
«دون ويتو کورلئونه» (براندو) يکي از رؤساي پرقدرت مافياست که به خاطر کمک هايش به مهاجران ايتاليايي در نيويورک به «پدرخوانده» معروف است. پس از مرگ «دون ويتو»، جاي او را پسر کوچک خانواده، «مايکل» (پاچينو)، مي گيرد که پيش از اين علاقه اي به فعاليت هاي غيرقانوني خانواده اش نداشته است. «مايکل» خيلي زود با يک سري قتل و کشتار و پس از تصفيه ي خرده حساب هاي قديمي، پدرخوانده ي جديد مي شود.

سال ۱۹۴۳. «ژنرال جرج پاتن» (اسکات) براي سرپرستي واحدهاي امريکايي در شمال افريقا به تونس اعزام مي شود. خيلي زود «پاتن» با کمک «ژنرال برادلي» (مالدن) به پيروزي چشم گيري بر «فيلد مارشال رومل» (فولگر) دست پيدا مي کند، به طوري که در نهايت باعث خروج نيروهاي آلماني از شمال آفريقا مي شوند.

داستان فیلم در مورد دو دزد و راهزن به نامهای «بوچ» و «ساندنس» است که به قطارها دستبرد میزنند. اما یکی از سرقت هایشان طبق برنامه پیش نمی رود و گروهی از مردان قانون تا دندان مسلح، شروع به تعقیب آن دو می کنند. وقتی آن دو می فهمند که این گروه تصمیم ندارند دست از تعقیب بردارند، تصمیم می گیرند به بولیوی بروند.