سه روز تعطيل است و چند خانواده جوان براي تفريح راهي شمال اند. آنها دانشجويان سابق دانشكده حقوق هستند. سپيده و همسرش امير يك دختر خردسال دارند. شهره و همسرش با دو فرزند خردسال شان هستند كه يكي از آنها آرش است. نازي و منوچهر نيز تازه ازدواج كرده اند. احمد نيز كه سالها در آلمان اقامت داشته و به تازگي از همسر آلماني اش جدا شده همراه آنهاست؛ به اضافه دختري به نام الي كه به دعوت سپيده همسفر اين گروه شده است...
سه روز تعطيل است و چند خانواده جوان براي تفريح راهي شمال اند. آنها دانشجويان سابق دانشكده حقوق هستند. سپيده و همسرش امير يك دختر خردسال دارند. شهره و همسرش با دو فرزند خردسال شان هستند كه يكي از آنها آرش است. نازي و منوچهر نيز تازه ازدواج كرده اند. احمد نيز كه سالها در آلمان اقامت داشته و به تازگي از همسر آلماني اش جدا شده همراه آنهاست؛ به اضافه دختري به نام الي كه به دعوت سپيده همسفر اين گروه شده است...
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
آن انسان های حقیری که وقتی دیدند تحسین بنده از این فیلم لایک های زیادی خورده به جای پاسخگویی دست به دامان گزارش تخلف و حذف ایده مخالف خود شدند بدانند چیزی جز حقارت خود و حقانیت عرایض بنده را ثابت نکردند و اگر صد بار دیگر هم کامنتم پاک شود باز از نو خواهم گذاشت.
واقعا اصغر فرهادی در شرمنده کردن ما از خودمون، یک نابغه اس. چرا میگیم سیاه نمایی؟ کسی که واقعیت های اخلاقی ما ایرانی ها رو به خودمون گوشزد میکنه، سیاه نماست؟ پس مثل سیا..ستمدارها، بیاد بگه مردمِ ما به به و چه چه؟ چه فایده؟
حقیقتا ظرافت های فیلم جای تحسین داره. دانشجوهای رشته حقوق به عنوان سنبل قضاوت در جامعه، زشت ترین قضاوت ها رو درباره یک دختر میکنند:
از پیمان که هنوز تعصبات کور سنتی ایرانی درش باقیه و به هر قیمتی میگه الی نباید همراه ما می آمده ( حتی با اطلاع از این که نامزدش الی رو اذیت میکرده با فرض صحیح دانستن این ادعای سپیده یا همون گلشیف..ته ) گویی الی گناه کبیره کرده؛
تا شهره (مریلا زارعی) که با چند ثانیه دیدن اون پسر، میگه (( چه پسر آرومی .. به خدا آه این پسر، الی رو گرفت )) و احساس رو در قضاوت، جایگزین منطق میکنه؛ غافل از سکانس قبلی فیلم که نامزد الی در دعوا با خانمی که میگفت ماشینتو ببر جلو، به اون خانم گفت: من سوار تو میشم
و امیر که عافیت طلبی و حس استعلا و برتری طلبی نسبت به زن، در جای جای رفتارهاش مشخص بود
و نهایتا سپیده که بی دفاع گیر آوردن دختر مرده و به تاراج گذاشتن آبروش، با دروغ او مبنی بر این که الی با آمدن همراه ما مخالفت نکرده بود، به اوج رسید.
حتی احمد فرنگ رفته هم که تا اواخر فیلم، چهره مثبت بود بر خلاف سیمین در جدایی نادر از سیمین، تا آخر دوام نیاورد و به دروغ آلوده شد.
و در پایان حتی نمیشه قضاوت کرد که آیا واقعا الی هم راست میگفته که نامزدش اذیتش میکرده یا نه. چون با گریه های شدید و صحبت های نامزدش، این مساله هم در هاله ای از ابهام قرار میگیره.
از یک فیلم پرمفهوم و معناگرا، باید توقع درس گرفتن داشت نه الزاما لذت بردنی شبیه ژانر اکشن و معمایی و امثال آن. که این فیلم، این رسالتش رو به خوبی و زیبایی انجام داد: قضاوت نکردن، دروغ نگفتن، گول مدرک و موقعیت اجتماعی افراد رو نخوردن، شناخت احساس و منطق هریک در جایگاه خود (مثل جایی که پیمان به جای رفتار احساسی و محبت آمیز با شهره، منطقی و زمخت حرف میزد)، در هرکاری دخالت نکردن و به اصطلاح نخود هر آش نشدن، به دست آوردن شناخت کافی از افراد (با یک روز آشنایی همگی نسبت به الی نظر مثبت و موافق پیدا کردند و با یک روز ناپدید شدن نظرها ۱۸۰ درجه تغییر کرد)، لوث کردن قسم برای منفعت شخصی مثل جدایی نادر از سیمین و بسیاری از نکات ریز دیگه که در جای جای فیلم مشهود بود.
درود بر اصغر فرهادی
اسپویل
امروز متنی درباره فیلم خوندم که حقیقتا د.هنم وامونده بود!
الی زنده ست!
متن جوری نوشته شده بود که با اینکه آخر فیلم تصویر نیمه ی صورت الی دیده میشه منو قانع کرد که الی زنده ست!
حتما این متن رو بخونید!
چرا الی زنده است؟
نادیده های شخصیت های اصلی فیلم از الی، یا ناتوانی آنها در درک شخصیت الی باعث این اتفاق می شود که او به راحتی آنها را ترک کند و کسی هم متوجه نشود! همین الان بحث کردیم که الی نمی تواند در مقابل خواسته دیگران پافشاری کند و کاری را می کند که دیگران دوست دارند. و دیگرانی در اولویتند که او بیشتر دوستشان دارد. او مسلماً با این نوع شخصیتی که دارد مادرش را به دیگران ترجیح می دهد و مسلماً به تهران برگشته است! اما چه طوری؟!
اول ببینیم که شخصیت های اصلی چه چیزهایی را نمی دانند و سعی می کنند بدانند. اولین نکته ای که از دید شخصیت های اصلی دور می ماند صحبت های او با مادرش است.
«مادر اصلاً نمی خواد بگی من اومدم شمال. بگو رفته بیرون، هر وقت اومد زنگ می زنه. یه چیزی بگو دیگه.»
وقتی احمد می آید تلفن را قطع کرده. با توجه به ادبی که احمد برای صحبت کردن او گذاشته و موقع حرف زدن او با مادرش تنهایش گذاشته، او هم وقتی تلفنش در هنگام صحبت با احمد زنگ می خورد، ان را جواب نمی دهد. اما بعداً می فهمیم که او به خاطر این که نامزدش زنگ زده جوابش را نداده. دومین سؤال این است که آیا الی، با این کارش برای انتخاب احمد، گزینه اول را محو کرده یا این که نخواسته گزینه اول را از دست بدهد و گزینه دومی هم داشته باشد!؟
سومین نکته ای که از دید شخصیت ها پنهان می ماند، همین گوشه گیری الی از جمع است. او زیاد با جمع خو نمی گیرد و به شدت در تب و تاب رفتن است؛ به هر صورتی؛ حتی پیاده! او برای مادرش اهمیت زیادی قائل است.
چهارمین نکته هم وقتی است که بچه ها را رها می کند تا به تهران برگردد. :«خب بچه ها، من دیگه باید برم!» و بادبادک را به دست بچه ها می دهد تا بادبادک دل خودش را به سمت تهران پرواز دهد. او مطمئناً وارد خانه شده، دنبال ساکش گشته و آن را پیدا نکرده! ..... هم که داشته با هدفونش موسیقی گوش می داده، پس متوجه صحنه ورود الی به خانه نشده. الی هم با همان پولی که داشته به تهران برگشته است!
پنجمین نکته هم این است که نامزد الی، که خودش را برادر الی جا می زند، وقتی با این نکته روبرو می شود که الی بدون این که بگوید نامزد دارد به شمال آمده و به نوعی به او خیانت کرده، وقتی بالای سر جنازه می رود بدون کوچکترین نگاهی شروع به گریه می کند. او از چهره نیمه ای که جلوی رویش است فقط چهره الی را می بیند. او سعی می کند باور کند که الی مرده است تا خیانت او را فراموش کند. و برای این که این خبر دروغ را به خانواده الی ندهد، به همراهانش می گوید که خودشان به خانواده شان اطلاع دهند.
سپیده روی میز آشپزخانه با حالتی بهت زده، از کارهایی که کرده و دروغ هایی که گفته، فقط به اتفاقاتی که افتاده فکر می کند و انگار منتظر است کسی او را از خواب بیدار کند.
مردها سعی می کنند ماشین را که در ساحل شنی دریا فرو رفته بیرون بیاورند. اما مثل پیدا کردن الی موفق نمی شوند!
مخاطب همین جا رها می شود و کارگردان هم از پشت صحنه به انها می خندد که چرا به الی توجه نکردند که رفته! شاید حتی پای پیاده!
من این منتقدین رو درک نمیکنم
به این فیلم ۸۷ نمره دادن
اونوقت به فیلم های
(The green mile(۶۱
(V for vendetta(۶۲
(Fight club(۶۶
(The dark knight(۸۲
(Inceptiom(۷۴
(Forrest Gump(۸۲
(Se۷en(۶۵
(The Usual Suspects(۷۷
(Terminator ۲: Judgment Day(۶۸
(The Imitation Game(۷۳
و........خیلی فیلم های شاهکار دیگر نمره های کمتر از ۸۷ دادن یعنی این فیلم رو به این لیست و خیلی فیلم های دیگه ترجیح میدن؟!
به نظر بنده این فیلم حرفی برای گفتن باقی نزاشت
فیلمنامه فوق العاده
کارگردانی بی نظیر( جوری فیلمنامه نویسی و کارگردانی شده بود که بدون موسیقی از ابتدا تا انتهای فیلم شما رو میخکوب میکرد روی صندلی)
بازی های فوق العاده درخشان مخصوصا خانم فراهانی و پیمان معادی
اقا فیلم درباره الی الان تو imdb با ۲۴ هزارتا رای امتیازش ۸.۱ هست
هزارتا رای دیگه میخواد تا بیاد جز ۲۵۰ تای برتر..
همت کنید پخش کنیدو برید رای بدید تا بیاد بالا
اسپویل
امروز نقدی رو بر این فیلم خوندم که حقیقتا دهنم وامونده بود!
نقد گفته بود که الی زنده ست!
متن نقد فیلم جوری نوشته شده بود که با اینکه آخر فیلم تصویر نیمه ی صورت الی دیده میشه منو قانع کرد که الی زنده ست!
حتما این متن رو بخونید!
چرا الی زنده است؟
نادیده های شخصیت های اصلی فیلم از الی، یا ناتوانی آنها در درک شخصیت الی باعث این اتفاق می شود که او به راحتی آنها را ترک کند و کسی هم متوجه نشود! همین الان بحث کردیم که الی نمی تواند در مقابل خواسته دیگران پافشاری کند و کاری را می کند که دیگران دوست دارند. و دیگرانی در اولویتند که او بیشتر دوستشان دارد. او مسلماً با این نوع شخصیتی که دارد مادرش را به دیگران ترجیح می دهد و مسلماً به تهران برگشته است! اما چه طوری؟!
اول ببینیم که شخصیت های اصلی چه چیزهایی را نمی دانند و سعی می کنند بدانند. اولین نکته ای که از دید شخصیت های اصلی دور می ماند صحبت های او با مادرش است.
«مادر اصلاً نمی خواد بگی من اومدم شمال. بگو رفته بیرون، هر وقت اومد زنگ می زنه. یه چیزی بگو دیگه.»
وقتی احمد می آید تلفن را قطع کرده. با توجه به ادبی که احمد برای صحبت کردن او گذاشته و موقع حرف زدن او با مادرش تنهایش گذاشته، او هم وقتی تلفنش در هنگام صحبت با احمد زنگ می خورد، ان را جواب نمی دهد. اما بعداً می فهمیم که او به خاطر این که نامزدش زنگ زده جوابش را نداده. دومین سؤال این است که آیا الی، با این کارش برای انتخاب احمد، گزینه اول را محو کرده یا این که نخواسته گزینه اول را از دست بدهد و گزینه دومی هم داشته باشد!؟
سومین نکته ای که از دید شخصیت ها پنهان می ماند، همین گوشه گیری الی از جمع است. او زیاد با جمع خو نمی گیرد و به شدت در تب و تاب رفتن است؛ به هر صورتی؛ حتی پیاده! او برای مادرش اهمیت زیادی قائل است.
چهارمین نکته هم وقتی است که بچه ها را رها می کند تا به تهران برگردد. :«خب بچه ها، من دیگه باید برم!» و بادبادک را به دست بچه ها می دهد تا بادبادک دل خودش را به سمت تهران پرواز دهد. او مطمئناً وارد خانه شده، دنبال ساکش گشته و آن را پیدا نکرده! ..... هم که داشته با هدفونش موسیقی گوش می داده، پس متوجه صحنه ورود الی به خانه نشده. الی هم با همان پولی که داشته به تهران برگشته است!
پنجمین نکته هم این است که نامزد الی، که خودش را برادر الی جا می زند، وقتی با این نکته روبرو می شود که الی بدون این که بگوید نامزد دارد به شمال آمده و به نوعی به او خیانت کرده، وقتی بالای سر جنازه می رود بدون کوچکترین نگاهی شروع به گریه می کند. او از چهره نیمه ای که جلوی رویش است فقط چهره الی را می بیند. او سعی می کند باور کند که الی مرده است تا خیانت او را فراموش کند. و برای این که این خبر دروغ را به خانواده الی ندهد، به همراهانش می گوید که خودشان به خانواده شان اطلاع دهند.
سپیده روی میز آشپزخانه با حالتی بهت زده، از کارهایی که کرده و دروغ هایی که گفته، فقط به اتفاقاتی که افتاده فکر می کند و انگار منتظر است کسی او را از خواب بیدار کند.
مردها سعی می کنند ماشین را که در ساحل شنی دریا فرو رفته بیرون بیاورند. اما مثل پیدا کردن الی موفق نمی شوند!
مخاطب همین جا رها می شود و کارگردان هم از پشت صحنه به انها می خندد که چرا به الی توجه نکردند که رفته! شاید حتی پای پیاده!
----من هم جدایی دیدم هم درباره الی هم فروشنده -------به نظرم بهترین فیلم فرهادی همین درباره الی می باشه.چقدر این فیلم خوب بود.تعلیقی که تو این فیلم دیدم تو کمتر فیلمی دیدم...یه موردی هم فیلم داشت که سرنوشت الی در هاله ای از ابهام بود یعنی کامل معلوم نشد مرده یا زندس که فکر کنم خوبی فیلم هم به همینه..این فیلم افتخار سینمای ایرانه.امیدوارم زودتر بیاد تو لیست ۲۵۰ فیلم برتر.امتیاز۱۰
بچها سریع برین imdb رای بدین
فقط ۶ رای میخواد تا بیا بین ۲۵۰ برتر ...