
مارسی، ۱۹۲۵٫ بوکـسوری به نام «آلن» (وان دام) مردی است که با زنان بسیاری رابطه دارد، اما اشتباهی که مرتکب می شود این است که با «کاترینا»،محبوبه ی یکی از اراذل و اوباش معروف رابطه برقرار می کند. «آلن» برای نجات زندگی اش و برای این که مدتی طولانی از محیط دور باشد، تصمیم می گیرد به لژیون خارجی فرانسه در شمال افریقا بپیوندد…

رائول ( جانی دپ ) به همراه گونزو ( بنیکو دل توره ) برای تهیه گزارش به لاس وگاس آمده اند اما همیشه در حال استفاده از انواع مواد مخدر هستند و فرق بین واقعیت و توهم را نمی توانند تشخیص بدهند. آنها همیشه توهم می بینند تا اینکه گونزو در آسانسور با دختری ( کامرون دیاز ) که خود را خبرنگار معرفی میکند آشنا شده و عاشق او میشود اما مواد مخدر ذهن او را بهم ریخته.

در حالي که «رامسس» خود را براي تصاحب تاج و تخت آماده مي کند، برادرش «موسي» بي قيد و بي تفاوت، روزگار مي گذارند تا آن که به رمز و راز واقعي گذشته اش پي مي برد؛ اين که از قوم بني اسراييل است و در شيرخوارگي او را در سبدي جاي داده اند. و به رودخانه سپرده اند تا از قتل عام جان سالم به در ببرد.

«جک کرو» (وودز)، سر دسته ی سرسخت و خشن یک گروه حرفه ای خون آشام کش است که از طرف کلیسا حمایت می شود. پس از شکار نه خون آشام به دست گروه، سرکرده ی قوی و بسیار خطرناک خون آشام ها، «والک» (گریفیث)، به مهمانی شبانه ی خون آشام کش ها حمله می کند و محبوبه ی «جک»، «کاترینا» (لی) را می گزد و همه ی افراد او، جز دستیارش، «مونتویا» (بالدوین) را می کشد…