
«ویکتور» کشته شده است و «سلن» که تخصص اش کشتن گرگینه هاست و کینه عمیقی از آنها به دل دارد، بهمراه «مایکل» که یک موجود چند نژادی است در فرار از دست خون آشامان هستند. از سوی دیگر تنها فرمانروای خون آشام ها، «مارکوس»، که اکنون از خواب برخواسته و تبدیل به یک هیولای قدرتمند شده و ...

«آندره» (دوبوز) کلاهبردار فرانسوي بيست و هشت ساله ي الجزايري الاصل، هزاران يورو به طلبکاراني در سراسر پاريس بدهکار است. او در نهايت تصميم به خودکشي مي گيرد و مي خواهد خود را درون رودخانه بيندازد که ناگهان چشمش به زن بلندقد و زیبایی مي خورد که او نيز قصد خودکشي دارد. «آندره» زندگي زن (راسموسن) را نجات مي دهد و زن براي قدرداني، به فرشته ي نگهبان «آندره» تبديل مي شود.