کابیریا ( ماسینا ) ، زن خیابان گرد بسیار خوش قلب و ساده دلى است که در حومه ى رم زندگى میکند . او از آن نوع آدمهایى است که بدبختى را بخشى از زندگى میدانند ، اما هرگز ایمانشان را به ارزش خود زندگى از دست نمیدهند .
کابیریا ( ماسینا ) ، زن خیابان گرد بسیار خوش قلب و ساده دلى است که در حومه ى رم زندگى میکند . او از آن نوع آدمهایى است که بدبختى را بخشى از زندگى میدانند ، اما هرگز ایمانشان را به ارزش خود زندگى از دست نمیدهند .
لحظات حیرت انگیزی را فلینی به تصویر کشیده است که فقط و فقط در دنیای او معنا دارد. به نظر من وجه پررنگ استاد فلینی این است که ایشان تمام شخصیت هایی که خلق می کنند را با تمام وجود دوستشان دارد حال اگرچه گاهی فقیرند و آواره و حتی گاهی بد.کاره اما شخصیت های فلینی با وجود این سرشار از زندگی و غرورند و شکست ناپذیر یعنی فلینی شکستشان را به رخ نمی کشد و به آنها احترام می گذارد.
کابیریا باز شخصیتی از سنخ سینمای فلینی است شخصیتی سرشار از زندگی، امید و روح اما دیگر تحمل شکست خوردن را ندارد.
سکانسی در اواسط این فیلم هست که فوق العاده درخشان است و فقط قوه ی تخیل فلینی می تواند چنین لحظاتی را رقم بزند و به نظر من جزء بهترین سکانس های تاریخ سینماست یعنی لحظه ای که توسط یک شعبده باز او به روی صحنه ی نمایش دعوت می شود.کابیریا به دلیل شکست های عاطفی که خورده است کمی سخت شده است اما بر روی آن صحنه ی نمایش او بار دیگر معصومیت ۱۸ سالگی خود را باز می یابد و بار دیگر درون زلال و پاک خود را زنده می کند. این سکانس معرکه است و تنها ذهن خلاقی مثل فلینی می تواند آن را بسازد.
پلان دیگری که فلینی فوق العاده گرفته است زمانی است که اسکار می خواهد یک شکست عاطفی دیگر برای کابیریا رقم بزند.همه ی ما می ترسیم از این می ترسیم که اینبار کابیریا چطور می خواهد با این امر کنار بیاید. لحظه با اکستریم کلوزاپی که فلینی می گیرد ترس بیشتری پیدا می کند و فضا را فوق العاده می سازد.
اما فلینی شخصیت خود را رها نمی کند بلکه تا غم درون او را پس نگیرد دست بردار نیست پس زمانیکه شخصیت وارد جاده می شود به یک دسته ولگرد خیابانی بر می خورد که با فضایی که برای او ایجاد می کنند اشک او را می خشکند و فلینی با لبخندی از کابیریا فیلم را می بندد و ما را آرام می کند.
فیلمی دیدنی و بسیار تأثیرگذار
49
saeedmolavi95
۱۰ سال پیش
پازولینی از زبان استاد فلینی:
حسرت این که چرا بیشتر ندیدمش و از بزرگواری و سوادش استفاده نکردم و خوب شاید این تصور من باشد اما فکر می کنم اگر او به کسی نیاز داشت که به او اعتماد کند حتما با کمال میل این کار را می کرد اما گویی فقط می خواست مچ من را بگیرد، به همین ترتیب سعی می کرد به دیدگاهی متفاوت از دیدگاه خودش در مورد جهان دست یابد ndash; که چند بار هم چنین شد- جهانی که روز به روز به نظرش وحشتناک تر، بغرنج تر و تهدید آمیز تر می آمد. یک بار به من گفت: حقیقت این است که هیچ چیز جز هرج و مرج در دنیا نیست ولی در تضاد با این جمله که صداقت تمسخر آمیزش مرا تکان داد، همواره نزد او حس رضایتی ناشی از شکست و تسلیم می دیدم. پیر پائولو ملایمتی توام با آزرده خاطری داشت و جذابیتی اسرار آمیز و پنهان از وجودش ساطع می شد، جذابیتی که من همواره نزد کافکا تصور می کردم.
27
Arminbilefield
۹ سال پیش
SPOIL
شروع فیلم زوجی را نشان میدهد که در یک فضایه خیلی باز در حال قدم و زدن و دویدن و معشوقه بازی هستند, مرد از زن میخواهد که برود و کنار دریاچه بایستد و زن هم مسلما با خوشحالی اینکار را انجام میدهد. زن میرود و در لبه ی دریاچه می ایستد که مرد هم کنارش می آید بعد از نگاهی به اطراف با یک حرکت ناگهانی مُشتی به زن میزند کیفش را میقاپد و فرار میکند حال از آنجا که این دو یک زوج بودند قطعا مرد میدانست داخل کیف چیزه گرانبهایی وجود دارد و حاضر بود به خاطرش زن را داخل آب غرق کند. در حالی که زن در داخل آب در حال غرق شدن است چند بچه که بنظر می آید برای تفریح آنجا هستند صدای زن را میشنوند و او را نجات میدهند. در واقع کل این فیلم راجب این اتفاق اول داستان است که به صورت خیلی هوشمندانه به ما مطلب رو ادا میکنه. زن بهوش می آید و اصلا به کسانی که او را نجات دادند توجهی نمیکند دنبال مردی که باهاش بود یعنی جورجیو میگردد او آنجا نیست سریعا به خانه برمیگردد تا شاید او را آنجا بیابد ولی آنجا هم نیست... در همین حال زنی که بنظر دوستش می آید یعنی واندا از او میپرسید که چه اتفاق افتاده است, کابیریا به صورت عصبی توضیح میدهد و واندا ازش میپرسد که چقدر پول داخل کیفش بود, نحوه ی پرسیدن او طوری است که انگار قرار است چیزی را بفهمد. کابیریا جواب نمیدهد و داخل خانه میرود با میخواهد خود را قانع کند که او لیز خورده و به آب افتاده بود و سورجیو از ترس فرار کرد ولی بعد از کمی فکر از واندا میپرسد : کسی تورو به خاطر ۴۰ هزار لیر غرق میکنه؟ که واندا هم پاسخ میدهد: به خاطر ۵ هزارتا هم این کارو انجام میدن دوباره که کابیریا میگوید: حتی اگه عاشقت باشه واندا جواب شکننده ای میدهد: چه عشقی؟ تو ۱ ماهه فقط باهاش آشنا شدی, تو نه اسمش رو میدونی نه میدونی کجا زندگی میکنه! نمیفهمی اون تورو انداخت زیر آب؟ میفهمیم که کاباریا یک فرده ساده هست حداقل ساده تر از دوستش واندا و به خاطر این سادگی اش ۴۰ هزار لیر از دست داده و تقریبا داشت جانش رو هم از دست میداد. کابیریا هنوز نمیتواند این را قبول کند ولی بعد از کمی فکر او سعی میکند با واقعیت روبرو بشود و این را بفهمد که سورجیو او را فریب داده, و وقتی که عکس ها و لباس هایه سورجیو را میسوزاند این واقعیت رو دیگه قبول کرده. اون سعی میکند از ماجرایه سورجیو دور بشود حتی وقتی میرود پیش دوست هایش, زن مقابل خیابان شروع میکند به داد زدن تا زمانی که فحش میدهد کابیریا هیچ مشکلی ندارد اما به محض این که اسم جورجیو را میشنود او به آن زن حمله میکند. گفتگوی داخل ماشین کاباریا را بیشتر دیوانه میکند و باعث میشود قبل اینکه به مقصدش از ماشین پیاده شود. او سعی میکند جورجیو رو فراموش کند که با آلبرتو لازاری ملاقات میکند و از شانسش آلربتو با زنی که همراهش هست دعوا کرده است و زن در حال ترک کردن آن محل است بعد از ترک کردن زن لازاری کابیریا را میبیند, به نظر می آید که لازاری کسی نیست که بدون زنی در کنارش جایی برود به همین خاطر از کابیریا میخواهد که با او بیاید و کابیریا هم با کمال میل قبول میکند, پس از کمی خوشگذرانی هردو برمیگردند به خانۀ لارازری و بعد از کمی گفتگو زنی که در اول صحنه قبلی لازاری را ترک کرده بود از راه میرسد و کابیریا مجبور به قایم شدن در دستشویی میشود. فردای آنروز بدون اینکه اتفاق خاصی بین لازاری و کابیریا بیفتد او از آنجا میرود. زندگی کابیریا به دلیل همون اتفاق اول داستان کمی بهم ریخته به همین دلیل او پیش مادونا هم میرود و از او میخواهد که کمک کند زندگیش را عوض کند او دیگر نمیتواند به آدم هایه جدید اعتماد بکند. وقتی کابیریا روی صحنه به هیپنوتیزم شده و فکر میکند با معشوقه اش است میتوان فهمید که او هنوز تشنه یک عشق واقعی است... در راه برگشت خانه از تئاتر با مردی آشنا میشود اما کابیریا چون دیگر نمیتواند به کسی اعتماد کند با او هم نمیخواهد بیرون برود که آن مرد آنقدر خواهش میکند که کابیریا با اینکه جواب نمیدهد ولی بازهم مرد میداند که قبول کرده است. فردای آنروز متاسفانه کابیریا آنقدر ساده است که سر قرار می آید و بعد از قرار پیش دوستان خود میرود و اسکار را به دوستانش توضیح میدهد از طرض توضیح دادنش میشود فهمید که کابیریا واقعا از این مرد خوشش می آید, فقط به خاطر اینکه وقتی با هم هستند مرد پول همه چی را میدهد فکر میکند آن مرد خوبی است, که باز هم واندا هست که سوال هایِ شکاکانه از کابیریا میپرسه. آیا قرار است تمام اتفاقات که در اول داستان برای واندا افتاد تکرار بشود؟ شاید اون بیش از حد ساده هست که متوجه این موضوع بشود. اما نمیتوان مطمئن بود باید تا آخر سر فیلم نشست تا جواب این سوال را فهمید. در واقع کابیریا بعد از آن اتفاق کمی هم شکاک شد به همین دلیل در اول به درخواست ازدواج اسکار شک میکند اما کدوم دختری نمیخواهد با یک مردِ خوشتیپ که وقتی با هم هستید پول همه چی را میدهد ازدواج نکند؟ کابیریا بر شکاکی خود غلبه کرده و درخواست ازدواج را قبول میکند بعد که میرود به واندا قضیه را میگوید واندا باز هم همان نگاه را تحویل ما میدهد که انگار به این قضیه شک دارد. و کابیریا تمام دار و ندارش را میفرشود و از آنجا میرود به امید شروع زندگی دوباره همراه با اسکار, تا اینجای فیلم کارگردان به خوبی ما و کابیریا را از اتفاق اول فیلم دور کرده ولی با یک حرکت خیلی ماهرانه مارا دوباره پرتاب میکند به سمت همان اتفاق اول داستان. شروع این جرکت از صحنه ای هست که اسکار و کابیریا در کافه نشسته اند و اسکار از کابیریا میخواهد تا به یک قدم زدنی کوچک بروند که مثله اول داستان کابیریایِ ساده قبول میکند, چرا نکند؟ او فکر میکند اسکار واقعا عاشق او هست...و نفس ها وقتی حبس میشود که اسکار و کابیریا به بالایه تپه میرسند و بحث عمق دریاچه پایینِ تپه و شنا باز میشود که اینجا کابیریا میفهمد که اسکار هم هیچ تفاوتی با جورجیو ندارد ما این قضیه را تقریبا همزمان با کاباریا میفهمیم, البته بعضی از ماها شاید کمی زود تر از کابیریا بفهمد, ولی در هر صورت ضربه بسیار خوبی به بیننده هست که یک غافلگیری به تمام عیار هست. ضربه اسکار قویتر از جورجیو بود چون وقتی پول هارا گرفت اینبار دیگر آن بچه های خوش قلب نبودند که کابیریا را نجات بدهند و اینبار کابیریا همه چیزه خود را از دست داده بود او دیگر پول برای برگشتن هم نداشت در واقع جایی برای رفتن هم نداشت... در این فیلم فِلینّی طعنۀ خوبی نیر به مرد ها و زن هایه ایتالیایی میزند, زن هایه عشق پرست و مرد های پول پرست. در این فیلم دیالوگ هایه جایگاه مهمی دارند و باید به آنها دقت کرد تا چیزهایه زیادی راجب داستان فهمید. قطعا یکی از نقاط قوت این فیلم بازی بینظیرِ Giulietta Masina بود که حرکت دستانش و نحوه جمع کردن لب هایش کاراکترش را واقعی تر و بهتر کرده بود. در کل بنظرم فیلم بسیار خوبی بود... ۸.۵ از ۱۰
19
saeedmolavi95
۱۱ سال پیش
«نقطه قوت زن ها در این است که تخیلات را واقعیت می پندارند.»
فدریکو فلینی(ع)
18
ahmad.noori3
۱۰ سال پیش
غوغاست این فیلم! می‌توانم بگویم: استاد پازولینی و فلینی بزرگ دست در دست هم، با ساخت اثری بزرگ، منسجم و در عین حال با خرده داستان‌هایی که هرکدام فیلمی کاملند، «چشمان کاملا باز بسته‌»ی زنانه‌ای خلق کردند... اما بهتر است بگویم: سال‌ها پس از این فیلم، کوبریک فقید «شب‌های کابیریا‌»یی مردانه‌ خلق کرده است!
جولیتا ماسینی کم نگذاشته در نقش و کاری کرده که شخصیتش یکی از ماندگارترین زنان ولگرد سینما شود... زنی که سادگیش حرف اول را در شخصیتش می‌زند! زنی که با او همراه می‌شویم و گشتی می‌زنیم در کوچه‌ پس کوچه‌های تاریک و خاموشِ ناگفته‌های جامعه‌ی دهه‌ی ۶۰ ایتالیا... زنی که با او تا پایانی غیر قابل منتظره، و زیبا پیش می‌رویم، بدون این که زمان را حس کنیم!
همه چیز سرجای خود است! انگار که فلینی هر نما را نقاشی کرده بر قاب پرده‌ی نقره‌ای... خواستم بگویم صحنه‌ی خانه‌ی بازیگرِ مرد عالیست... خواستم بگویم صحنه‌ی کلیسا (که در کارهای استاد، همیشه نقش به سزا و به جایی دارد) معرکه است... خواستم بگویم صحنه‌ی نمایش و هیپنوتیزم فوق‌العاده است... اما دیدم اگر بخواهم بگویم باید تمام صحنه‌ها و سکانس‌های این فیلم را دانه به دانه نام ببرم!
پس می‌گویم: این فیلم حرف ندارد!
15
saeedmolavi95
۱۱ سال پیش
نور به قبرت بباره فلینی با این سینمای خاص ایتالیی خودت ما رو دیوونه کردی
12
arminkheradmand2136
۹ سال پیش
دیدن این فیلم لذت فوق العاده ای برام بهمراه داشت ... خیلی عالی بود. ۹/۱۰
10
alishekoohi
۱۰ سال پیش
یادی بکنیم از پازولینی کبیر که فیلمنامه این شاهکار رو نوشتن !
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
استاد فدریکو فلینی
خلق یک فضای حیرت انگیز و یک شخصیت استثنایی
لحظات حیرت انگیزی را فلینی به تصویر کشیده است که فقط و فقط در دنیای او معنا دارد. به نظر من وجه پررنگ استاد فلینی این است که ایشان تمام شخصیت هایی که خلق می کنند را با تمام وجود دوستشان دارد حال اگرچه گاهی فقیرند و آواره و حتی گاهی بد.کاره اما شخصیت های فلینی با وجود این سرشار از زندگی و غرورند و شکست ناپذیر یعنی فلینی شکستشان را به رخ نمی کشد و به آنها احترام می گذارد.
کابیریا باز شخصیتی از سنخ سینمای فلینی است شخصیتی سرشار از زندگی، امید و روح اما دیگر تحمل شکست خوردن را ندارد.
سکانسی در اواسط این فیلم هست که فوق العاده درخشان است و فقط قوه ی تخیل فلینی می تواند چنین لحظاتی را رقم بزند و به نظر من جزء بهترین سکانس های تاریخ سینماست یعنی لحظه ای که توسط یک شعبده باز او به روی صحنه ی نمایش دعوت می شود.کابیریا به دلیل شکست های عاطفی که خورده است کمی سخت شده است اما بر روی آن صحنه ی نمایش او بار دیگر معصومیت ۱۸ سالگی خود را باز می یابد و بار دیگر درون زلال و پاک خود را زنده می کند. این سکانس معرکه است و تنها ذهن خلاقی مثل فلینی می تواند آن را بسازد.
پلان دیگری که فلینی فوق العاده گرفته است زمانی است که اسکار می خواهد یک شکست عاطفی دیگر برای کابیریا رقم بزند.همه ی ما می ترسیم از این می ترسیم که اینبار کابیریا چطور می خواهد با این امر کنار بیاید. لحظه با اکستریم کلوزاپی که فلینی می گیرد ترس بیشتری پیدا می کند و فضا را فوق العاده می سازد.
اما فلینی شخصیت خود را رها نمی کند بلکه تا غم درون او را پس نگیرد دست بردار نیست پس زمانیکه شخصیت وارد جاده می شود به یک دسته ولگرد خیابانی بر می خورد که با فضایی که برای او ایجاد می کنند اشک او را می خشکند و فلینی با لبخندی از کابیریا فیلم را می بندد و ما را آرام می کند.
فیلمی دیدنی و بسیار تأثیرگذار
پازولینی از زبان استاد فلینی:
حسرت این که چرا بیشتر ندیدمش و از بزرگواری و سوادش استفاده نکردم و خوب شاید این تصور من باشد اما فکر می کنم اگر او به کسی نیاز داشت که به او اعتماد کند حتما با کمال میل این کار را می کرد اما گویی فقط می خواست مچ من را بگیرد، به همین ترتیب سعی می کرد به دیدگاهی متفاوت از دیدگاه خودش در مورد جهان دست یابد ndash; که چند بار هم چنین شد- جهانی که روز به روز به نظرش وحشتناک تر، بغرنج تر و تهدید آمیز تر می آمد. یک بار به من گفت: حقیقت این است که هیچ چیز جز هرج و مرج در دنیا نیست ولی در تضاد با این جمله که صداقت تمسخر آمیزش مرا تکان داد، همواره نزد او حس رضایتی ناشی از شکست و تسلیم می دیدم. پیر پائولو ملایمتی توام با آزرده خاطری داشت و جذابیتی اسرار آمیز و پنهان از وجودش ساطع می شد، جذابیتی که من همواره نزد کافکا تصور می کردم.
SPOIL
شروع فیلم زوجی را نشان میدهد که در یک فضایه خیلی باز در حال قدم و زدن و دویدن و معشوقه بازی هستند, مرد از زن میخواهد که برود و کنار دریاچه بایستد و زن هم مسلما با خوشحالی اینکار را انجام میدهد. زن میرود و در لبه ی دریاچه می ایستد که مرد هم کنارش می آید بعد از نگاهی به اطراف با یک حرکت ناگهانی مُشتی به زن میزند کیفش را میقاپد و فرار میکند حال از آنجا که این دو یک زوج بودند قطعا مرد میدانست داخل کیف چیزه گرانبهایی وجود دارد و حاضر بود به خاطرش زن را داخل آب غرق کند. در حالی که زن در داخل آب در حال غرق شدن است چند بچه که بنظر می آید برای تفریح آنجا هستند صدای زن را میشنوند و او را نجات میدهند. در واقع کل این فیلم راجب این اتفاق اول داستان است که به صورت خیلی هوشمندانه به ما مطلب رو ادا میکنه. زن بهوش می آید و اصلا به کسانی که او را نجات دادند توجهی نمیکند دنبال مردی که باهاش بود یعنی جورجیو میگردد او آنجا نیست سریعا به خانه برمیگردد تا شاید او را آنجا بیابد ولی آنجا هم نیست... در همین حال زنی که بنظر دوستش می آید یعنی واندا از او میپرسید که چه اتفاق افتاده است, کابیریا به صورت عصبی توضیح میدهد و واندا ازش میپرسد که چقدر پول داخل کیفش بود, نحوه ی پرسیدن او طوری است که انگار قرار است چیزی را بفهمد. کابیریا جواب نمیدهد و داخل خانه میرود با میخواهد خود را قانع کند که او لیز خورده و به آب افتاده بود و سورجیو از ترس فرار کرد ولی بعد از کمی فکر از واندا میپرسد : کسی تورو به خاطر ۴۰ هزار لیر غرق میکنه؟ که واندا هم پاسخ میدهد: به خاطر ۵ هزارتا هم این کارو انجام میدن دوباره که کابیریا میگوید: حتی اگه عاشقت باشه واندا جواب شکننده ای میدهد: چه عشقی؟ تو ۱ ماهه فقط باهاش آشنا شدی, تو نه اسمش رو میدونی نه میدونی کجا زندگی میکنه! نمیفهمی اون تورو انداخت زیر آب؟ میفهمیم که کاباریا یک فرده ساده هست حداقل ساده تر از دوستش واندا و به خاطر این سادگی اش ۴۰ هزار لیر از دست داده و تقریبا داشت جانش رو هم از دست میداد. کابیریا هنوز نمیتواند این را قبول کند ولی بعد از کمی فکر او سعی میکند با واقعیت روبرو بشود و این را بفهمد که سورجیو او را فریب داده, و وقتی که عکس ها و لباس هایه سورجیو را میسوزاند این واقعیت رو دیگه قبول کرده. اون سعی میکند از ماجرایه سورجیو دور بشود حتی وقتی میرود پیش دوست هایش, زن مقابل خیابان شروع میکند به داد زدن تا زمانی که فحش میدهد کابیریا هیچ مشکلی ندارد اما به محض این که اسم جورجیو را میشنود او به آن زن حمله میکند. گفتگوی داخل ماشین کاباریا را بیشتر دیوانه میکند و باعث میشود قبل اینکه به مقصدش از ماشین پیاده شود. او سعی میکند جورجیو رو فراموش کند که با آلبرتو لازاری ملاقات میکند و از شانسش آلربتو با زنی که همراهش هست دعوا کرده است و زن در حال ترک کردن آن محل است بعد از ترک کردن زن لازاری کابیریا را میبیند, به نظر می آید که لازاری کسی نیست که بدون زنی در کنارش جایی برود به همین خاطر از کابیریا میخواهد که با او بیاید و کابیریا هم با کمال میل قبول میکند, پس از کمی خوشگذرانی هردو برمیگردند به خانۀ لارازری و بعد از کمی گفتگو زنی که در اول صحنه قبلی لازاری را ترک کرده بود از راه میرسد و کابیریا مجبور به قایم شدن در دستشویی میشود. فردای آنروز بدون اینکه اتفاق خاصی بین لازاری و کابیریا بیفتد او از آنجا میرود. زندگی کابیریا به دلیل همون اتفاق اول داستان کمی بهم ریخته به همین دلیل او پیش مادونا هم میرود و از او میخواهد که کمک کند زندگیش را عوض کند او دیگر نمیتواند به آدم هایه جدید اعتماد بکند. وقتی کابیریا روی صحنه به هیپنوتیزم شده و فکر میکند با معشوقه اش است میتوان فهمید که او هنوز تشنه یک عشق واقعی است... در راه برگشت خانه از تئاتر با مردی آشنا میشود اما کابیریا چون دیگر نمیتواند به کسی اعتماد کند با او هم نمیخواهد بیرون برود که آن مرد آنقدر خواهش میکند که کابیریا با اینکه جواب نمیدهد ولی بازهم مرد میداند که قبول کرده است.
فردای آنروز متاسفانه کابیریا آنقدر ساده است که سر قرار می آید و بعد از قرار پیش دوستان خود میرود و اسکار را به دوستانش توضیح میدهد از طرض توضیح دادنش میشود فهمید که کابیریا واقعا از این مرد خوشش می آید, فقط به خاطر اینکه وقتی با هم هستند مرد پول همه چی را میدهد فکر میکند آن مرد خوبی است, که باز هم واندا هست که سوال هایِ شکاکانه از کابیریا میپرسه. آیا قرار است تمام اتفاقات که در اول داستان برای واندا افتاد تکرار بشود؟ شاید اون بیش از حد ساده هست که متوجه این موضوع بشود. اما نمیتوان مطمئن بود باید تا آخر سر فیلم نشست تا جواب این سوال را فهمید. در واقع کابیریا بعد از آن اتفاق کمی هم شکاک شد به همین دلیل در اول به درخواست ازدواج اسکار شک میکند اما کدوم دختری نمیخواهد با یک مردِ خوشتیپ که وقتی با هم هستید پول همه چی را میدهد ازدواج نکند؟ کابیریا بر شکاکی خود غلبه کرده و درخواست ازدواج را قبول میکند بعد که میرود به واندا قضیه را میگوید واندا باز هم همان نگاه را تحویل ما میدهد که انگار به این قضیه شک دارد. و کابیریا تمام دار و ندارش را میفرشود و از آنجا میرود به امید شروع زندگی دوباره همراه با اسکار, تا اینجای فیلم کارگردان به خوبی ما و کابیریا را از اتفاق اول فیلم دور کرده ولی با یک حرکت خیلی ماهرانه مارا دوباره پرتاب میکند به سمت همان اتفاق اول داستان. شروع این جرکت از صحنه ای هست که اسکار و کابیریا در کافه نشسته اند و اسکار از کابیریا میخواهد تا به یک قدم زدنی کوچک بروند که مثله اول داستان کابیریایِ ساده قبول میکند, چرا نکند؟ او فکر میکند اسکار واقعا عاشق او هست...و نفس ها وقتی حبس میشود که اسکار و کابیریا به بالایه تپه میرسند و بحث عمق دریاچه پایینِ تپه و شنا باز میشود که اینجا کابیریا میفهمد که اسکار هم هیچ تفاوتی با جورجیو ندارد ما این قضیه را تقریبا همزمان با کاباریا میفهمیم, البته بعضی از ماها شاید کمی زود تر از کابیریا بفهمد, ولی در هر صورت ضربه بسیار خوبی به بیننده هست که یک غافلگیری به تمام عیار هست. ضربه اسکار قویتر از جورجیو بود چون وقتی پول هارا گرفت اینبار دیگر آن بچه های خوش قلب نبودند که کابیریا را نجات بدهند و اینبار کابیریا همه چیزه خود را از دست داده بود او دیگر پول برای برگشتن هم نداشت در واقع جایی برای رفتن هم نداشت...
در این فیلم فِلینّی طعنۀ خوبی نیر به مرد ها و زن هایه ایتالیایی میزند, زن هایه عشق پرست و مرد های پول پرست. در این فیلم دیالوگ هایه جایگاه مهمی دارند و باید به آنها دقت کرد تا چیزهایه زیادی راجب داستان فهمید. قطعا یکی از نقاط قوت این فیلم بازی بینظیرِ Giulietta Masina بود که حرکت دستانش و نحوه جمع کردن لب هایش کاراکترش را واقعی تر و بهتر کرده بود. در کل بنظرم فیلم بسیار خوبی بود...
۸.۵ از ۱۰
«نقطه قوت زن ها در این است که تخیلات را واقعیت می پندارند.»
فدریکو فلینی(ع)
غوغاست این فیلم!
می‌توانم بگویم: استاد پازولینی و فلینی بزرگ دست در دست هم، با ساخت اثری بزرگ، منسجم و در عین حال با خرده داستان‌هایی که هرکدام فیلمی کاملند، «چشمان کاملا باز بسته‌»ی زنانه‌ای خلق کردند...
اما بهتر است بگویم: سال‌ها پس از این فیلم، کوبریک فقید «شب‌های کابیریا‌»یی مردانه‌ خلق کرده است!
جولیتا ماسینی کم نگذاشته در نقش و کاری کرده که شخصیتش یکی از ماندگارترین زنان ولگرد سینما شود...
زنی که سادگیش حرف اول را در شخصیتش می‌زند! زنی که با او همراه می‌شویم و گشتی می‌زنیم در کوچه‌ پس کوچه‌های تاریک و خاموشِ ناگفته‌های جامعه‌ی دهه‌ی ۶۰ ایتالیا... زنی که با او تا پایانی غیر قابل منتظره، و زیبا پیش می‌رویم، بدون این که زمان را حس کنیم!
همه چیز سرجای خود است! انگار که فلینی هر نما را نقاشی کرده بر قاب پرده‌ی نقره‌ای...
خواستم بگویم صحنه‌ی خانه‌ی بازیگرِ مرد عالیست...
خواستم بگویم صحنه‌ی کلیسا (که در کارهای استاد، همیشه نقش به سزا و به جایی دارد) معرکه است...
خواستم بگویم صحنه‌ی نمایش و هیپنوتیزم فوق‌العاده است...
اما دیدم اگر بخواهم بگویم باید تمام صحنه‌ها و سکانس‌های این فیلم را دانه به دانه نام ببرم!
پس می‌گویم: این فیلم حرف ندارد!
نور به قبرت بباره فلینی با این سینمای خاص ایتالیی خودت ما رو دیوونه کردی
دیدن این فیلم لذت فوق العاده ای برام بهمراه داشت ... خیلی عالی بود.
۹/۱۰
یادی بکنیم از پازولینی کبیر که فیلمنامه این شاهکار رو نوشتن !