واشينگتن. «چنس» (سلرز)، مرد ميان سال بي سواد و نادان، مدتهاست که عنوان باغبان در خانه ي ارباب پيرش زندگي مي کند و تنها از طريق تلويزيون با دنياي خارج ارتباط دارد. پس از مرگ پيرمرد، او مجبور به ترک خانه مي شود و خيلي زود به خانه ي سياستمدار ثروتمندي به نام «بنجامين راند» (داگلاس) راه پيدا مي کند...
واشينگتن. «چنس» (سلرز)، مرد ميان سال بي سواد و نادان، مدتهاست که عنوان باغبان در خانه ي ارباب پيرش زندگي مي کند و تنها از طريق تلويزيون با دنياي خارج ارتباط دارد. پس از مرگ پيرمرد، او مجبور به ترک خانه مي شود و خيلي زود به خانه ي سياستمدار ثروتمندي به نام «بنجامين راند» (داگلاس) راه پيدا مي کند...
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
جزو ۱۰ فیلم برتر به انتخاب خودم که معتبرترین تو دنیای سینماست
اسکاری که به سلرز داده نشد
ندادن جایزه اسکار نقش اول مرد به پیتر سلرز برای این فیلم جزو ۱۰ مورد از بزرگترین حق کشی های تاریخ برگزاری آکادمی آوارده که در گزارش روزنامه تلگراف ازشون یاد شده
این فیلم یکی از بهترین فیلمای تاریخ سینماست ، بدون شک ...
باغبان پا به سن گذاشته ای پس از مرگ اربابش، ناچار است از خانه ای که در آن، کار و زندگی می کرده، خارج شود و پا به دنیایی بگذارد که پیش از آن مگر از طریق تلویزیون، با آن سر و کار نداشته است... .
چندین سال پیش، این نوول یرزی کازینسکی را خوانده بودم. حتماً خلاصه داستان، نشان می دهد که با چه طرح داستانی استثنایی ای طرف هستیم و چقدر کتاب کازینسکی، تاثیرگذار و منحصربفرد بوده است. هال اشبی بهترین عنصر اولیه را در اختیار داشت و فیلم خیلی خوبی هم از آن درآورد. آنقدر خمیرمایه بصری در کتاب هست که یک ذهن زیباشناس بتواند از عهده آنها در یک فیلم برآید. و این فیلم، چنین چیزی است. مردی که خواندن و نوشتن نمی داند، هیچ برداشتی از رفتار افراد جامعه ندارد، هرگز عصبانی نشده، هیچگاه دروغ نگفته، عاشق نشده و در تمام مدت زندگی اش جز آنچه در دل داشته را بر زبان نیاورده است. تا بدانجا که رییس جمهور، مشاورانش و رسانه چی ها، صداقتش را حمل بر زیرکی و آگاهی اش می کنند. کسی که برای تغییر چیزها در عالم واقع، ناخواسته دست به کنترل از راه دور تلویزیونش می برد.
استفاده های بجا از دنیای کاراکتر چانس (تلویزیون و باغبانی)، بسط دنیای بیرونی اش، استفاده ماهرانه از محیط داخلی و عناصر و دیالوگهای به ظاهر پیش پا افتاده در شناساندن هرچه بیشتر درونیات چانس، و در نتیجه همراه کردن تماشاگر با آن دنیا، هنر اشبی در برگردان تصویری شاهکار کازینسکی است.
اگرچه در این مورد، اشبی این شانس را داشته که فیلمنامه نویسش، خود نویسنده ی نوول باشد، اما این یکی، پیتر سلرز خارق العاده را هم دارد که یکی از بهترین و تاثیرگذارترین رلهای دوران سینمایی اش را آن هم در آخرین سال زندگی اش به ظریف ترین شکل ممکن، ایفا می کند. چهره مهربان، جاافتاده و باوقارش در کنار رفتار کودکانه و تاثیرپذیرش و جملات ساده و بی ریایش، به چنان همخوانی و سازگاری ای می رسد که بدون تردید یکی از نقاط اوج بازیگری را رقم میزند.
جدا از بسیاری از جزییات و دیالوگهایی که خود کازینسکی (بعنوان نویسنده فیلمنامه) به فیلم اضافه کرد (و در اکثر موارد جالب و موثر از کار درآمد)، بطور مشخص می توان به فصل پایانی عارفانه و بلندپروازانه اش، اشاره نمود. شاید اگر این فصل در کتاب می بود، تا این اندازه موثر از کار در نمی آمد و اینجاست که سینما قدرتش را به رخ می کشد: مشاور رییس جمهور، بنجامین راند (ملوین داگلاس) مُرده و در تشییع جنازه اش، رییس جمهور (جک واردن) خطابه ای ایراد می کند. همگی سرگرم انجام مراسم هستند که چانس (پیتر سلرز) از دیگران جدا می شود، به کنار برکه ای می رود، خاک گیاه خمیده ای را محکم می کند و روی برکه به راه می افتد: این است اوج تعالی یک انسان؛ بالاترین درجه صافی و خلوص بشری؛ سبُکی مطلق، حتی سبُکتر از آب..
در این که سینماست شکی نیست و فیلم خوبی است البته با اغماض ، مشکلش همان مشکل منطق تمام فیلم های ساده لوحانه یا کودک ذهنی است که برای پیش برد داستان منطق فیلم همواره در حال تغییر است ، یعنی هر وقت لازم باشد چانسی حرف میزند و هر وقت باید سکوت می کند بی هیچ منطقی. اما چند سکانس کمدی کم نظیر دارد ، پشت صحنه که در تیتراژ پایانی پخش میشود بهترینشان.
این فیلم حرف نداره و خوش به حال کسی که برای اولین بار این فیلمو میبینه
آخرین فیلم سلرز
یک درام به تمام معنا........عالییییییییییی