دو زن جوان آمریکایی به اسامی «ویکی» (ربکا هال) و «کریستینا» (اسکارلت جوهانسن) برای گذراندن تعطیلات تابستانی نزد یکی از اقوام دور ویکی در شهر بارسلون در کشور اسپانیا می روند. ویکی زنی احساساتی است که بزودی قصد ازدواج با نامزدش داگ را دارد که مردی قابل اطمینان اما غیر رمانتیک است. کریستینا نیز دختری خوشگذران است که قصد دارد در بارسلون ماجراهای جدید عاطفی را تجربه کند. آنها در شهر با مرد نقاشی به اسم «جوان آنتونیو» (خاویر باردم) آشنا می شوند که هنوز با همسر سابقش «ماریا» (پنلوپ کروز) ارتباط دارد. کریستینا در اولین برخورد تحت تاثیر جذابیت جوان قرار می گیرد..
دو زن جوان آمریکایی به اسامی «ویکی» (ربکا هال) و «کریستینا» (اسکارلت جوهانسن) برای گذراندن تعطیلات تابستانی نزد یکی از اقوام دور ویکی در شهر بارسلون در کشور اسپانیا می روند. ویکی زنی احساساتی است که بزودی قصد ازدواج با نامزدش داگ را دارد که مردی قابل اطمینان اما غیر رمانتیک است. کریستینا نیز دختری خوشگذران است که قصد دارد در بارسلون ماجراهای جدید عاطفی را تجربه کند. آنها در شهر با مرد نقاشی به اسم «جوان آنتونیو» (خاویر باردم) آشنا می شوند که هنوز با همسر سابقش «ماریا» (پنلوپ کروز) ارتباط دارد. کریستینا در اولین برخورد تحت تاثیر جذابیت جوان قرار می گیرد..
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
فیلم های وودی الن بر پایه ی یک پیش فرض اساسی استوار است:یعنی ذات متناقض و چندگانه ی انسان.بنابر این هیچ یک از فیلم های او را نمی توان جدی نگرفت.در این فیلم همچون فیلم های دیگر او شاهد عدم انطباق ذهن و جهان خارجی هستیم.افراد در فیلم های او با ورود به تجربه های جدید از اعتقادات سخت و سفت خود دست می کشند.موقعیت ها اذهان و اعتقادات و باورها را به چالش می کشند و در هم می کوبند.هیچ باوری در فیلم های او تا بدان اندازه محکم نیست که با تجربه ای جدید فرو نریزد.در واقع فیلم های او نشانگر چند قطبی بودن وجود انسان هستند.برای همین بیننده بعد از تماشای فیلم قادر به قضاوت اخلاقی نخواهد بود.در این فیلم نیز می بینیم که امیال ویکی در تضاد با اعتقادات او یعنی عقلانی زیستن قرار میگیرد و هنگامی که این میل به طور دردناکی تمامی لحظه های ویکی را تحت اشعاع قرار می دهد او ناچارأ تا مرحله ای پیش می رود که حتی راضی به انجام عملی بر خلاف اعتقاداتش می شود.فیلم های وودی الن از آن جهت رهایی بخش هستند که از هرگونه تعریف ذات گرایانه ای از انسان میگریزد و انسان ها را موجودی وابسته به موقعیت تلقی میکند.بنابر این تضاد های درونی در فیلم های او ما را از هرگونه مطلق اندیشی رها میکند.انسان موجودی نیست که بتوان او را یکبار و برای همیشه تعریف کرد.زیرا تعریف همیشه ایجاد محدودیت می کند.انسان نتها یک واژه است که بر موجوداتی کاملا متفاوت اطلاق می شود.دیگر وجه مهم در فیلم های او ارضای خواسته هاست که این امر البته از دیدگاهی روانشناسانه نشئت میگیرد.سر لوحه ی علم روانشناسی این عبارت است کهمیل با صرف نظر کردن از آن بر شخص فرمانروایی می کند و برخلاف آنچه که شخص انتظار دارد این میل ارباب او میشود.بنابراین برای عبور از میل باید به نوعی به آن تن داد زیرا سرکوب آن باعث ایجاد تضاد ها درونی و بیمار های روانی میشود.افراد فیلم های وودی الن برای یهتر زیستن راهی جز اطفای حریق های درونیشان را ندارند.آنها انشان هایی سالم تر از ما هستند زیرا به بیمار بودن انسان آگاهی یافته و آن را پذیرفته اند.آنها حتی از ما هم با خویش و هم با دیگران صادق ترند.و البته این نیز نباید فراموش شود که فضای فیلم های او نمایانگر زندگی شهری و روزمره ی انسان هاست.آنچه که برای ما ملموس تر و آشناتر است:یعنی باز نمایی خود های مغفول و سرکوب شده مان
نقد فیلم
برخلاف فیلم جاسمین غمگین که وودی آلن به خوبی می تونه چندین رابطه ی میان شخصیت ها رو به خوبی به تصویر بکشد و منطقی اش کند این جا از پسش بر نمی آید و منطق بعضی از روابط و برهم زدن روابط ها در نمی آید.
اول از همه ما مشکل میان نقاش و همسرش را که طلاق گرفته اند رو نمی فهمیم چون در اواسط فیلم هر دوی آن ها اذعان می کنند که که وجود کریستانا موجب پایداری رابطه ما شده است ولی ما نمی دونیک که مشکل اصلا چی هست که آن ها با وجود کریستانا موفقند و بدون او نیستند
آنتونیو سعی می کند برای برهم نزدن رابطه ویکی با نامزدش رابطه اش را با او قطع کند و در این کار محکم است اما معلوم نمی شود که چرا بلفاصله بعد از آنکه جودی می گوید او تو را دوست دارد اینقدر سریع نظر خود را تغییر می دهد و با اینکه الان ویکی ازدواج کرده است سعی می کند خودش را به او تحمیل کند.این منطقی نیست و اصلا به شخصیتش هم نمی خورد که اهل ترحم باشد.
برهم زدن یک دفعه ای کریستانا با آنتونیو و همسر سابقش هم بسیار دفعی است چون او تا قبل از بیان یک دفعه ای خواسته اش با آن ها همراه بود و لذت می برد ولی این برهم زدنه توی شخصیت ساده گیر او جای نمی گیرد و تحمیل کارگردان است.
جودی و رابطه اش با مارک بسیار کم پرداخت شده است و از اثر بیرون می زند و رابطه ی ویکی با هم کلاسی زبانش هم بسیار تحمیلی است که صرفا او را یاد آنتونیو اندازد.
به نظرم کلا نسبت دارای مشکلند و کارگردان تحمیلی رفتار می کند و این اتفاق باعث می شود که تماشاگر را از فیلم دور کند و نتواند خودش را جای شخصیت ها گذارد چون براساس منطق خودشان عمل نمی کنند.به نظرم کارگردان شلوغ می کنه مثلا برگشتن همسر سابق آنتونیو که با مردی دیگر بوده و خودکشی اش و حتی اسلحه کشیدن پایان فیلم به شدت بد اجرا شده و پرداخت درستی ندارد و بی منطق است.
در پایان باید به گویم که درام فیلم درام نمی آید چون قصه توان ارتباط پیچیده ی میان سه زن با یک مرد را اصلا ندارد و هر جا وودی آلن گیر می کند و می خواهد داستان خود را پیش ببرد یک عنصر تحمیلی از بیرون وارد می کند.
سلام
به نظر هم احترام بزاریم و به هم توهین نکنیم.
این نظر منه
این فیلم اصلا خوب نیست که براش زیاده واقعا این فیلم یه آشغاله من امتیاز ۲ میدم یکی بخاطر آهنگ های اسپانیایی گیتار زیباش دوم به خاطر بازی خاویر دیگه هیچ چی
یکی از بدترین فیلم هایی که دیدم بخونید توضیح میدم جالبه:
داستان اون چیزی که بالا نوشته نیست ۲ دختر که یکی نامزد داره (ربکا هال) و مجرد (اسکارلت یوهانسون) میرن بارسلونا بعد اونجا با خاویر آشنا میشن که قبلا از همسرش جدا شده (همسر سابقش پنلوپه کروز) اما هنوز با اون رابطه داره بعد اسکارلت باهاش رفیق میشه و رابطه برقرار میکنه ربکا هال به نامزدش خیانت میکنه و با خاویر رابطه برقرار میکنه ، بعد با نامزدش عروسی میکنه و بعد باز بعد از عروسی میاد با خاویر رابطه برقرار میکنه و به همسرش خیانت میکنه بعد پشیمون میشه هرگز هم به شوهرش نمیگه اسکارلت میره خونه خاویر که با زن سابقش که ازش جدا شده هم خونه میشه دختره هم با خاویر رابطه داره هم با زنش یعنی هم همجنس بازی میکنه هم با خاویر رابطه داره هم پنلوپه و اسکارلت با هم رابطعه دارن و هم خاویر و اسکارلت و هنم ربکا هال و خاویر که ربکا همسر داره این ۲ دختر که وارد اسپانیا میشن میرن پیش دوست ربکا هال که اون یک پیرزنه و با شوهرش زندگی میکنه یه جای فیلم هم اون پیرزنه داره به شوهرش خیانت میکنه و از شوهرش مخفی میکنه!!!
این و خیلی وقت پیش دیده بودم!واقعا چرت بود!!حئصلم سر رفت!
سوالی که اینجا مطرح میشه اینه که اگه این فیلم شاهکاره و انقد تعریف میکنید ازش پس چرا سریالای ترکیه ای بده؟!:D واقعاا چرااا!!!؟;))
توی کارهای وودی آلن من این فیلم رو بیشتر از بقیه دوست داشتم.مثل همه کارهای آلن نگاهی عمیق تر به عشق و زندگی مشترک داره
کار بسیار قشنگی بود مثل بقیه کارهای وودی الن میشه ازش چیز یاد گرفت اما نظرات منفی دوستان از کجا میاد از اینجا که شما کارهای این کارگردان رو از زیر تیغ اعتقادات و هنجارها و کلیشه های رایج رد میکنین به مزاجتون نمیخوره این کارگردان تمام هنجارهای دست و پا گیر و منفعت گرایانه ما رو به چالش میکشه پس ببینید و لذت ببرید
از برترینهای الن خیلی این فیلمو دوست دارم.
تمامه مولفه های سینمای الن در این اثر موجوده مخصوصا عشقش به ادبیاتو هنر و جغرافیای محیط...
khub nist