داستان این فیلم قبل از سه گانه ارباب حلقه ها اتفاق میافتد و نوعی پیشدرآمد بر آن مجموعه فیلم است. «بیلبو بگینز» ( مارتین فریمن ) شخصیت اصلی داستان برای پیدا کردن گنجینه ی اژدهایی بنام «اسماگ»، در سفری پرماجرا با «گندالف» ( یان مک کلن ) و گروهی از دورف ها ( کوتوله ها ) همراه میشود...
داستان این فیلم قبل از سه گانه ارباب حلقه ها اتفاق میافتد و نوعی پیشدرآمد بر آن مجموعه فیلم است. «بیلبو بگینز» ( مارتین فریمن ) شخصیت اصلی داستان برای پیدا کردن گنجینه ی اژدهایی بنام «اسماگ»، در سفری پرماجرا با «گندالف» ( یان مک کلن ) و گروهی از دورف ها ( کوتوله ها ) همراه میشود...
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
قبل از هر چیز میخوام بگم من خودم یکی از طرفداران هابیت هستم.تو یه سایتی با یه تحلیلی از هابیت مواجه شدم که واسم خیلی جالب بود. یعنی تا حالا از این زاویه بهش نگاه نکرده بودم.گفتم واسه شما هم بذارم ببینم نظرتون چیه.
تحلیل سمبلیک داستان هابیت
در ادامه، با توجه به مباحث ارائه شده در بالا، می توان سه گانه هابیت را از منظر سمبلیک و نمادشناسی مورد تحلیل قرار داد:
داستان، با توصیف شکوه و جلال پادشاهی زیرزمینی دورف ها و انباشت طلا در دهلیزهای وسیع آن ها آغاز می شود. سپس داستان با کشف گوهری گرانبها و عجیب به نام “قلب کوهستان” ادامه می یابد و در ادامه به ماجرای تأثیر جنون آمیز طلا بر پادشاه دورف ها، ترور (Thrór) و تغییر رفتار وی در قبال الف ها و سایرین می پردازد.
در ادامه ماجرا، تجمع طلا و حرص و طمع دیوانه وار پادشاه دورف ها، موجب می شود تا اژدهایی سرخ رنگ با نفسی آتشین به نام اسماگ (Smaug) جذب طلاها شده و پس از نابودی شهر (تنها کوه) و آوارگی دورف ها، روی گنجینه گرانبهای آن ها چنبره زده و همه را مالک شود.
* در این بخش توجه به چند نکته بسیار مهم است:
طبق گفته های خود تالکین، دورف ها در این داستان نمادی از قوم یهود و بنی اسرائیل هستند. آن ها در ابتدا صاحب جلال و شکوه بسیار بودند و نزد همه اقوام محترم شمرده می شدند، اما به مرور این قوم رو به انحطاط گذاشت و ثروت اندوزی به بلایی خانمانسوز در میان آن ها تبدیل شد. سپس آن ها به مخالفت با فرامین خداوند یکتا برخاستند و به این واسطه، مورد لعن خداوند قرار گرفتند و ضمن از دست دادن احترام، جایگاه و ثروت، از سرزمینشان هم آواره شدند.
دورف های درون فیلم هم از چنین روندی پیروی می کنند. البته پیتر جکسون صحنه مهاجرت و آوارگی یهودیان را بنا به دیدگاه خود و با توجه به جو تبلیغاتی و مظلومنمایی یهود در این فیلم بازسازی نموده و در کتاب این صحنه بدین شکل توصیف نشده است.
اژدهای اسماگ هم نمایی از ویرانی و شری است که یهود به واسطه نافرمانی به آن مبتلا شد. نام اسماگ از فعل آلمانی Smugen به معنای “چپاندن درون یک سوراخ” مشتق شده و به تسخیر سرزمین دورف ها توسط وی اشاره دارد. ردپای اژدهای سرخ را می توان در بخش مکاشفات یوحنا در کتاب انجیل هم پیدا کرد:
در باب ۱۲ می خوانیم:
– اژدهای سرخ رنگ و بزرگی را دیدم که هفت سر و ده شاخ داشت و بر هر یکی از سرهایش نیم تاجی قرار داشت، و با دُم خود ثلث ستارگان آسمان را جمع کرد و آن ها را بر زمین ریخت. اژدها در برابر آن زنی که نزدیک بود بزاید، ایستاد تا همین که نوزادش به دنیا بیاید، آن را ببلعد. آن زن پسری به دنیا آورد که قرار بود با عصایی آهنین بر همۀ ملت ها حکومت کند. اما کودک او به سوی خدا و تخت او ربوده شد و آن زن به بیابان، به جایی که خدا برایش آماده کرده بود، گریخت تا در آنجا به مدت یک هزار و دو صد و شصت روز نگهداری شود.
در آسمان جنگی برپا شد. میکائیل و فرشتگانش با اژدها و فرشتگان او جنگیدند. اژدها شکست خورد و دیگر در آسمان جایی برای او و فرشتگانش نبود. پس آن اژدهای بزرگ از آسمان به زیر انداخته شد، آن مار قدیمی که کلیۀ دنیا را گمراه می کند و نامش ابلیس و شیطان است، با فرشتگانش به زمین افگنده شدند.
آنگاه صدایی بلند در آسمان شنیدم که می گفت:
اکنون نجات و قدرت و پادشاهی خدای ما رسیده و مسیح او قدرت را به دست گرفته و کسی که مدعی برادران ما بود و شب و روز آن ها را در برابر خدای ما متهم می ساخت، از آسمان بیرون رانده شده است. این برادران ما با خون بره و با شهادتی که به زبان می آورند بر او غالب شده اند، زیرا آن ها حاضرند جان های خود را فدا کرده، بمیرند. پس ای آسمان ها و همۀ ساکنان آن ها خوشی کنید. اما وای بر شما، ای زمین و ای بحر، زیرا ابلیس به سوی شما آمده و از اینکه می داند مهلت زیادی ندارد، بسیار خشمگین است.
همین که اژدها فهمید که به زمین انداخته شده است، به دنبال زنی که کودک ذکوری به دنیا آورد، رفت. اما به آن زن دو بال عقاب بزرگ داده شد تا به سوی مکانی که در بیابان برایش آماده شده بود، پرواز کند و مدت سه و نیم سال در آنجا دور از دسترس مار نگهداری شود.
مار به دنبال آن زن سیلابی از دهان خود بیرون آورد تا با جریان آن او را بشوید و ببرد. اما زمین به کمک او آمده دهان خود را باز کرد و سیلابی را که اژدها از دهان خود جاری ساخته بود فرو برد. از این رو اژدها نسبت به آن زن خشمگین شد و رفت تا با بقیۀ فرزندان او که احکام خدا را نگاه می دارند و به عیسی شهادت می دهند، بجنگد و اژدها در کنار بحر به انتظار ایستاد…
بدین ترتیب می توان اژدهای سرخ را نمادی از شیطان و فریب قوم یهود و دیوانگی پادشاه دورف ها را حاصل وسوسه های پنهان اژدها و یا میل به دنیاپرستی یهود دانست (در بخشی از فیلم از این بیماری به بیماری اژها هم تعبیر می شود و صدای اژدها همچون یک منادی پنهان شروع به وسوسه تورین می کند.)
سپس داستان به چند سال بعد پرش می کند و ماجرای تلاش تورین (Thorin)، پسر تارین (Thráin)، نوه ترور برای بازپس گیری تاج و تخت قصب شده توسط اژدها را شرح می دهد. طبق نقشه گاندالف خاکستری (Gandalf the Grey) تورین به همراه ۱۲ دورف دیگر در خانه بیلبو بگینز (Bilbo Baggins) گرد هم جمع می شوند تا در مورد چگونگی شروع سفر و چالش های پیش رو با یکدیگر مشورت کنند.
سرانجام پس از رایزنی های مختلف، گروه ۱۳ نفری دورف ها به همراه بیلبو عازم سفری سخت و خطرناک می شوند.
* اما نکات مهم این بخش از داستان:
با توجه به توضیحات ارائه شده در مورد ماهیت دورف ها و تطابق آن ها با قوم بنی اسرائیل، تورین هم باید فردی از همین قوم باشد. او برای دورف ها یک منجی محسوب می شود و فردی است که طبق پیش گویی ها، سرانجام سرزمین از دست رفته دورف ها را دوباره پس می گیرد و شکوه و جلال گذشته را به آن ها بازمی گرداند.
در واقع می توان تورین را تمثیلی از حضرت عیسی (ع) دانست. منجی ای که برای نجات قوم بنی اسرائیل آمده و سرانجام به سرگردانی و عذاب آن ها پایان می دهد.
تورین را در این مأموریت ۱۲ دورف همراهی می کنند، همانگونه که عیسی (ع) را ۱۲ حواری همراهی می کردند. نام تورین هم مشتقی از نام تور (Thor) شخصیت اسطوره ای اسکاندیناویایی است.
تور، پسر خدای خدایان اودین (Odin) است که کار محافظت از آسگارد (Asgard) را عهده دار بود. از آنجا که طبق باور مسحیان، عیسی (ع) فرزند خداوند است (عده ای هم او را خود خدا می دانند!)، تالکین با زیرکی تمام با استفاده از نام پسر خدای خدایان در اساطیر اسکاندیناوی، سعی کرده تا با حالتی نمادین، تورین را به صورت مسیح شبیه سازی کند.
تورین همانند عیسی مسیح به جنگ اژدها (نماد شیطان) می رود و او را شکست می دهد و در انتها در راه مبارزه با شر، جان خود را از دست می دهد و به دست آزوگ کشته می شود (طبق باور مسیحیت).
نکته جالب در مورد تورین این است که در اولین برخورد وی با آزوگ، به نظر می رسد که وی کشته شده، اما او دوباره به زندگی بازمی گردد و در انتها برای رهایی دورف ها خود را قربانی می کند. روندی شبیه به داستانی که مسیحیان برای حضرت مسیح قائل هستند.
نکته بعدی، در مورد نقشی یکی از دورف ها مشابه نقش یهودا در میان یاران تورین است. کیلی (Kili)، پسر خواهر تورین، دورفی است که بر خلاف باور و خواسته تورین به دختری از الف ها علاقه مند می شود و در واقع با این کار به عقیده و باور تورین خیانت می کند. در صحنه ای نمادین، زمانی که تورین قصد رفتن به کوه را دارد، مانع سوار شدن کیلی به قایق می شود و به این ترتیب (البته با توجیهی متفاوت) نقش یهودایی وی را تأیید می کند. پیتر جکسون برای نمایش نمادین عیسی و یهودا در میان دورف ها، چهره تورین و کیلی را بر خلاف چهره مرسوم دورف ها انتخاب نموده است. به گونه ای که تفاوت ظاهری آشکاری میان چهره آن دو با سایر دورف ها می توان مشاهده کرد.
سفر تورین هم سفری نمادین است. او قصد دارد تا با به دست آوردن گنج قلب کوه، ۷ خاندان دورف را با هم متحد کرده و علیه اورک ها و دشمنانشان وارد عمل شود. در مورد عدد هفت، گمانه زنی های زیادی به عمل آمده، اما معروفترین آن ها اشاره به شورای هفت نفره در یهود موسوم به “هفت نامدار” دارد که از هفت روشنفکر از طبقه بزرگان تشکیل شده است. آن ها افرادی پر نفوذی هستند که برای سرنوشت و آینده یهود تصمیم گیری می کنند و سیاستگذاری کلان قوم، بر عهده این گروه است. بدین ترتیب، ظاهراً تورین قصد احیای این شورا را دارد!
در ادامه داستان، پا به پای احیای جبهه خیر، شاهد احیای جبهه شر نیز هستیم. انسان شروری (البته در انسان بودن وی شک و تردید هست و عده ای او را با عنوان نکرومنسر می شناختند) که تصور می شد سال ها پیش در جنگی خونین که در شرق رخ داده بود، توسط نیروهای خیر از پا درآمده و نابود شده بود، پس از وقفه ای چند ساله دوباره بازگشته و قصد نابودی دنیا را دارد.
از نشانه های بازگشت وی، زنده شدن مردگان است (قدرتی که فراتر از قدرت یک جادوگر و یا انسان معمولی است و چنین توانایی منحصر به فردی فقط در اختیار وی است)
مردگانی که سابقاً از پادشاهان انسانی بوده و در زمان خود، جزو بهترین ها شناخته می شدند. اما آن ها به مرور رو به جادوگری آورده و تحت نظر ارباب تاریکی به موجوداتی شرور و پلید تبدیل شدند و پس از مرگ، جنازه آن ها در دخمه های تاریک و عمیق، به وسیله جادو مهر و موم شد. حالا با آمدن نکرومنسر، آن ها از قبرهای خود خارج شده اند تا در خدمت وی باشند. تعداد این افراد ۹ نفر بود که بعدها به نازگول معروف شدند.
در مورد نازگول ها در کتاب، اینطور آمده است که:
در دوران دوم، سائورون (Sauron) به ۹ شاه از انسان ها ۹ حلقه قدرت را هدیه داد که آن ها را تا ابد جاودان نگاه می داشت. ولی طمع شاهان باعث شد تا آن ها رفته رفته جاه و مقام خود را از دست بدهند. غافل از اینکه سائورون حلقه ای قدرتمندتر از تمام حلقه ها برای خود در اعماق کوه هلاکت ساخته است. در نهایت، کار به جایی رسید که هر ۹ پادشاه محکوم شدند تا ابد به عنوان برده های سائورون خدمت کنند. در طول هزاران سال، آن ها کم کم شکل انسانی خود را از دست دادند و به موجوداتی شبح گونه تبدیل شدند.
حال با نمایان شدن آثار بازگشت دوباره سائورون، تیم ۴ نفره ای از نگهبانان ارشد سرزمین میانه متشکل از سارومان سفید، گاندالف خاکستری، بانو گالاردیئل و عالیجناب الروند دور هم جمع شده اند تا در مورد ابعاد مختلف این موضوع با یکدیگر مشورت کنند.
* نکات مهم در مورد این بخش از داستان عبارتند از:
نکرومنسر (سائورون)، موجودی است که ابتدا در شرق عالم، نمایان می شود و سعی می کند با جمع آوری نیرو قدرت خود را در دنیا گسترش دهد و سرزمین میانه را تصاحب کند. در این زمان، اتحاد نیروی های خیر، او را شکست داده و موجب می شوند تا او مدتی از دید عموم ناپدید شود (به نظر می رسید که او نابود شده است). سال ها بعد او دوباره پدیدار می شود و انجمن محافظت از سرزمین میانه او را شکست داده و باعث می شوند یکبار دیگر او ناپدید شود!
سال ها بعد، دوباره او قدرتمندتر از گذشته بازمی گردد و سعی می کند تا سرزمین میانه را از آن خود کند و در نبردی سرنوشت ساز و نهایی نابود می شود.
نکرومنسر سه بار در جهان حضور دارد. بار اول، پس از شکست، غیبتی کوتاه دارد و دوباره بازمی گردد. سپس دوباره شکست خورده و اینبار به غیبتی طولانی می رود. در نهایت دوباره بازگشته و با قدرتی بسیار زیاد، نیروهای زیادی را جذب خود کرده و برای نبرد نهایی آماده می شود.
منطقه نبرد هم سرزمین میانه نام برده می شود. در واقع می توان با کنار هم گذاشتن کدهای موجود در این داستان، به ماهیت اصلی آن و شخصیت سائورون پی برد. ظاهراً این شخصیت تمثیلی از امام عصر (عج) است که با دو غیبت صغری و کبری، در نهایت خود را برای نبرد نهایی آماده می کند. در روایات، منطقه ظهور حضرت و شروع قیام وی در خاورمیانه ذکر شده که در این داستان خاور میانه به سرزمین میانه تغییر نام داده است.
از دیگر شاخصه های مهم سائورون در داستان، چشم بزرگی است که همه جهان را زیر نظر دارد. حال این موضوع را با این حدیث و آیات شریفی که در مورد حضرت ولی عصر (عج) وجود دارد، مقایسه کنید تا متوجه اصل موضوع شوید:
از آیات قرآن و احادیث پیامبر و امامان علیهم السلام استفاده می شود که وجود مقدس امام زمان (عج) بر اعمال انسان ها نظارت دارد. اعمال آنان را می بیند و کارهای آنان به حضورش عرضه می شود. بدین جهت به حضرت ولی عصر علیه السلام “عین الله” گفته می شود. یعنی دیدگاه پروردگار جهان.
البته سایر ائمه علیهم السلام هم عین الله هستند. هر امامی در زمان خویش شاهد اعمال پیروانش بوده و وجود این مقام (این آگاهی گسترده) بر امام استفاده ندارد. قرآن کریم درباره حضرت عیسی علیه السلام می فرماید:
– انبتکم بما تأکلون و ماتدّخرون فی بیوتکم (سوره آل عمران، آیه ۴۹)
“به آنچه می خورید و در خانه های خود ذخیره می کنید به شما خبر می دهم.”
و این نشان دهنده مقام شهود پیامبران و پیشوایان الهی است. بر این اساس، امام زمان عجل الله تعلی فرجه الشریف عین الله شاهد بر باطن و ظاهر اعمال ما است.
در ادامه داستان هابیت، سرانجام نیروهای سائورون (اورک های تحت رهبری وی) در نزدیکی تنها کوه با دورف های وارث کوه و متحدانشان وارد جنگ شده و پس از یک درگیری سخت و خونبار، با کشته شدن تورین و آزوگ به دست یکدیگر، جنگ به پایان می رسد.
اساسا مجموعه ی هابیت و ارباب حلقه ها محشششششششششششششششششششرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررن
اگه کتاب رو خونده باشید متوجه میشید هابیت نصف ارباب حلقه ها داستان ندارن با این حال با این جلوه های ویژه خیلی قشنگ شده
۲ درصد فک کنید اربابحلقه ها با این جلوه های ویژه ساخته می شد سوپر سوپر شاهکار از اب در میومد
بهترین و شاهکار ترین سه گانه تاریخ سینما که همه سه گانه ها و تمام فیلم سینما در برابرش هیچن
این مجموعه ی ۶ قسمتی ( هابیت و ارباب حلقه ها) مایه ی فخر و مباهات ه لامصب
اصن ار دیدن چندین و چند باره شون خسته نمیشم
من اگه فقط ۲۴ ساعت از عمرم مونده باشه سگانه ی ارباب حلقه ها و سگانه ی هابیت راپشت سرهم میبینم
این سه گانه برای من از ارباب حلقه ها بهتر بود فقط به خاطر اینکه اندازه اون طولانی نبود
این قسمتش زیاد چنگی به دل نمی زنه. یه سری جاهاش آدم رو خسته می کنه. ۶ از ۱۰