
در خلال جنگ جهانی دوم خلبانی گمنام (رالف فاینز) دچار حادثه میشود و در شمال آفریقا سقوط میکند. او که به سبب زخمهای هولناک و شوک روانی نام خود و گذشته اش را به یاد نمی آورد، با نام بیمار انگلیسی به نیروهای متفقین در ایتالیا تحویل داده میشود. در آنجا پرستاری به نام «هانا» (ژولیت بینوش) با اجازه سرپرست بیمارستان او را در صومعه ای در ایالت توسکانی بستری و از او مراقبت میکند...

"تارا" و "مایا" دو دوست جدانشدنی در هندوستان هستند.علاقه,عادتها و سرگرمیهای آنها مانند یکدیگر است.سالها بعد،آنها که تبدیل به انسانهای بالغی شده اند،دوستی خود را حفظ می کنند."تارا" با شاهزاده ای به نام "راج سینگ" ازدواج می کند.پس از ازدواج "راج" از او خسته شده و به دنبال زن دیگری می گردد و...

در اواسط قرن نوزدهم، «ايدا» (هانتر)، زن اسکاتلندي لال و دختر کوچکش «فلورا» (پاکويين)، به زلاند نو فرستاده مي شوند تا طبق قرارهايي که پدر «ايدا» گذاشته، او با «استوارت» (نيل)، زمين دار محلي ازدواج کند. «استوارت» از همان آغاز نظر خوشي به پيانوي بزرگ «ايدا» ندارد. در حالي که «جرج» (کايتل)، مباشر «استوارت» درخواست مي کند تا «ايدا» به او درس پيانو دهد و «استوارت» نيز رضايت مي دهد.

«ديويد» (هارلسن) و «دايانا» (مور) زن و شوهر جواني هستند که دل باخته ي يکديگر هستند و دچار مشکلات مالي شده اند. اين دو به اميد به دست آوردن پولي که نياز دارند به لاس وگاس مي روند، اما به مقصود خود نمي رسند. تا اين که با مرد ميانسال باوقاري آشنا مي شوند که نامش «جان گيج» (ردفورد) است و به زوج جوان پيشنهاد عجيبي مي کند...