
جانی کش در سال ۱۹۳۲ در آرکانزاس آمريکا بدنيا آمده و در يک خانواده کارگری بزرگ می شود. او علاقه بسيار زيادی به موسيقی کانتری پيدا می کند و اولين ترانه های خود را بهنگام خدمت در نيروی دريائی در آلمان می نويسد. پس از بازگشت به امريکا، با دختری به اسم ويوين ازدواج می کند و در يک شغل معمولی مشغول می شود. اما رويای او خواننده شدن است و نهايتاً با يک تهيه کننده نامدار به اسم سام آشنا شده و سفری را برای اجرای چند کنسرت آغاز می کند. جانی با هر ترانه ای که می خواند مشهورتر می شود اما مشکل اينجاست که او به مواد مخدر و مشروبات اعتياد پيدا کرده است. يکی از همراهان او به دختری اسم جون کارتر است سعی می کند تا او را از شر اعتيادش نجات دهد و همين موضوع باعث شکل گرفتن روابط عاشقانه ای بين آندو می شود...

داستان فیلم در سال ۱۸۶۴، یکسال قبل از پایان جنگهای داخلی امریکا روی می دهد. «اینمن» (جود لاو) که یک سرباز ایالتهای جنوبی است پس از بهبود از یک جراحت مرگبار تصمیم می گیرد جبهه جنگ را رها کرده و عازم شهرش «کوهستان سرد» شود تا با دوست دوران نوجوانی اش «آدا» (نیکول کیدمن) ازدواج کند...

کلمن سیلک (آنتونی هاپکینز) استاد موفق یک دانشگاه مطرح است. او سال هاست که زیر سایه یک دروغ بزرگ زندگی می کند. سیلک ظاهرا سفید پوست به نظر می رسد، ولی در واقع او سیاه پوست دورگه ای است که برای موفقیت در کار و جامعه هویت اصلی خود را پنهان کرده است. اما اتفاقی تمام اعتبار و سابقه او را از بین می برد، و مسیر زندگی او را کاملا تغییر می دهد. توهین او به چند دانشجو در سر کلاس درس، تمام اعتبار او را زیر سوال می برد. مدیران دانشگاه گفته های سیلک را ناشی از طرز فکر نژادپرستانه او تلقی می کنند، و نهایتا تصمیم به اخراج او از دانشگاه می گیرند. سیلک پس از اخراجش با زن جوانی به نام فونیا فرلی (نیکول کیدمن) آشنا می شود...