سفر در زمان، تصاویر ثابت، گذشته، حال، آینده و عواقب جنگ جهانی سوم. داستان یک مرد،ِ یک برده که در زمان به گذشته و آینده فرستاده می شود تا راه حلی برای سرنوشت جنگ پیدا کند...
سفر در زمان، تصاویر ثابت، گذشته، حال، آینده و عواقب جنگ جهانی سوم. داستان یک مرد،ِ یک برده که در زمان به گذشته و آینده فرستاده می شود تا راه حلی برای سرنوشت جنگ پیدا کند...
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
گوش پاك كن را كه فرو میكنی توی گوشهات میدانی از قبل جز صمغِ زردِ موذی چیزی عایدت نمیشود . میدانی این چرخیدن، این كشف!، این تمنا، تنها از خارش ات كم میكند! بیرون میاوری اش ، نگاهش میكنی. نه اینكه توقع مربا داشته باشی نه! نگاه میكنی كه بگویی: عجب كثافتی!! جویدنِ بیرون و درونِ آدمها عینا همین است . لجنی را به قلب و روح ات میچسبانند و تحویل ات میدهند كه خودت منتظرش بودی ! نه بیش نه كم..
میشكافی شان تا به خودت بگویی: عجب كثافتی!
از این موارد در دنیای واقعی و مجازی بسیار داشته ام .. نمونه های آخرش هم در همین فضا بود اما این را نوشتم تا حالا که پیام پیشین را برنتابیدند، هر وقت به این مکان آمدم چشمم بیفتد و یادم ، که اشتباه گذشته را تکرار نکنم! چه کسی میداند ، شاید به کار بعضی های دیگر هم بیاید!
حالا که تا اینجا آمدیم بگذارید حق صاحبخانه را هم ادا کنیم . کریس مارکر فوق العاده است پنج فیلم اش را دیدم سه تای شان پیشنهاد میلاد خان محمدخانی بود اسکله (همین فیلم) ، بی آفتاب و آخرین بلشویک که هر کدام برای خود شاهکاری اند و دو کار دیگر که آنها را که م.د.ی.ا منتشر کرده با نام های پوزخند بدون گربه و مرحله پنجم. -اسکله- و -بی آفتاب- را اگر ندیده اید در اولین فرصت ببینید . جهت تسهیل جستجو و دسترسی ، عناوین فیلم ها به زبان اصلی را در انتهای کامنت می نویسم .
Sans Soleil - ۱۹۸۳ (بی آفتاب)
The Last Bolshevik - ۱۹۹۳
Level Five - ۱۹۹۷
Grin Without a Cat - ۱۹۷۷
به شدت درگیر کننده و خوش ساخت....
این فیلم کوتاه با فیلمبرداری از روی یک سری عکس سیاه و سفید و تعریف قصه به شکل نریشن ساخته شده که در نوع خود در تاریخ سینما جزو معدود تجربه ها از این دست است. بعدها کریس مارکر فیلمنامه مفصل تری بر اساس داستان این فیلم نوشت که فیلم « دوازده میمون » با بازی بروس ویلیس و براد پیت بر اساس آن ساخته شد. علاقه مندان جدی تر سینما بهتر است دیدن این فیلم را از دست ندهند.
اسکله را باید فیلمی تجربی دانست , محصول کارگردانی نابغه و تجربه گرا که از زمانه ی خود جلوتر بود , به گفته ی آلن رنه , کریس مارکر نمونه ی بارز یک انسان قرن بیست و یکمی است . اسکله فیلمی درباره ی قدرت انسان و حافظه اش است , احتمالا اولین فیلمیست که از دیدی جدید و خلاقانه به معلوقه ی سفر در زمان نگاه کرده . ممکن است در حین تماشای فیلم متوجه نشوید که دارید چند تا عکس میبینید , موسیقی , صداها به این عکس ها روح بخشیده . مساله ای در این فیلم مطرح میشه که قبلا در فیلمایی مثل چشمانت را باز کن , ماتریکس و نمایش ترومن با آن رو به رو شده بودم , انتخاب بین یک دنیای معمولی و دنیایی بی عیب و افلاطونی , البته در اسکله بر خلاف بقیه هر دو دنیا واقعیست ولی در اینجا هم شخصیت اصلی انتخابی مشابه بقیه میکند ...
خب طبیعتا. طبیعتا جای خالی او را کسی پر نخواهد کرد، هرگز، حتا خودش هم جای خالی خودش را پر نمی کرد. او فقط یک غیاب بود، یک غیابِ شدیدا حاضر. تا جایی که می توانست تن به مصاحبه نداد، محل تولدش را هیچکس نمی‌دانست، از نمایش عمومی فیلم هایش تا جای ممکن جلوگیری می کرد، ده سال با اسم مستعار فعالیت کرد، حتا نمی‌گذاشت که عکسش را بگیرند. وای من، چرا کریس؟ مگر نمی‌خواهی معروف شوی؟ مگر دوست نداری مثل گدار عکس‌هایت را همه‌جا بچسپانند؟ وقتی از او می‌خواستند که تصویرش را برای مجله یا فیلمی بفرستد، عکس گربه یا جغدش را برای آن‌ها می‌فرستاد. او بیرون از خودش زیست می‌کرد، همانگونه که خودش می‌گفت. گاهی گربه می‌شد و گاهی جغد، گاهی نام مشترک تاریخ می‌شد، گاهی دورافتاده‌ای در سیبریا، گاهی هم خاطره‌گویی در قرن‌های آینده.چه اهمیتی دارد که تماشاگران در مورد اطلاعات شخصی من بدانند، فیلم‌هایم برای آن‌ها بسنده است . در میان آن همه سلبریتیِ دهه شصتِ فرانسه که آمده بودند جهان و سینما و همه چیز را نجات دهند، او فقط یک جای خالی بود. یک جای خالی چابک. یک حرکت بدون محرک. یک سوبژکتیویته‌ی بدون سوژه. تولیدِ یک اثر هنری، یعنی سفرکردن به بیرون از خود. یعنی کوچ کردن از من. من؟ از چه کسی حرف می زنید؟ بی‌دلیل نیست که فیلم ساختن و سفر، برای او در هم آمیخته بودند. بی‌دلیل نیست که اسمش را در پایان‌بندی بعضی از فیلم‌هایش نمی‌زد. چرا اسمش را بزند وقتی فیلم را نه شخصِ او، که تاریخ از خلال او می سازد؟ خدای من، چه انسانِ زیبایی. باز هم ادامه بدهیم؟ بدهیم. بی‌دلیل نیست که در اکثر مستندهایش، صدای راوی و کارگردان و شخصیت اصلی از یکدیگر غیر قابل تفکیک بودند. بی‌دلیل نبود که ساحتِ نمادین به تخمش بود. آه، چه حالی می‌دهد تکرار این جمله: به تخمش بود. دقیقا به تخمش. بی‌دلیل نبود که با کم‌ترین بودجه و دم دستی‌ترین دوربین‌ها، دردانه‌ی سینما شد. بی‌دلیل نبود که حتا از آینده هم خاطره می‌گفت. خب اصلا تعجب‌برانگیز نیست، آن کس که سلف ندارد، آینده‌اش همین حالاست.
از آلن رنه پرسیدند که فیلم‌های کدام کارگردان امروز فرانسه را دوست دارد، او نگفت کریس مارکر، بلکه پاسخ داد کریس مجیک مارکر.
حسام امیری
کریستوفر نولان باید این فیلم را ببیند تا پرداختن به موضوع زمان رو یاد بگیرد و گند نزند به فیلم.۳۰ دقیقه و چندتا عکس..به این میگن پرداخت شاهکار به موضوع سفر در زمان و ابعاد
چی بوده این آدم؟؟!!!.... (هنوز در شوک نبوغشم) :
«باید سوربون را از صفحه روزگار پاک کرد و جایش کریس مارکر را نشاند» (هانری میشو)
داستان خوبی که
با پردازش ضعیفش ،
بسیار زیبا به پایان رساند !