
پلیسی در یک تعقیب و گریز بروی پشت بام های سان فرانسیسکو کشته می شود و باعث مرگ، کارآگاه اسکاتی فرگوسن است. وی از ارتفاع بشدت می ترسد. او که دچار عذاب وجدان شده است از تشکیلات پلیس بیرون می آید و برای آرامش یافتن به محبوبه اش میچ روی می آورد. میج سعی دارد با مراقبت و دلداری اسکاتی را به خود بیاورد. یکی از رفقای دوران دانشکده، اسکاتی را استخدام می کند تا همسرش را که تمایل به خودکشی دارد را تعقیب کند. ولی رفقیق اسکاتی در واقع تصمیم به کشتن زنش را دارد. همسری که اسکاتی دنبال می کند، در حقیقت معشوقه ی رفیق اسکاتی ” مادلن” است. در حالی که اسکاتی و مادلن به سوی یک بازی موش و گربه ی مرگبار کشیده شده اند، اسکاتی سر از پا نشناخته عاشق مادلن می شود.

"دکتر جان هولدن" خطر کرده و به لندن سفر می کند تا در یک نشست روانشناسی ماورالطبیعه با قصد افشای "جولین کارسول" رهبر یک فرقه شیطانی شرکت کند.او که یک انسان شکاک است اعتقادی به قدرت "کارسول" ندارد.با اینحال او دعوت "کارسول" برای اقامت در املاک او را می پذیرد و...

"کریستین پنمارک" ظاهرا همه چیز در زندگی اش دارد،خانه ای دوست داشتنی،همسری عاشق و بهترین دختر دنیا.اما او از کابوسی که متعلق به دوران کودکی اش می باشد به شدت رنج میبرد.دختر او کارهایی از جمله دروغ گفتن،دزدی و کاری بدتر را انجام می دهد و تنها او حقیقت را در مورد دخترش می داند و...

سارق جوانى، « بن هارپر » ( گريوز ) به جرم قتل اعدام مىشود اما به واعظ روان پريش، « هرى پوئل » ( ميچم ) بروز نمىدهد كه پول سرقتى خود را كجا مخفى كرده است. « هرى » نيز پس از آزادى سراغ خانواده ى « هارپر » مىرود و مىكوشد تا از جاى پولها باخبر شود. پسر كوچك خانواده، « جان » ( چاپين ) مىداند كه پدرش پولها را در عروسك خواهرش ( بروس ) مخفى كرده...