در ششم دسامبر ۱۹۸۹ مارک لیپین وارد کلاس مهندسی در دانشکده پلی تکنیک مونترال شد، به دانشجویان مذکر دستور داد از کلاس خارج شوند و بعد به نُه دانشجوی مونث مانده در کلاس شلیک کرد و...
در ششم دسامبر ۱۹۸۹ مارک لیپین وارد کلاس مهندسی در دانشکده پلی تکنیک مونترال شد، به دانشجویان مذکر دستور داد از کلاس خارج شوند و بعد به نُه دانشجوی مونث مانده در کلاس شلیک کرد و...
Polytechnique از دسته فیلم های سینمای خاص قرار می گیرد.فیلم هایی که به خاطر قاب بندی های غیر متداول گاها حالت مستند وار دارند و بیش از همه چیز مخاطب را به تامل در باب اثر دعوت می کنند..عموما تجربه ی شخصی من گواه این است که بعد از دیدن فیلم دست از تماشا کردن فیلم های جدی برای چند روز بر می دارم تا بیشتر و بیشتر بتوانم به فیلمی که دیدم فکر کنم و به نتیجه برسم.می توانم از فیلم بسیار مهم پذیرایی سادهاز سینمای خودمان به کارگردانی مانی حقیقی که اتفاقا مثل ویله نوی کانادایی در کانادا زندگی,تحصیل و کار کرده نام ببرم.
مدت فیلم با احتساب تیتراژ ابتدایی و پایانی کمتر از ۷۰ دقیقه است اما شدت تاثیر گذاری و کوبندگی آن کاسته نمی شود.همانطور که در خلاصه داستان آمده,دانشجو به دلایلی,که به خاطر وفادار ماندن ویله نو به داستان واقعی سعی نمی کند شخصیت پردازی اضافه ای روی مارک انجام بدهد از جنس مؤنت و مکتب فمینیسم به استیصال و بعد از آن جنون حاد رسیده و شروع می کند به کشتار دانشجویان دختر دانشگاه تا مانع موفقیت شون در آینده شود.
بازی ها بسیار باور پذیر هستند.»نکته ای که من را در اکثر فیلم های جنایی آزار می دهد و باعث عدم علاقه ام به فیلم های این دست میشود این است که آدم کش یا هیتمن داستان نشانی از ترس و اضطراب و تشویق چه قبل از انجام کارش چه حین کار ندارد و باور پذیر نیست.اما مارک ِ فیلم ویله نو اینطور نیست.با اینکه از فاجعه ای که آفریده می شود فهمید چه قدر برای کارش مصمم هست و تا کجا پیش رفته,اما باز هم می ترسد,باز هم لرزش دست هایش را می بینیم,باز هم وسوسه ی منصرف شدن از خلق فاجعه ای هولناک را در اتومبیلش می بینیم.این قسمت از کار را می توانم به تشویش های جسی پینکمن در سریال مهم Breaking Bad تشبیه کنم.«موسیقی بی نظیری برای این فیلم در نظر گرفته شده که حتی از موسیقی فیلم Babel هم ظریف تر است به گوش بنده.(منظورم به برتری یکی از این دو نیست)تدوین بی نظیر این فیلم به نحوی فیلم را ارتقا داده که میشود نحوه ی پیش رفتن فیلم را برای یک نفر توضیح داد تا معنای تحت الفظی مونتاز را برایش وصف کرد.
||||| اسپــــویل||||| از پوستر فیلم می شود فهمید این اثر,در عین مستند بودن, اثری است که خشونت,جنایت و زن ستیزی را می کوبد. به زیبایی و در لفافه هم می کوبد و شعار نمی دهد. دیالوگی که والری با چهره ی ساده اما بی نهایت جذابش می گوید که اگر فرزندم پسر باشد به او دوست داشتن را یاد می دهم و اگر دختر,به او می گویم که دنیا برای اوستبه شدت تکان دهنده است.همینطور تست بارداری اش که نشان داد یک زن اگر بخواهد نه زن بودنش و نه مادر بودنش-برخلاف حرف های یکی از مسولان دانشگاه-مانع او نخواهند بود و ای کاش هم که اینطور نشود.
یکی از نکاتی که در مکتب فمینیسم برایم همیشه مطرح بوده این است که چرا زن هایی که ادعای فمینیسم دارند و خود را فمینیست می دانند سعی در نمایاندن بدن خود به عنوان یک ابزار دارند.اصلا اگر زن ها به قول شما مدعیان,با مرد ها برابرند - که به نظر من هم نباید در جوامع نسبت به شان تبعیض قایل شد - پس این خودنمایی و تبلیغ برای چه است.و نکته ای که بالاخره به آن برخوردم هنرنمایی دوباره ی ویله نو است که اینجا حتی به قیمت کوتاه شدن کارش هیچ سعی در به تصویر کشیدن برهنگی و استفاده ابزاری از بازیگرانش و نشان دادن صحنه جنسی بین دانشجویان که می تواند در دید اولیه بسیار بستر مهیایی هم باشد نداشت تا نشان دهد فمینیسم یعنی چه.که چه طور می شود یک مکتب مهم و قابل تاویل را با سانتی مانتالیسم تمیز داد.
فصل اول فیلم در زمستان و ماه دسامبر اتفاق می افتد و فصل دوم آن در فصلی که دیگر خبری از سرما و برف نیست.می تواند بهار و تابستان باشد اما والری به عنوان یک نشانه,نام ماه سپتامبر(آخرین ماه تابستان) را حین مکالمه با مادرش به زبان می آورد.در کنار مونتاز بی نقص که از ارکان اصلی فیلم است,این نشانه گذاری هم از نکات حایز اهمیت این اثر است.در فصل اول والری سختی های جسمی و روحی بسیاری را را تحمل کرد.درس خواندن و تلاش کردن برای آینده و بی مهری از سوی مسول دانشگاه تا فاجعه ی مهم فیلم و کشته شدن استفنی-دوست صمیمی و همخانه و مایه ی دلگرمی او-در آغوشش و فیزیوتراپی طولانی مدت و و فصل دوم استخدام در شرکت هوایی و به تحقق پیوستن آرزویش تا تشکیل خانواده و باردار شدن و رشد و تکامل اش به خاطر پشت سر گذاشتن تجره های گزنده؛ همه و همه قسمت هایی هستند که به شکلی موجز بدون سر هم بندی تنها بخشی از فیلم شایسته ی Polytechnique را تشکیل دادند تا ثابت کند ساخت شاهکاری همچون Enemy که چکیده ی کاملی از مباحث مورد بحث فروید و به طور کلی روانشناسی است,تصادفی نبوده.
Polytechnique زبان:فرانسوی نمره:۴ از ۵
18
ahmad.noori3
۹ سال پیش
دعوت به یک چالش! چالش تفکر!
داستان قرص و محکم، کارگردانی به جا، فیلم‌نامه‌ی به جا تر!، حرفی عمیق، فیلم‌بردای قدرتمند، موسیقی دل‌نشین، و تدوینی که بهتر است «مونتاژ» بنامیمش... اگر بخواهیم از پرده‌ی تکنیک قوی، و فرم درست بگذریم و از پس میزانسن‌های زیبا به مفهومی بزرگ برسیم، این فیلم، انتخاب بسیار خوبی است. دنیس ویلنوو به زیبایی توانسته حرف خود را بزند و مخاطب را پس از درگیری با داستان، سراغ درگیری با تعصب بفرستد! توانسته بذر موضوع را در ذهن مخاطب بکارد تا پس از فیلم، وقتی حیرت تماشاچی از دیدن نماهای عجیب و خون‌بار درگیری کاسته شد، از عامل اصلی فاجعه حیرت زده شود...
روایت ساختار شکنانه‌ی فیلم بیش از اندازه زیباست!
15
vazin
۱۰ سال پیش
این فیلم و ضدمسیح فون تریه (که اتفاقا در یک سال هم اکران شدند) مثل همیشه با کج فهمی و سطحی نگری عامه مردم و منتقدین مواجه شدند و هردو انگ ضدزن بودن در درونمایه رو خوردند!!! که البته این ساده انگارانه ترین برداشتی که میشه از اینگونه آثار داشت. هر مخاطب حرفه ای که این فیلم را تماشا کند ناخودآگاه به یاد شاهکار فیل اثر ون سنت بزرگ می افتد و البته خود ویلنوو هم این اقتباس در روایت را از ون سنت تایید کرده و همونطور که میدانید ون سنت هم در روایت وام دار تانگوی شیطان استاد بلا تار است.
14
vazin
۱۰ سال پیش
منسجم.کوبنده.متفاوت.تکان دهنده. نمونه بارز خارج از قاب یی که اصرار میکند و مهمتر از آن برجای میماند از بهترین های موج نو کانادا.
8
vazin
۱۰ سال پیش
بله همینطوره.فیلم هاش رو همون پارسال برای اینکه سینماش رو بررسی کنم دانلود کردم. کماکان همونincendies رو بهترین کارش میدونم هرچند دشمن چیز دیگریست ولی زندانیان رو هرگز درک نکردم و با اینکه ازش لذت بردم اما به نظرم ضعیف ترین فیلم ویلنوو در کارنامه پربارشه.
8
blackbird.hosein
۹ سال پیش
این فیلم خاص و عجیب و غریب و سیاه و سفید را ببینید لطفا.حالا وقتش هست.حالا که وسط زمستون ۹۴ هستیم و حسابی به حال و هوای زمستونی کانادا ی فیلم نزدیکیم.
از هرچه که بگذریم نکته ای تو فیلم توجهم را جلب کرد که همیشه براش شاخک هام بالا میان. زندگی دانشجویی ِ بچه های فیلم.تو خونه خالی و خلوت زندگی کردن و ظرف شستن و درس خوندن...همینطور وجود یک دوچرخه در خونه مارک که اشاره ای داره به دوچرخه سواری دانشجو ها چون اکثرا سعی می کنن یک دوچرخه بخرن و باهاش رفت و آمد(حتی به دانشگاه برخلاف ایران)داشته باشن تا هزینه هاشون بالا نره.
نکته دیگه این همین دیالوگ های عادی و روزمره راجع به تموم نکردن فلان فصل برای امتحان و فراموش کردن نکته های مهم درس... گویا همه جا دنیا مثل همیم.این حالمون را خوب می کنه.حتی اگه تو دانشگاه هیچ بهمون خوش نگذره و برای یک انتخاب واحد باید هزار جور دور بشقاب مسئول آموزش بادمجون بچشینیم میشه خوشحال باشیم که فاجعه ی پلیتکنیک برامون رخ نداده(هنوز)!!! یک دیالوگ جالب در ابتدای فیلم: تو اون را می خوای پس به دستش میاری... چه قدر این جمله حالم را خوب می کنه.تو می خوای اون کار را انجام بدی پس تلاش می کنی و عقبش را می گیری و بهش می رسی....واااه
4
mohammadbakhshi607
۹ سال پیش
دیدگاه بنده در مورد فیلم { Polytechnique ۲۰۰۹ } ( پُلی تکنیک ) اثر دُنی ویلنو : ================================
« انتقام خونین از فاجعه ای بنام زندگی ... »
پُلی تکنیک ،برداشتی کوتاه از یک فاجعه است، با نگاهی جالب به وقایع که مصالح زیادی در اختیار مخاطبانش میگذارد تا از لابلای فِریم ها همچنان که فیلم در زمان به پیش و پس می رودبرداشت کنند ... فیلم بر اساس ماجرای واقعی کشتاری در دانشکده ی مونترال ساخته شده، گرچه کند و کاوی ساده انگارانه در زمینه جدایی جنسی است ولی فیلمی است تیز بینانه که به ندرت رئال تر و سورئال تر به نظر می رسد. فیلم هر وقت با ضد قهرمانش مواجه میشود به اوج قدرت دست میابد ... بازیگر نقش قاتل،حضور گیرایی دارد. شخصیت او ضرباهنگ و بافت فیلم را شکل می دهد. فیلمنامه نویس فیلم برای حفظ حریم خصوصی قربانیان حادثه، شخصیت های فیلم نامه اش را با تلفیق خصوصیات شخصیت های واقعی ساخته است، اما این شخصیت ها بیشتر نمونه ای و الگوهایی از افراط های انسانی به نظر می رسند.
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
Polytechnique از دسته فیلم های سینمای خاص قرار می گیرد.فیلم هایی که به خاطر قاب بندی های غیر متداول گاها حالت مستند وار دارند و بیش از همه چیز مخاطب را به تامل در باب اثر دعوت می کنند..عموما تجربه ی شخصی من گواه این است که بعد از دیدن فیلم دست از تماشا کردن فیلم های جدی برای چند روز بر می دارم تا بیشتر و بیشتر بتوانم به فیلمی که دیدم فکر کنم و به نتیجه برسم.می توانم از فیلم بسیار مهم پذیرایی سادهاز سینمای خودمان به کارگردانی مانی حقیقی که اتفاقا مثل ویله نوی کانادایی در کانادا زندگی,تحصیل و کار کرده نام ببرم.
مدت فیلم با احتساب تیتراژ ابتدایی و پایانی کمتر از ۷۰ دقیقه است اما شدت تاثیر گذاری و کوبندگی آن کاسته نمی شود.همانطور که در خلاصه داستان آمده,دانشجو به دلایلی,که به خاطر وفادار ماندن ویله نو به داستان واقعی سعی نمی کند شخصیت پردازی اضافه ای روی مارک انجام بدهد از جنس مؤنت و مکتب فمینیسم به استیصال و بعد از آن جنون حاد رسیده و شروع می کند به کشتار دانشجویان دختر دانشگاه تا مانع موفقیت شون در آینده شود.
بازی ها بسیار باور پذیر هستند.»نکته ای که من را در اکثر فیلم های جنایی آزار می دهد و باعث عدم علاقه ام به فیلم های این دست میشود این است که آدم کش یا هیتمن داستان نشانی از ترس و اضطراب و تشویق چه قبل از انجام کارش چه حین کار ندارد و باور پذیر نیست.اما مارک ِ فیلم ویله نو اینطور نیست.با اینکه از فاجعه ای که آفریده می شود فهمید چه قدر برای کارش مصمم هست و تا کجا پیش رفته,اما باز هم می ترسد,باز هم لرزش دست هایش را می بینیم,باز هم وسوسه ی منصرف شدن از خلق فاجعه ای هولناک را در اتومبیلش می بینیم.این قسمت از کار را می توانم به تشویش های جسی پینکمن در سریال مهم Breaking Bad تشبیه کنم.«موسیقی بی نظیری برای این فیلم در نظر گرفته شده که حتی از موسیقی فیلم Babel هم ظریف تر است به گوش بنده.(منظورم به برتری یکی از این دو نیست)تدوین بی نظیر این فیلم به نحوی فیلم را ارتقا داده که میشود نحوه ی پیش رفتن فیلم را برای یک نفر توضیح داد تا معنای تحت الفظی مونتاز را برایش وصف کرد.
||||| اسپــــویل|||||
از پوستر فیلم می شود فهمید این اثر,در عین مستند بودن, اثری است که خشونت,جنایت و زن ستیزی را می کوبد.
به زیبایی و در لفافه هم می کوبد و شعار نمی دهد.
دیالوگی که والری با چهره ی ساده اما بی نهایت جذابش می گوید که اگر فرزندم پسر باشد به او دوست داشتن را یاد می دهم و اگر دختر,به او می گویم که دنیا برای اوستبه شدت تکان دهنده است.همینطور تست بارداری اش که نشان داد یک زن اگر بخواهد نه زن بودنش و نه مادر بودنش-برخلاف حرف های یکی از مسولان دانشگاه-مانع او نخواهند بود و ای کاش هم که اینطور نشود.
یکی از نکاتی که در مکتب فمینیسم برایم همیشه مطرح بوده این است که چرا زن هایی که ادعای فمینیسم دارند و خود را فمینیست می دانند سعی در نمایاندن بدن خود به عنوان یک ابزار دارند.اصلا اگر زن ها به قول شما مدعیان,با مرد ها برابرند - که به نظر من هم نباید در جوامع نسبت به شان تبعیض قایل شد - پس این خودنمایی و تبلیغ برای چه است.و نکته ای که بالاخره به آن برخوردم هنرنمایی دوباره ی ویله نو است که اینجا حتی به قیمت کوتاه شدن کارش هیچ سعی در به تصویر کشیدن برهنگی و استفاده ابزاری از بازیگرانش و نشان دادن صحنه جنسی بین دانشجویان که می تواند در دید اولیه بسیار بستر مهیایی هم باشد نداشت تا نشان دهد فمینیسم یعنی چه.که چه طور می شود یک مکتب مهم و قابل تاویل را با سانتی مانتالیسم تمیز داد.
فصل اول فیلم در زمستان و ماه دسامبر اتفاق می افتد و فصل دوم آن در فصلی که دیگر خبری از سرما و برف نیست.می تواند بهار و تابستان باشد اما والری به عنوان یک نشانه,نام ماه سپتامبر(آخرین ماه تابستان) را حین مکالمه با مادرش به زبان می آورد.در کنار مونتاز بی نقص که از ارکان اصلی فیلم است,این نشانه گذاری هم از نکات حایز اهمیت این اثر است.در فصل اول والری سختی های جسمی و روحی بسیاری را را تحمل کرد.درس خواندن و تلاش کردن برای آینده و بی مهری از سوی مسول دانشگاه تا فاجعه ی مهم فیلم و کشته شدن استفنی-دوست صمیمی و همخانه و مایه ی دلگرمی او-در آغوشش و فیزیوتراپی طولانی مدت و و فصل دوم استخدام در شرکت هوایی و به تحقق پیوستن آرزویش تا تشکیل خانواده و باردار شدن و رشد و تکامل اش به خاطر پشت سر گذاشتن تجره های گزنده؛ همه و همه قسمت هایی هستند که به شکلی موجز بدون سر هم بندی تنها بخشی از فیلم شایسته ی Polytechnique را تشکیل دادند تا ثابت کند ساخت شاهکاری همچون Enemy که چکیده ی کاملی از مباحث مورد بحث فروید و به طور کلی روانشناسی است,تصادفی نبوده.
Polytechnique
زبان:فرانسوی
نمره:۴ از ۵
دعوت به یک چالش! چالش تفکر!
داستان قرص و محکم، کارگردانی به جا، فیلم‌نامه‌ی به جا تر!، حرفی عمیق، فیلم‌بردای قدرتمند، موسیقی دل‌نشین، و تدوینی که بهتر است «مونتاژ» بنامیمش...
اگر بخواهیم از پرده‌ی تکنیک قوی، و فرم درست بگذریم و از پس میزانسن‌های زیبا به مفهومی بزرگ برسیم، این فیلم، انتخاب بسیار خوبی است.
دنیس ویلنوو به زیبایی توانسته حرف خود را بزند و مخاطب را پس از درگیری با داستان، سراغ درگیری با تعصب بفرستد! توانسته بذر موضوع را در ذهن مخاطب بکارد تا پس از فیلم، وقتی حیرت تماشاچی از دیدن نماهای عجیب و خون‌بار درگیری کاسته شد، از عامل اصلی فاجعه حیرت زده شود...
روایت ساختار شکنانه‌ی فیلم بیش از اندازه زیباست!
این فیلم و ضدمسیح فون تریه (که اتفاقا در یک سال هم اکران شدند) مثل همیشه با کج فهمی و سطحی نگری عامه مردم و منتقدین مواجه شدند و هردو انگ ضدزن بودن در درونمایه رو خوردند!!! که البته این ساده انگارانه ترین برداشتی که میشه از اینگونه آثار داشت.
هر مخاطب حرفه ای که این فیلم را تماشا کند ناخودآگاه به یاد شاهکار فیل اثر ون سنت بزرگ می افتد و البته خود ویلنوو هم این اقتباس در روایت را از ون سنت تایید کرده و همونطور که میدانید ون سنت هم در روایت وام دار تانگوی شیطان استاد بلا تار است.
منسجم.کوبنده.متفاوت.تکان دهنده. نمونه بارز خارج از قاب یی که اصرار میکند و مهمتر از آن برجای میماند
از بهترین های موج نو کانادا.
بله همینطوره.فیلم هاش رو همون پارسال برای اینکه سینماش رو بررسی کنم دانلود کردم.
کماکان همونincendies رو بهترین کارش میدونم هرچند دشمن چیز دیگریست ولی زندانیان رو هرگز درک نکردم و با اینکه ازش لذت بردم اما به نظرم ضعیف ترین فیلم ویلنوو در کارنامه پربارشه.
این فیلم خاص و عجیب و غریب و سیاه و سفید را ببینید لطفا.حالا وقتش هست.حالا که وسط زمستون ۹۴ هستیم و حسابی به حال و هوای زمستونی کانادا ی فیلم نزدیکیم.
از هرچه که بگذریم نکته ای تو فیلم توجهم را جلب کرد که همیشه براش شاخک هام بالا میان. زندگی دانشجویی ِ بچه های فیلم.تو خونه خالی و خلوت زندگی کردن و ظرف شستن و درس خوندن...همینطور وجود یک دوچرخه در خونه مارک که اشاره ای داره به دوچرخه سواری دانشجو ها چون اکثرا سعی می کنن یک دوچرخه بخرن و باهاش رفت و آمد(حتی به دانشگاه برخلاف ایران)داشته باشن تا هزینه هاشون بالا نره.
نکته دیگه این همین دیالوگ های عادی و روزمره راجع به تموم نکردن فلان فصل برای امتحان و فراموش کردن نکته های مهم درس...
گویا همه جا دنیا مثل همیم.این حالمون را خوب می کنه.حتی اگه تو دانشگاه هیچ بهمون خوش نگذره و برای یک انتخاب واحد باید هزار جور دور بشقاب مسئول آموزش بادمجون بچشینیم میشه خوشحال باشیم که فاجعه ی پلیتکنیک برامون رخ نداده(هنوز)!!!
یک دیالوگ جالب در ابتدای فیلم: تو اون را می خوای پس به دستش میاری...
چه قدر این جمله حالم را خوب می کنه.تو می خوای اون کار را انجام بدی پس تلاش می کنی و عقبش را می گیری و بهش می رسی....واااه
دیدگاه بنده در مورد فیلم { Polytechnique ۲۰۰۹ } ( پُلی تکنیک ) اثر دُنی ویلنو :
================================
« انتقام خونین از فاجعه ای بنام زندگی ... »
پُلی تکنیک ،برداشتی کوتاه از یک فاجعه است، با نگاهی جالب به وقایع که مصالح زیادی در اختیار مخاطبانش میگذارد تا از لابلای فِریم ها همچنان که فیلم در زمان به پیش و پس می رودبرداشت کنند ...
فیلم بر اساس ماجرای واقعی کشتاری در دانشکده ی مونترال ساخته شده، گرچه کند و کاوی ساده انگارانه در زمینه جدایی جنسی است ولی فیلمی است تیز بینانه که به ندرت رئال تر و سورئال تر به نظر می رسد. فیلم هر وقت با ضد قهرمانش مواجه میشود به اوج قدرت دست میابد ...
بازیگر نقش قاتل،حضور گیرایی دارد. شخصیت او ضرباهنگ و بافت فیلم را شکل می دهد. فیلمنامه نویس فیلم برای حفظ حریم خصوصی قربانیان حادثه، شخصیت های فیلم نامه اش را با تلفیق خصوصیات شخصیت های واقعی ساخته است، اما این شخصیت ها بیشتر نمونه ای و الگوهایی از افراط های انسانی به نظر می رسند.
و در آخر امتیاز بنده به این فیلم :
۷ از ۱۰
اقا من یه نمره ۱ بهش دادم از ۸.۱ اومد به ۷.۷