
آخرین قسمت از سری فیلمهای هری پاتر، در جایی آغاز می شود که هری، رون و هرمیون به دنبال یافتن و نابود کردن سه هورکراکس باقی مانده ی ارباب تاریکی هستند، اشیاء جادویی ای که عمری جاویدان را برای او به ارمغان آورده اند. اما با آشکار شدن یادگاران مرگ، و اطلاع یافتن لرد ولدمورت از هدف هری و دوستانش، نبرد عظیمی آغاز می شود.

دختری به اسم «سایا» در یک معبد به همراه پدرش زندگی می کنه. مثل همه ی بچه های دبیرستانی به دبیرستان می ره و دوستان جالبی داره. از اون جایی که پدر و دختر هیچ رقمه آشپزی بلد نیستن، به نزدیک ترین کافه نزدیک معبد می رن. به طوری که رئیس کافه، آشپز اونا حساب می شه. «سایا» در ظاهر شبیه به بچه های دیگه س، ولی یه تفاوت بزرگ در اون وجود داره. «سایا» قدرت فرا انسانی داره. با کمک شمشیری که از معبد قرض می گیره، به شکار موجودات عجیب و خطرناکی به نام «فرزندان ارشد» می ره. این موجودات از انسان ها تغذیه می کنن و «سایا» شکارچی این موجودات است … در طول روز، «سایا» یک فرد معمولی است، ولی در شب به موجودی قدرتمند تبدیل می شه…

«تام پاپرز» در طول عمرش رابطه اندکی با پدرش که یک جهانگرد بوده داشته است. خودش هم وقت کمی را با بچه هایش می گذراند و اکثر اوقات مشغول کارش است. یک روز پدر او برای هدیه ای غیر منتظره می فرستد: شش پنگوئن. پاپرز که از هدف پدرش از فرستادن این پنگوئن ها سر در نمی آورد، تصمیم میگیرد از شر آنها خلاص شود. اما با سر رسیدن همسر و بچههایش برای جشن گرفتن تولد پسرش، بچه ها از پنگوئن ها خوششان می آید و...

داستان خانواده ای در سال ۱۹۵۰، در تگزاس آمریکا. فیلم ماجرای زندگی پسر بزرگ خانواده، «جک» (شان پن) را دنبال می کند، از دوران کودکی، تا زمانی که به مردی بالغ تبدیل شده و سعی دارد رابطه اش با پدرش (برد پیت) را بهبود بخشد. جک خودش را در دنیای مدرن گم کرده است و به دنبال جوابی برای سوالهایش در مورد حقیقت و معنای زندگی می گردد.

در دنیایی متعلق به آینده، قرن هاست که بین انسان ها و خون آشام ها جنگ وجود دارد. در یکی از همین درگیری ها، خون آشام ها به خانواده ای حمله می کنند و دختری را به اسارت می برند. کشیشی که بین مردم و در شهری محصور شده زندگی می کند، متوجه می شود که آن دختر، برادرزاده ی اوست. او همراه با دوست برادرزاده اش که کلانتر شهر محسوب می شود و به رغم مخالفت اصحاب کلیسا، تصمیم می گیرد برای مقابله به دل خون آشام ها بزند. با نزدیک شدن به محل آن ها و پیدا کردن ردی از برادرزاده اش، کم کم متوجه می شود این گروگان گیری در واقع یک تسویه حساب قدیمی است.