
دهه ي ۱۹۵۰. «نورويل بارنز» (رابينز) مرد کندذهني اهل ايندياناست که با کوشش و تقلا، کاري در شرکت بزرگ هادساکر گير مي آورد. او پس از خودکشي رئيس شرکت با توطئه ي مشاور شرکت، «سيدني ج. ماسبرگر» (نيومن) به مقام رياست مي رسد. اما، برخلاف انتظار «ماسبرگر»، محصول جديد پيشنهادي «بارنز» - هولاهوپ - يکي از موفق ترين و پرفروش ترين محصولات شرکت از آب درمي آيد.

"مایلز" وکیلی موفق و ثروتمند است که بخاطر توانایی اش در عرصه پرونده های طلاق شهرت فراوانی دارد . او از سوی میلیاردری به اسم "رکس" استخدام می شود تا وکالت او را در پرونده طلاق از همسرش عهده دار شود . همسر "رکس" ، "مریلین" ، زنیست که تنها بدنبال پول است و با چنین هدفی با رکس ازدواج کرده است...

واشينگتن. «چنس» (سلرز)، مرد ميان سال بي سواد و نادان، مدتهاست که عنوان باغبان در خانه ي ارباب پيرش زندگي مي کند و تنها از طريق تلويزيون با دنياي خارج ارتباط دارد. پس از مرگ پيرمرد، او مجبور به ترک خانه مي شود و خيلي زود به خانه ي سياستمدار ثروتمندي به نام «بنجامين راند» (داگلاس) راه پيدا مي کند...