
کارآگاهی هنگ کنگی به نام «ادی چانگ» (جکی چان)، مدال اسرارآمیزی را از پسر بچه ای می گیرد و صاحب قدرت های ابر انسانی می شود. او حالا باید با یکی از بی رحم ترین تبهکاران اروپایی به نام «اسنیکهد» (سندز) که پسر بچه را ربوده و به دنبال مدال است مبارزه کند. سرانجام در ایرلند، «ادی» و «اسنیکهد» رو در روی هم قرار می گیرند و ...

«مت مرداك» فردی نابینا است که سالها قبل زمانیکه سعی می کرده جان یک پیرمرد را از تصادف با یک کامیون نجات دهد این اتفاق برای او افتاده است. پرتوهای رادیو اکتیو منشتر شده از مواد شیمیایی داخل کامیون باعث این امر شده اما در عوض مت تواناییهای ویژه ای پیدا کرده است. اکنون او بعنوان یک مشاور حقوقی در نیویورک زندگی می کند. اما زمانیکه پدرش به قتل می رسد، او از قدرت و تواناییهایش برای مبارزه با تبهکاران استفاده می کند بنابراین در روز او از بیگناهان دفاع می کند و در شب تبه کاران را مجازات می نماید.

«چون وانگ» (چان) عضو سابق گارد سلطنتي چين و کلانتر فعلي کارسن سيتي باخبر مي شود که پدرش به دست راهزنان به قتل رسيده و قاتل ها به لندن گريخته اند. حالا «وانگ» هم راه سارق قطار و هم کار سابقش، «روي اوبانن» (ويلسن)، به لندن مي روند تا جنايتکاران را به دام بيندازند. خيلي زود اين دو با خواهر «وانگ»، «لين» (وونگ) ملاقات مي کنند که مهارتش در ورزش هاي رزمي دست کم از برادرش ندارد...

چين، قرن سوم قبل از ميلاد. يک «مرد» (لي)، پس از کشتن سه تن از دشمنان امپراتور - «آسمان» (ين)، «شمشير شکسته» (چيو- واي) و «برف پرنده» (مان- يوک) - به حضور امپراتور چين (مينگ) شرف ياب مي شود. اما امپراتور گزارش «مرد» را باور نمي کند و مي گويد هدف اصلي او کشتن امپراتور است...


انيمه درباره ی پسري به نام "ناراتو" كه در دهكده ای با نام "كونوها" ( برگ ) زندگي مي كنه . پدر مادر "ناراتو" بعد از به دنيا امدن او از دنيا رفتند و او تنها زندگي مي كند . وقتي "ناراتو" نوزاد بود هيولايي به نام "كيوبي" را در بدن او مهر كردن و به خاطر همين قضيه تمام مردم دهكده از ناراتو مي ترسند و به نوعي او را از خودشون طرد كردند . سپس "ناروتو" تصمیم می گیرد ...