
در سال ۱۸۹۹ در پاريس شاعر فقير و جوان اسکاتلندي به اسم «کريستين» (اوان مک گرگور) زندگي مي کند. او پس از مدتي به يک کلوب پنهاني به اسم «مولن روژ» در محله بدنام «مونت مارتي» که فعاليتهاي زير زميني در زمينه هايي چون مواد مخدر دارند مي پيوندد. او ناگهان خودش را گرفتار يک رابطه عاشقانه حزن انگيز و آتشين با گرانترين ستاره گروه (نيکول کيدمن) که مشهورترين فاحشه شهر نيز مي باشد مي بيند...

در اواخر قرن ۱۶ در لندن نمایشنامه نویس فقیر و جوانی به اسم ویلیام شکسپیر مشغول کار بر روی آخرین نوشته اش «رومئو و ژولیت» می باشد. اما کار او کند پیش رفته و در واقع او هنوز نتوانسته حتی یک خط هم بنویسید. ویلیام در یک آزمایش برای انتخاب هنرپیشه نقش رومئو یک هنرپیشه جدید و با استعداد که پسر جوانی به اسم توماس است را انتخاب می کند. ویلیام پس از چندی دختر جوان و زیبایی به اسم ویولا را در همان خانه مجللی که توماس درآنجا زندگی می کند ملاقات می نماید. او به ویولا علاقمند می شود واینامر او را ترغیب برای نوشتن داستانش می کند. اما بزودی او متوجه میشود که توماس همان ویولا است که با تغییر قیافه وارد نمایش شده است. ویولا قبلاً قول ازدواج به لرد سنگدل را داده و ملکه الیزابت نیز بر این ازدواج تاکید دارد اما عشق میان ویل و ویولا رفته رفته بسیار عمیق گشته و بنابراین مخفیانه به رابطه با هم ادامه می دهند و ویولا همچنان نقش رومئو را برای نمایش تمرین می کند.