"فلینی" علاقه بسیارش به دلقک ها و دنیای سیرک را برای اولین بار را یادآوری خاطرات دوران کودکی اش و زمانی که سیرکی در نزدیکی خانه مستقر شده بود آشکار می کند. او به همراه تیمش از ایتالیا به پاریس سفر کرده و آخرین دلقک هایی را که در این کشورها زندگی می کنند را تعقیب می کند...
دیدگاه کاربران
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
استاد فدریکو فلینی
وقتی که فلینی انحطاط را به تصویر می کشد...
به نظر می رسد که این فیلم مقدمه ایست برای فیلم آمارکورد که در آنجا برای همیشه فلینی با خاطراتش تسویه حساب می کند.
قبلاً گفته بودم که فلینی خودش دغدغه ی اصلی تمام آثارش است و تنها خودش همچون زنجیری است که می تواند آن ها را به همدیگر مربوط کند و در واقع او خودش و خاطراتش و پرسش هایش را به تصویر می کشد و ما را شریک احساس ها و خاطرات خود می کند.
در این فیلم با فلینی کوچک شروع می کنیم که برای اولین بار دلقک های دوره گرد را کشف می کند و وارد دنیای رنگارنگ آن ها می شود، چیزی که ما در دیگر اثار فلینی دیده بودیم یعنی دوره گرد ها، کارناوال ها و..... اما فلینی کوچک که در پشت آن فلینی بزرگ قرار دارد بلافاصله دلقک ها را با آدم های متفاوت دوران کودکیش مقایسه می کند و به یاد آنها می افتد و در اینجاست که این اثر مقدمه ای برای شاهکار آمارکورد می شود یعنی تمام آدمهای نازنین دوران کودکیش را به صورت اغراق گونه و بامزه به تصویر می کشد و بلافاصله میان دلقک ها و انسان های دوران کودکیش اینهمانی ایجاد می کند و انگار این ها دو روی یک سکه اند که او از دست داده است.اینجا مرثیه ای برای دلقک ها می خواند و در آمارکورد بهار فیلمش را یعنی گرادیسکا را به یک فا.شیست می دهد و برای همیشه کسی که آتش عید سال نو بود را از ما دور می کند و این گونه لحظات پایانی فیلمش را رقم می زند.
یکی از مؤلفه های فیلم های فلینی زنان هستند که فلینی رستگاری و امر استعلایی را درون آنها می بیند و به آنها به چشم کسانی نگاه می کند که انگار خارج از دنیای انسانی ما هستند از سنخ این زنها هم در زندگی شیرین و هم در هشت و نیم و جاده و....همه جا هستند و فلینی باز این جا چنین نگاهی که دارد را به تصویر می کشد و نوع نگاه سحرآمیزی که به زنان دارد را در آغاز فیلم به ما نشان می دهد.اما اوج این نگاه در زندگی شیرین و هشت و نیم است.
فلینی در ۲۵ دقیقه ی پایانی فیلم لحظات فوق العاده ای را به تصویر می کشد یعنی مرثیه ای برای دلقک ها می خواند و زوال و نابودی آنها را به تصویر می کشد که این هم در تصویر خوب است و هم در موسیقی، موسیقی ای که برای زوال است و انحطاط را تداعی می کند.
عنصر هجو اهمیت بسیاری در سینمای فلینی دارد او در ساتیریکن رم قدیم را هجو می کند و در رم، رم جدید را هجو می کند و در آمارکورد خاطرات خودش را زنده می کند و در پایان طراوت آن را در از دست دادن گرادیسکا، هجو می کند.و در این فیلم کارناوال دلقک ها را خاموش می کند و انها را صدا می زند اما کسی نیست و در نهایت صحنه را خالی می کند.
دو فیلم با یک بلیت...
حقا و انصافا فلینی را باید استاد خطاب کرد؛ استادی که اگر نگویم بی نظیر بود در حق تمام هنر اجحاف کرده ام.
در این اثر انسان نه تنها یک مستند نمیبیند بل دو فیلم را همزمان به نظاره نشسه است.
فیلم نخست، همان دلقک هایند (که به قول جناب نوری ادای دین استاد است به اربابان این صنعت)
فیلم ثانی، شخص فلینیست. زندگی فلینیست. تفکر فلینیست که این بار نقاب طنز به رخ دارد.
در مورد فیلم ساتریکورن فلینی گفتم ایشان جرات به خرج داده ولی این ساخت فیلم-مستند را باید انقلاب دوم استاد در عرصه سینما پس از ساخت زندگی شیرین دانست...
در برابر کارهای استاد فقط باید سر خم کرد و آرام زیر لب گفت: «دوستت دارم فلینی»
بدون ذره ای وقفه، جذابت ، شیفتگی و دلدادگی به طرز حیرت انگیزی در فیلم موج میزند!
دلقک ها واقعا یک نقطه عطف و صد البته مستقل در کل تاریخ سینماست. یک فیلم بی سر و صدا و شخصی از برترین کارگردان تاریخ سینما ست.
کاملا مشخص است که دلقک و سیرک، دوره گرد ها، نوازندگان و ... تمام زندگی فلینی را مجذوب خود کرده اند. همانطور که خود فلینی فیلم سیرک چاپلین را بهترین همه دوران ها میداند!
به اعتقاد بنده سه فیلم دلقک ها، آمارکورد و هشت و نیم تلویحی دست نیافتنی از زندگی شخصی فلینی کبیر هستند.
این اثر مستند نیست!!!
این فیلم، مثل باقی فیلم‌های داستانی فلینی، یک فیلم داستانی و سینماییست! منتها فلینی این‌بار با جرأت خود را شخصیت اصلی داستان قرار داده، شخصیتی که می‌خواهد واقعیاتی را در مورد سیرک دنبال کند... سیرکی که همیشه به عنوان یکی از دستمایه‌های کار‌های فلینی در آثارش وجود داشته...
سبک فلینی، کاملا در کار مشهود است...
بازسازی بخش عظیمی از کار، آن هم به صورت برداشت شخصی، و اجرای میزانسن‌ها‌ی به شدت وسواسی، تدوین معنادار و بسیار عالی فیلم... کار را از «صرفا یک مستند» خارج می‌کند و یک سبک جدید در این ژانر به حساب می‌آید که واقعا فوق‌العاده است و فقط و فقط از مبدع بزرگی چون فلینی بر می‌آید!
در این فیلم استاد، ادای احترام و دینی هم به افسانه‌ی لورل و هاردی، چاپلین کبیر، و باستر کیتون بزرگ می‌کند...
۲۰ دقیقه‌ی اول کار، به جای اینکه با مستند روبه‌رو باشیم، خاطراتی از دوران کودکی فلینی را می‌بینیم... خاطراتی که درون سیرک و بیرون آن، خیلی تفاوتی با هم نمی‌کنند... همه مضحک و خنده دارند!
و بعد هم که وارد دنیای واقعی و زمان حال می‌شویم و حتا فلینی را می‌بینیم که در دفتر کارش می‌خواهد شروع به مستندسازی بکند، باز دنیای واقعی، تفاوتی با دنیای دلقکان سیرک ندارد... رنگ‌ها همه اغراق‌شده، و شبیه صورت گریم‌شده‌ی دلقک‌ها هستند. قیافه‌ی دستیاران او، شباهت زیادی به دلقک‌ها دارد و اعمال و رفتارشان نیز دست کمی از آن‌ها ندارد، دخترک نریتور هم نریشن اضافی‌اش را در هر موقعیتی رو به دوربین می‌خواند! نریشنی که با وجود صدای شخص فلینی روی فیلم، از اصل، و با آن اجرای مسخره، واقعا عجیب می‌نمایاند!
فلینی می‌خواهد دنیا را مسخره کند... می‌خواهد دنیا را به سیرکی تبدیل کند که همه شبیه دلقک‌های آن، توی سر و مغز هم می‌زنند... و البته همانطور که در کودکی احساس کرده، برای کسانی که قلب پاکی دارند و پشت پرده‌ی ماجرا را هم می‌بینند، ترسناک هم هستند!
در سکانس پایانی هم که این حرکت را به اوج می‌رساند. برای هنر سیرک که زمانی می‌توانست صورتی مثالی برای دنیای ما باشد، مراسم ختم می‌گیرد! و در مراسم ختم، حیوان و دلقک و انسان را در هم مخلوط می‌کند... حتا خود حاضر می‌شود که وقتی می‌خواهد پیام فیلمش را توضیح دهد، سطلی بر روی سرش بیفتد... و این اجتماع عجیب و غریب همه چیز را به آتش می‌کشند و آنجاست که فلینی کف می‌زند و سر شوق می‌آید از این بلبشوی معناداری که به پا کرده!
و در نهایت هم با صحنه‌ای رویایی از ترومپت زدن، صدا می‌کند دلقک‌هایی را که یک عمر است مرده‌اند... اما او همچنان مشغول صدا زدنشان است...
«آیا اون واقعا مرده؟ و اگه مرده چطوری می‌تونم پیداش کنم؟!»
تک تک فیلمهای فدریکو فلینی لایق نمره ۱۰ هستند.
عالی بود ممنون.
ممنون این فیلم از فلینی رو ندیده بودم...