
آقای سدریک براون که همسرش را از دست داده مجبور است تا از هفت کودک نا آرام و بسیار شلوغ خود به تنهایی مراقبت کند. او تصمیم می گیرد تا پرستاری برای نگهداری از بچه ها استخدام کند اما این کار آن طور که به نظر می رسد چندان ساده نیست. سرانجام شانس با ظاهر شدن پرستاری به نام نانی مک فی به سراغش می آید. زنی اسرار آمیز با قدرتی جادویی و تنها کسی که از پس هفت کودک شلوغ بر می آید...

«والاس» و «گرومیت» در محلهی «وست والابی» کسب و کاری جدید راه انداختهاند. «آنتی پستو» (ضد آفت) نوعی خدمات انسانی ردیابی آفت هاست که «والاس» و «گرومیت» به کمکش، خرگوشها و سایر جانورانی را که محصولات باغچههای محله را میخورند، به دام میاندازند و به جایی دیگر منتقل میکنند…

«اليزابت» (ويدرسپون) پشت رل اتوموبيل خوابش مي برد و به شدت تصادف مي کند و به اغما مي رود. چند هفته ي بعد، مردي به نام «ديويد» (رافالو) آپارتمان «اليزابت» را اجاره مي کند ولي بلافاصله متوجه مي شود که «اليزابت» کاملا هم خانه را خالي نکرده است. جسم «اليزابت» شايد مرده باشد ولي روحش کاملا زنده است و مصرانه پا مي فشارد که آپارتمان هنوز به خودش تعلق دارد...

سال ۵۰۰ میلادی ، دانمارک گرندل ( اینگوار سیگوردسان ) دیوی است که در کودکی اش ، روتگار ( استلان اسکرزگارد ) شاه دانمارک ، پدرش را به خاطر دزدیدن ماهی کشته است . گرندل به خاطر انتقام دست به کشتن افراد روتگار می زند . بیوولف ( جرارد باتلر ) قهرمان اسطوره ای گیت لند ( کشورهای اسکاندیناوی ) خبر این کشتن را می شنود…