
«مایک سالیوان» برای یکی از سران مافیای امریکا بنام «جان رونی» آدم می کشد. سالیوان رونی را بعنوان یک پدر نمونه، الگوی خود قرار داده است. با این حال وقتی که پسرش او را در حال انجام قتل می بیند، مایک سالیوان تلاش می کند تا جان پسرش را نجات دهد و از سوی دیگر از کسانی که او را به مسیر اشتباه کشاندهاند انتقام بگیرد.

«تورکيش» (استيتم) و «تامي» (گراهام) از بوکسوري ايرلندي به نام «ميکي» (پيت) مي خواهند تا در يک مسابقه ي مشت زني شکست بخورد. از طرف ديکر يک گنگستر روسي، «باريس» (سره بدزيا) که از گنگستري يهودي «فرانکي» (دل تورو) مي خواهد که از طرف او روي مسابقه شرط بندي کند و در عين حال از صاحب يک مغازه ي گرويي نيز مي خواهد تا با هم دستان کودنش پولهاي شرط بندي را بدزدند...

«بن سوبول» یک روانپزشک است که مشکلاتی دارد: زمانی که بیمارانش شروع به درد و دل می کنند، پسرش جاسوسی آنها را می کند، پدر و مادرش تصمیم ندارند در مجلس عروسی که در پیش دارد شرکت کنند، و مشکلات بیمارانش او را به چالش نمی کشند. «پاول ویتی» پدرخوانده، که رئیس یک خانواده تبهکاری است، نیز مشکلاتی دارد: حمله های عصبی در جمع ها، قادر نبودن به کشتن افراد، و ... اکنون پاول ویتی برای مشکلاتش به بن مراجعه می کند و ...