
جلال الدین شاهزاده ی دلیر و زیرک و با بصیرت خوارزمشاهی، پسر علائدین خوارزمشاهی و نوه ی ترکان خاتون است. تمام همّ و غم جلال الدین این است که مردمش در آرامش زندگی کنند و در مقابل ظلم هرگز سر خم نمیکند و حتی اگر برایش گران تمام شود هم به مظلوم بی تفاوتی نمیکند و اعتقادش این است که دولتی بقا می یابد که مردمش در آرامش باشند. جلال الدین هم دوره ی چنگیزخان مغول است و در مقابل ظلم و ستم چنگیزخان خواهد ایستاد. شجاعت و هوش سرشار جلال الدین حتی خود چنگیزخان را هم شیفته ی او میکند…


تنگ سان که مادرش را در سنین بسیار کمی از دست داده بود، با تکیه بر و پشتوانه پدرش بزرگ میشود. او در سن خود دارای استعداد و هوش فوقالعاده ای بود. در سن ۶ سالگی او را به آکادمی رودینگ فرستاند تا آرزویش که رسیدن به مقام استادی روح بزرگ بود را بدست آورد. در آنجا، او تحت سرپرستی یو شیائو بود، همچنین در آنجا او با یتیمی به نام گو شیائو وو دوست می شود سفر طولانی و دشواریرا با هم آغاز می کنند و …


درحالی که نیمهشب مشغول قدمزنی بود صدایی اسرارآمیز توجه او را به خود جلب میکند و به سوی صدا روانه میشود. «آی اوتو»، دختری ۱۴ ساله با دنبال کردنِ صدا یه تخممرغ پیدا میکنه. صدای موردنظر با لفظی مجابکننده خطاب به «آی» میگوید: «اگر خواهان تغییر آینده هستی، فقط کافیه همین الان تصمیم بگیری. حالا، به خودت باور داشته باش و اون تخممرغ رو بشکن.»