دارد و در اینجا به نوع نورپردازی دقت کنید که چطور مادر را به تصویر می کشد این تکنیکی است که فرم می شود و مضمون می شود.
یکی از سکانس های آغاز فیلم را به یاد آورید که مارنی به خانه ی مادرش می رود و جسی اونجاست.هیچکاک میزانسن هایی که بین این سه نفر می گیرد و در کنار دیالوگ ها، فضایی عیجیب و غریب پیچیده خلق می شود که در چندین سطح حرکت می کند.۱- حسادت مارنی به جسی.۲-توجه بیشتر مادر به جسی . حالا چرا مهمه چون برنیس برای تسلی خودش از گناه گذشته اش ،از جسی مواظبت می کند(جسی/مارنی) و به دلیل احساس گناهی که نسبت به مارنی دارد از او دوری می کند ولی مارنی این را درک نمی کند و حسادت می کند....
میزانسن دیگری که توضیح می دهم یکی از سکانس های تقریبا نیمه ی پایانی فیلم است که در خانه ی مارک مهمانی است و دوربین هیچکاک از بالای پله ها آرام آرام پایین می آید و روی صورت کلوزاپ شده ی استرات می ایستد. از اینجا لایه ی تعلیق هیچکاکی و عامل اخلال فضای آرام مهمانی وارد می شود و باز میزانسن های پیچیده و همچنین فضای خاص هیچکاکی رقم می خورد.
متأسفانه نمی شود تک تک پلان ها و سکانس ها را یکی یکی و دقیق تحلیل کرد چون بسیار طولانی می شود اما
آب دريا را اگر نتوان كشيد هم به قدر تشنگی بايد چشيد....۱۰از۱۰
واقعاً لقب استاد برازنده آلفرد کبیره،لعنتی فیلماش یکی از یکی قشنگتره
کلا نمی‌دونم چرا از هیچکاک انقدر تعریف می‌کنن. من توی فیلم‌هاش نه سرگرم شدم و نه پیامی بهم منتقل شد. اصلا حرفی برای گفتن نداره.
این فیلم هم که احساس می‌کنم یکی از فاجعه‌بارترین فیلم‌هاشه!
شامل اسپویل
Marnie ۱۹۶۴ آلفرد هیچکاک
یکی از اشکالاتی که به اومانیزم، اصل تفرد انسانی و تعریف آزادی(۱) وارد میشه توجه کم به بعد اجتماعی و تعامل ارتباطی انسان ها است.(۲) توجه به اجتماع از این جهت که
***آیا فلان بافت جامعه فرصت انتخاب ارزش های بامعنا را به ما میدهد؟
و یا
*** اساسا اجتماع شرایطی را مهیا میکند که در آن اختیاری داشته باشیم؟
فیلم ها به ما کمک میکنند تا این موضوعات و بهتر درک و تعمق کنیم و به دنبال طرح سوالات بیشتر باشیم.
فیلم مارنی براساس رمانی از وینستن گراهام ساخته شده است. مارنی آدم متزلزل و دارای جنون دزدی است. زمانی که در دام عشق و ازدواج با شان کانری می افتد ما متوجه میشویم که شخصیت کنونی اش ریشه در گذشته ای آشفته و حوادث آسیب زای کودکی دارد. در پایان فیلم او را بیشتر درک میکنیم و امیدواریم که اکنون شانسی برای بهبودی داشته باشد، اما قصد فیلم آشکارا این است که به ما نشان دهد شخصیت او بیشتر محصول تاثیر اتفاقاتی است که برای او افتاده است تا کارهایی که خودش دست به انتخاب آن ها زده است. سرپیچی های او بیشتر واکنش روانی ذاتی ای نسبت به ترومایی تحمل ناپذیر است و کمتر حاصل انتخاب خود او و تحت تاثیر خودفریبی است.
--------
۱.(در کنار محاسن بسیار همچون مساله مهم عدم نگاه توده ای به انسان ها)
۲. (فمنیست ها و مارکسیست ها نقدهای زیادی به جنبه اومانیزم اگزیستانسیالیست وارد کردند)
مارنی فیلمی بسیار مهم و فیلمی که، در واقع، یک جوری کوچک شده یا مقدمه ای بر سرگیجه است. فیلمی ظاهراً روانکاوانه و مشکل، اما به شدّت درست درآمده که خیلی خوب شخصیت را می سازد. شخصیت مارنی را.
ببینیم که هیچکاک چگونه مارنی(شخصیت اصلی فیلمش) را معرفی می کند. یک زنِ جوانِ مو طلایی که مرتّب از گاوصندوق ها دزدی می کند. اولین سکانس معرفی، خیلی جذاب و جالب و هیچکاکی است. ما یک زن را می بینیم که دارد از ما دور می شود. از پشت [او را می بینیم که] دارد در یک ایستگاه قطار قدم می زند. در این ایستگاه دو قطار ایستاده [را می بینیم] و یک سایبان ایستگاه که مثل فلش بر روی زن سوار شده است (یعنی او را تحت سلطه ی خودش گرفته است). یک چمدان در دست راستش است و یک کیف زنانه ی بزرگ هم زیر بغلش است. کُنتراستِ (Contrast) رنگ زرد با لباسی که او پوشیده است، خیلی آن ساک را برجسته می کند. سریعاً پس از این صحنه، Cut می شود به مردی که می گوید: آره. سرقت شد. اینجا هم خالی شد. [مرد این جمله را] به چه کسی [می گوید]؟ به Sean Connery (شون کانری). یعنی به قهرمان مرد فیلم.
بعد از این، دوباره بر می گردیم به داخل هتل و باز، مارنی را نمی بینیم. او را از پشت می بینیم که دارد با چمدان هایش وَر می رود. یکی [از چمدان ها] کاملاً مرتّب است و دیگری به شدّت شلوغ-پلوغ و آشفته است. این آشفتگی (یکی مرتّب، و یکی آشفته) در واقع آشفتگی ذهن مارنی را هم نشان می دهد و سلیقه اش را. بعد از چمدان ها نوبت می رسد به کارت شناسایی. کیفش را باز می کند و ما متوجه می شویم که چند کارت شناسایی دارد با اسامی مختلف. بعد در آخرین لحظه، مقدار زیادی پول از کیف زرد رنگ زیر بغلش می ریزد داخل چمدان. پول ها تا نخورده اند و معلوم است که سرقت شده اند. این، معرفی مارنی است.
در طول فیلم متوجه می شویم که چرا مارنی دزدی می کند و چرا چنین دزد حرفه ای ای است که از این شهر به آن شهر سفر می کند و دزدی می کند.
مارنی از یک چیز می ترسد. از رنگ سرخ. و از رعد و برق و صدای ضرباتی که به درب می خورد. به حدی می ترسد که حالت جنون و رعشه می گیرد و ترسش را این طوری بر ما عیان می کند.
خوب. رنگ سرخ نشان چیست؟ رنگ سرخ، به دلیل گرمایی که دارد و به دلیل تمایلی که به آن وجود دارد، نشان نوعی تمایل و غریزه ی جنسی است. مارنی این را پس می زند. در تمام طول فیلم می بینیم که مارنی نسبت به مرد و بعد نسبت به کسی که قرار است شوهرش شود، به شدّت سرد است. چرا؟ تمام فیلم توضیح این چرا است. دلیلش در طول فیلم برای ما آشکار می شود. در زمان کودکی مارنی، مردان زیادی پیشِ مادر او، که زن محترمی نبوده است، می آمده اند. مارنی بالاخره مجبور می شود که در دفاع از مادرش با یک میله ی بخاری به سر یکی از این مرد ها بزند و او را زخمی کند. این خاطره ی کودکی برای او مانده، او را ضد مرد کرده، سرد مزاج کرده، و ترسان. ترس از رنگ سرخ، از رعد و برق، و از صدای ضربه به درب. الآن دزدی برای مارنی وسیله ی فرار از این گذشته است. یک جور جبران یا یک جور عکس العمل دفاعی است در برابر جامعه ی مرد سالار.
مارنی بالاخره با شخصی آشنا می شود: شون کانری (که یکی از صاحبان شرکت هایی است که مارنی ازشان سرقت کرده است). او مسأله را می فهمد و همچنین می فهمد که مارنی دزد است. اما او عاشق مارنی شده است و بنابراین دو راه در پیش روی خود دارد. یا [اینکه] مارنی را لو بدهد، یا اینکه با مارنی ازدواج کند. او سعی می کند با مارنی ازدواج کند و او را مداوا کند. فیلم سعی می کند که این مداوا را لحظه به لحظه به ما نشان دهد.
مارنی در مقابل مردان (که نسبت به آنها سرد مزاج است) به یک اسب که خیلی آنرا دوست می دارد پناه می برد، چراکه اسب سَمبُلِ (Symbol) نجابت، بی گناهی، و معصومیت است. این اسب برای مارنی جایگزین همه ی آدم ها می شود.
مارنی مادرش را هم دوست دارد. مرتّب برای او پول می فرستد (از پول هایی که سرقت کرده است) اما مادرش او را دوست ندارد (به خاطر همین چیزی که در گذشته اتفاق افتاده است). مادر بعد از آن ماجرا سعی کرده است که پاکدامن شود و [هم اکنون] با پول های مارنی زندگی می کند.
صحنه ی فوق العاده ای در فیلم موجود است. صحنه ای که مارنی دارد اسب سواری می کند و در این اسب سواری، با نماهایی که هیچکاک می گیرد، ما علاقه ی مارنی و آزادی مارنی را می بینیم. علاقه اش به اسب واحساس آزادی ای که وقتی سوار بر اسب است به او دست می دهد. در این صحنه ی فیلم که به دقت [بر روی آن] کار شده است و تدوین خیلی فوق العاده ای هم دارد، ما متوجه می شویم که چگونه هیچکاک این صحنه را تبدیل می کند [به آنچه که می خواهد]. از فرم دقیق شروع می کند و می رسد به محتوایی که عرض کردم (یعنی علاقه ی مارنی، جایگزینیِ مارنی، و اهمیت اسب). با دقت در نماهای این صحنه متوجه می شویم که هیچکاک با زمان بندی دقیق و با حرکات درست دوربین، تعلیق را نگه می دارد.
اسب [در انتها] نمی تواند از یک مانع رد شود و بنابراین سرازیر می شود، می غلتد، و پایش می شکند. می دانید که اسبِ زخمی را معمولاً می کشند. مارنی در جستجوی اسلحه بر می آید. اسلحه را بر می دارد و دست به اسلحه از پله های خانه پایین می آید و ما Insert اِ دست مارنی را داریم، و اسلحه، و شلیک. ما نمی دانیم که مارنی دارد به Mark (مارک) شلیک می کند یا به اسب. (مارک همان شون کانری است.) در تمام فیلم، این دو یکدیگر را نشانه رفته اند. از طرفی خطر اینکه شون کانری او را لو بدهد وجود دارد، و از طرف دیگر برای فرار مارنی از این وضعیت، مسأله ی اسلحه و کشتن مارک مطرح می شود. هیچکاک با زرنگی تمام و با مِتُد درست خودش، با Insert اِ اسلحه، ما را به این شک می اندازد که آیا مارنی به مارک حمله کرده، یا اسبش را کشته است؟ صحنه، یک تعلیق حساب شده ی هیچکاکی است که اثرش را کاملاً تا انتهای فیلم بر ما می گذارد. رنگ سرخی هم که در آن صحنه می بینیم (رنگ خون اسب) از آن چیزهایی است که مارنی را بر می آشوباند و یک بار دیگر [مسأله ی] رنگ سرخ را به ما یادآوری می کند.
مارنی با مارک در یک خانه هستند و ازدواج کرده اند. طوفان به پا می شود. رعد و برق در آسمان می آید، طوفان اوج می گیرد، صدای ضربه به گوش مارنی می رسد، هیچکاک یک Fade اِ قرمز می کند و دوباره همان حالت به مارنی دست می دهد. [در اینجا شاهد] عقب نشینی مارنی و طوفان درونش [هستیم] که علت وجود این طوفان، تضاد درونی مارنی است. تضاد بین اصول اخلاقی اش (که سرد مزاجی [از] اصول اخلاقی اش شده است) و رابطه ای را که می خواهد با شوهرش داشته باشد. انعکاس این تضاد [درونی] در بیرون به صورت طوفان است. طوفان شدید تر می شود و مارنی، باز [هم]، حالش بد می شود. دوباره در این صحنه یک شخصیت پردازی فوق العاده داریم. هم از مارنی، هم از مارک؛ با بازی های خوبی که هر دو شخصیت را در می آورد.
مارنی تنها فیلمی است، منهای دردسر هری، که در آن Bad Man ای وجود ندارد. حتی دردسر هری را هم می توانیم چندان استثناء نکنیم، چون یک معاون کلانترِ نیمه Bad Man دارد. اما مارنی آدم بد ندارد. [بنابریان] هیچکاک مجبور است به بعضی آدم ها خصلت های آنتی پاتیک (Antipathetic) بدهد. آدم هایی مثل نامزد سابق مارک که تمایل شدیدی به مارک دارد و هم او موجب می شود که مارنی لو برود. هیچکاک به به این آدم ها خصوصیت های منفی و آنتی پاتیک می بخشد تا بتواند این کمبودِ Bad Man را جبران کند. Bad Man ای که برای هیچکاک خیلی مهم است. [او] همیشه می گوید: Bad Man اِ یک فیلم است که آن فیلم را خوب می کند. هر چقدر Bad Man اِ فیلم قوی تر باشد، قهرمان فیلم قوی تر می شود. در غیر این صورت، قهرمان ضعیف می شود.
می رسیم به انتهای فیلم که مارنی در خانه ی مادر است و مارک دوباره کوشش می کند که مارنی به یاد بیاورد که واقعه ی اصلی، که در کودکی اش رخ داده، چه بوده است. آن واقعه برای مارنی بازسازی می شود و رابطه ی مارنی با مادر تصحیح می شود (محبتی که مارنی به مادرش دارد، از سوی مادر نیز به او اعمال می شود). مارنی، با کمک مارک، توسط عشق معالجه می شود و فیلم به پایان می رسد. این، یکی از تِم (Theme) های هیچکاک است.
مارنی یکی از فیلم های خوبِ جدّیِ هیچکاک است که تعلیق در آن جایی اساسی دارد (از اول تعلیق داریم تا آخر) و شکل فنری خود را ادامه داده است.
مارنی با یک پایان تلخ و سپس Happy End ای [تمام می شود و] به یاد ما می ماند آن زن بی پناهی که مجبور به دزدی بوده است، و در دوران کودکی چه بر سرش آمده، و الآن با کمک عشق توانسته است که مداوا شود.
عشق، به طور موقت، مداوا می کند. این، یکی از تِم های هیچکاک است.
مسعود فراستی
یک فیلم فوق العاده با بازی های عالی و درخشان و مخصوصاً موسیقی استثنایی
اگر کسی سینمای هیچکاک را واقعا بفهمد سینمای ناب را فهمیده است. این فیلم فوق العاده بود.
یک دیگه از اثار دیدنی الفرد هیچکاک