ژان لوک گدار : -من فکر نمیکنم شما باید یک فیلمو حس نید.شما باید یک زنو حس کنید.شما نمیتونید یک فیلم رو بوس کنید.... -(درباره ارسن ولز بزرگ)....همه ی ما همیشه همه چیز رو بهش مدیونیم... -(درباره اسیون اسپیلبرگ)...من شخصا نمیشناسمش.فکر نمیکنم فیلماش یلی خوب باشن... -(درباره کنجی میزوگوچی بزرگ)...بزرگترینه فیلمسازان ژاپن یا خیلی ساده,یکی از بزرگترین فیلمسازان... -(درباره برسون بزرگ)...برسون در سینمای فرانسه مث موزارت در موسیقی آلمان و داستایوفسکی در تدبیات روسیه است... -برای من,فکر کردن در مورد فیلمها و ساختنشون فرقی نداره... -سینما با گریفیت شروع و با کیارستمی تموم میشه... -یک فیم باید یک آغاز ,یک میانه و یک پایان داشته باشه ولی نه حتما به این ترتیبی که گفتم.... -سینما بزرگترین تقلب دنیاست... -هر برش (ادیت) یک دروغه... -شما فیلم نمیسازید,فیلم شما رو میسازه... -در ابتدا به کن (جشنواره) باور داشتم...اما حالا,اون فقط برای تبلیغاته...مرد میان به کن تا فیلماشون رو تبلیغ کنن,نه حتی ب پیام خاصی...اما خوبیش اینه که اگه شما به جشنواره بیاید توی سه روز اول انقدر پوشش خبری دریافت میکنید که برای تبلیغات فیلمتون تا پایان سال کافیه.... -زمانی بود که شاید سینما متونست جامعه رو بهبود ببخشه ولی اون زمان دیگه تموم شده...
13
darkheart00100
۱۰ سال پیش
در وصفش چه بگویم که ادا شود آنچه باید شود... من که بودم که ندیدمش... چه شد که دیدمش... که خواهم شد بعد از دیدنش... زیر نثرهای کوندرا و اوف گیجم در شاملو ... اما این متحرکات و جادوووو مرا سخت در خلاء مسخ نموددد... چه بگویم... ببینید و خود تصمیم بگیرید... که تفکرات پشت دوربین چقدر زیبا با حرفهای کارگردان اجین شده و به زلالیت آبی که از نرماندی میگذرد در ما .... اگر برای وقتتان ارزش قائلید ببینید...
8
mehrdad.kiashemshaki.2014
۱۰ سال پیش
اثری که در اون گدار آشکارا به هنجارشکنیهای معناشناختی خود ادامه داد. تمامی هنر سینما بر سه قطب، سه تضاد و سه تناقض تکیه دارد: بصری بر ضد روایتگری، داستانی بر ضد مستند و مهمتر از آن دو دیگر، واقعیت بر ضد انتزاع است. اما آن چه مهم است این است که ماهیت سینما همیشه متناقض و جزء متضادترین هنرها شمرده میشود. به عبارت دیگر، هنر هشتم، هم روایتگر و هم بصری است. البته گدار، نزدیک به یک دهه تلاش به این نتیجه رسید که برای اندیشیدن توسط سینما، نیاز است تا خود را به سلاح ایدئولوژی مجهز کند. به همین خاطر بود که چندین بار از ابتدا شروع کرد. حتا چشم بسته خود را به گروه ها و مکاتبی مرتبط میساختند که زمانی با آن ها میجنگیدند. شاید این مهمترین دلیلی شد تا بتواند نام خود را در شمار یکی از سردمداران موج نو سینمای فرانسه به ثبت برساند.ژان لوک گدار، در برابر تضادها، از فیلم سازان دیگر حساسیتی بیشتر دارد و آثارش را به گونهای که خودش دوست دارد بنا میکند. شاید او نیز مانند هگل به این نتیجه رسیده است که حقیقت و زیبایی، در بهره گیری آگاهانه از تضادهای ظاهری قرار دارند. به اعتقاد گدار، دوربین تنها دستگاهی برای بازسازی زندگی نیست و هنر سینما فقط در این نیست که زندگی را در قالب یک فیلم در آورده و با قوائد آن به تصویر بکشد. بلکه سینما چیزی است میان هنر و زندگی. سینمای گدار، به یک مؤلف خلاق نیاز دارد تا بتواند از حجم بی نهایت و سیالزندگی، یک عنصر واقعی را گرفته و به یک گزاره و عنصر حقیقی نو تغییر داده و دوباره به زندگی اضافه کند. از نظر این جمعیت فیلم ساز موج نو که گدار هم یکی از آن ها بشمار میرود، به قول، فرنان لژه:پیش از آن ها آسمان آبی بود و گیاهان سبز- اما اکنون، آسمان میتواند سبز باشد و گیاهان، آبی. ای گدار تو شور شعور غرور حضور عمیق باوری...
8
kingmasoud73
۹ سال پیش
از گدار هیچوقت خوشم نیومد...با سینماش ارتباط برقرار نمیکنم...علتشم قطعا ضعف بنده است....از بونوئلم فقط فیلمهای دهه ۷۰ رو میپسندم...با احترام خاص به تمام طرفداران این دو کارگردان....
1
high_norm
۱۰ سال پیش
در یک کلام: عااالی!
1
mohsen.rmsj
۱۱ سال پیش
good
0
newsmstop
۱۱ سال پیش
این فیلم آخرین هفته خیلی شبیه سری فیلم های آقای دیدی (البته اسم فیلم دقیق نمیدونم)
0
pourshirazi_m
۹ سال پیش
زیرنوسی انگلیسی ام براش پیدا نمی شه! واقعا کارل مارکس تو فیلمه؟!
5.8
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
ژان لوک گدار :
-من فکر نمیکنم شما باید یک فیلمو حس نید.شما باید یک زنو حس کنید.شما نمیتونید یک فیلم رو بوس کنید....
-(درباره ارسن ولز بزرگ)....همه ی ما همیشه همه چیز رو بهش مدیونیم...
-(درباره اسیون اسپیلبرگ)...من شخصا نمیشناسمش.فکر نمیکنم فیلماش یلی خوب باشن...
-(درباره کنجی میزوگوچی بزرگ)...بزرگترینه فیلمسازان ژاپن یا خیلی ساده,یکی از بزرگترین فیلمسازان...
-(درباره برسون بزرگ)...برسون در سینمای فرانسه مث موزارت در موسیقی آلمان و داستایوفسکی در تدبیات روسیه است...
-برای من,فکر کردن در مورد فیلمها و ساختنشون فرقی نداره...
-سینما با گریفیت شروع و با کیارستمی تموم میشه...
-یک فیم باید یک آغاز ,یک میانه و یک پایان داشته باشه ولی نه حتما به این ترتیبی که گفتم....
-سینما بزرگترین تقلب دنیاست...
-هر برش (ادیت) یک دروغه...
-شما فیلم نمیسازید,فیلم شما رو میسازه...
-در ابتدا به کن (جشنواره) باور داشتم...اما حالا,اون فقط برای تبلیغاته...مرد میان به کن تا فیلماشون رو تبلیغ کنن,نه حتی ب پیام خاصی...اما خوبیش اینه که اگه شما به جشنواره بیاید توی سه روز اول انقدر پوشش خبری دریافت میکنید که برای تبلیغات فیلمتون تا پایان سال کافیه....
-زمانی بود که شاید سینما متونست جامعه رو بهبود ببخشه ولی اون زمان دیگه تموم شده...
در وصفش چه بگویم که ادا شود آنچه باید شود... من که بودم که ندیدمش... چه شد که دیدمش... که خواهم شد بعد از دیدنش... زیر نثرهای کوندرا و اوف گیجم در شاملو ... اما این متحرکات و جادوووو مرا سخت در خلاء مسخ نموددد... چه بگویم... ببینید و خود تصمیم بگیرید... که تفکرات پشت دوربین چقدر زیبا با حرفهای کارگردان اجین شده و به زلالیت آبی که از نرماندی میگذرد در ما ....
اگر برای وقتتان ارزش قائلید ببینید...
اثری که در اون گدار آشکارا به هنجارشکنیهای معناشناختی خود ادامه داد.
تمامی هنر سینما بر سه قطب، سه تضاد و سه تناقض تکیه دارد: بصری بر ضد روایتگری، داستانی بر ضد مستند و مهمتر از آن دو دیگر، واقعیت بر ضد انتزاع است. اما آن چه مهم است این است که ماهیت سینما همیشه متناقض و جزء متضادترین هنرها شمرده میشود. به عبارت دیگر، هنر هشتم، هم روایتگر و هم بصری است. البته گدار، نزدیک به یک دهه تلاش به این نتیجه رسید که برای اندیشیدن توسط سینما، نیاز است تا خود را به سلاح ایدئولوژی مجهز کند. به همین خاطر بود که چندین بار از ابتدا شروع کرد. حتا چشم بسته خود را به گروه ها و مکاتبی مرتبط میساختند که زمانی با آن ها میجنگیدند. شاید این مهمترین دلیلی شد تا بتواند نام خود را در شمار یکی از سردمداران موج نو سینمای فرانسه به ثبت برساند.ژان لوک گدار، در برابر تضادها، از فیلم سازان دیگر حساسیتی بیشتر دارد و آثارش را به گونهای که خودش دوست دارد بنا میکند. شاید او نیز مانند هگل به این نتیجه رسیده است که حقیقت و زیبایی، در بهره گیری آگاهانه از تضادهای ظاهری قرار دارند. به اعتقاد گدار، دوربین تنها دستگاهی برای بازسازی زندگی نیست و هنر سینما فقط در این نیست که زندگی را در قالب یک فیلم در آورده و با قوائد آن به تصویر بکشد. بلکه سینما چیزی است میان هنر و زندگی. سینمای گدار، به یک مؤلف خلاق نیاز دارد تا بتواند از حجم بی نهایت و سیالزندگی، یک عنصر واقعی را گرفته و به یک گزاره و عنصر حقیقی نو تغییر داده و دوباره به زندگی اضافه کند. از نظر این جمعیت فیلم ساز موج نو که گدار هم یکی از آن ها بشمار میرود، به قول، فرنان لژه:پیش از آن ها آسمان آبی بود و گیاهان سبز- اما اکنون، آسمان میتواند سبز باشد و گیاهان، آبی.
ای گدار تو شور شعور غرور حضور عمیق باوری...
از گدار هیچوقت خوشم نیومد...با سینماش ارتباط برقرار نمیکنم...علتشم قطعا ضعف بنده است....از بونوئلم فقط فیلمهای دهه ۷۰ رو میپسندم...با احترام خاص به تمام طرفداران این دو کارگردان....
در یک کلام: عااالی!
good
این فیلم آخرین هفته خیلی شبیه سری فیلم های آقای دیدی (البته اسم فیلم دقیق نمیدونم)
زیرنوسی انگلیسی ام براش پیدا نمی شه!
واقعا کارل مارکس تو فیلمه؟!