مگی فیتزجرالد (هیلاری سوانک) با اصرار فراوان فرانکی دان (کلینت ایستوود) مربیای که بوکسرهای موفقی را معرفی کرده است متقاعد میکند تا به او شیوهٔ مسابقه را بیاموزد و او را نیز تبدیل به یک قهرمان کند. مگی آنقدر سخت تمرین میکند که راهی مسابقه قهرمانی جهان میشود. رقیب او یک بوکسور است که مقام کثیفترین بوکسور را دارد هم از نظر ورزشی و هم از نظر اخلاقی. مگی در مسابقه با او برنده میشود. اما رقیب او عصبانی شده و …
مگی فیتزجرالد (هیلاری سوانک) با اصرار فراوان فرانکی دان (کلینت ایستوود) مربیای که بوکسرهای موفقی را معرفی کرده است متقاعد میکند تا به او شیوهٔ مسابقه را بیاموزد و او را نیز تبدیل به یک قهرمان کند. مگی آنقدر سخت تمرین میکند که راهی مسابقه قهرمانی جهان میشود. رقیب او یک بوکسور است که مقام کثیفترین بوکسور را دارد هم از نظر ورزشی و هم از نظر اخلاقی. مگی در مسابقه با او برنده میشود. اما رقیب او عصبانی شده و …
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
۲۰ دقیقه از دیدن فیلم میگزره
تا الان تو شک بودم
تازه فهمیدم چی شد و دارم گریه میکنم
My dear,
Find what you love and let it kill you. Let it drain from you your all. Let it cling onto your back and weigh you down into eventual nothingness. Let it kill you, and let it devour your remains.
For all things will kill you, both slowly and fastly, but it#۰۳۹;s much better to be killed by a lover.
Charles Bukowski
این فیلم برای من معنی خاصی داره و خواهد داشت ، همیشه برام ارزشمند خواهد بود.
تک تک ثانیه های فیلم، دختر خستگی ناپذیر، رابطه ش با مربیش، دیالوگ های فیلم برای من معنی زندگی رو دارند
چیزی که دوست داری رو پیدا کن و بذار نابودت کنه....
تقریبا اسپویل
چند دقیقه آخر فیلم همش منتظر یه معجزه بودم
ولی خبری از معجزه نبود
ایستوود بهترین لطف رو بهمون کرد با این پایان ، میتونست با یه پایان کلیشه ای بهمون خیانت کنه ولی نکرد
به خوبی دنیای واقعی رو نشون داد
دنیایی که بی رحمه و نباید انتظار معجزه رو داشته باشی
چاره ای نداری باید ادامه بدی
تنها کاری که میتونی بکنی اینه که برای عشق و علاقه و هدفت بجنگی و تسلیم نشی
فرصت کوتاهه پس سعی کن تا میتونی زندگی کنی
بین فیلم هایی که در مورد بوکس هستن،راکی رو از همه بیشتر دوست دارم.چون از بچگی دیدم.این فیلم خیلی عالی بود.فقط پایانش زیادیغمگین بود.امتیاز ۸
اسپویل
وقتی داشتم می دیدم فیلمو حدس میزدم از پشت ممکنه حمله کنه،یاد جمله ی بروسلی افتادم که میگفت: هیچ وقت از حریفت غافل نشو،حتی وقتی تعظیم میکنی.
عزیز میلیون دلاری-بخش اول :
<<کلاسیکی مدرن>> (قصد تقسیم بندی تئوریک ندارم)
فیلم ،کلاسیک است از آن رو که قصه پردازی پررنگی دارد ،کنش و واکنش داردو در بیان قصه ی پرکششش، شفافیت دارد..
مدرن از آن رو که شخصیت پردازی های پررنگی دارد ، مشخصا شخصیت پردازیهایش، از قصه مهمتر است.
البته جدایی قصه پردازی و شخصیت پردازی ابدا میسر نیستو کیست که نداند این دو تفکیک ناپذیرند –لذا این دو خط بد تعبیر نشود-
فیلم آنجا که سراغ آدمهای اصلی قصه (مگی و فرانکی) می رود، حد نگه می دارد و ....
به خلوتشان راه پیدا میکند، اما مکث و ایست زیادی نمیکند.به خوبی آشنایمان میکند ،از جنبه ی سهیممان میکند ولی حد هم نگه میدارد.
<<قدرت اصلی فیلم>>
به نظرم قدرت اصلی این فیلم خوش ساخت و ساختارمند، در همسویی اجرای ایستوود و قلم پل هگیس است.فیلمنامه ، خوب نوشته شده.خیلی خوب(هرچند ضعفهایی هم دارد که بلافاصله اشاره خواهم کرد).
دو دلیل عمده ی همسویی اجرای ایستوود و قلم هگیس :
۱-فیلمنامه ی منظم و استخوان دار پل هگیس(تکلیف هگیس با خودش روشن است.میداند که چه میخواهد.)
۲-درک درست ایستوود از فیلمنامه ی هگیس / البته مهمتر از این درک،چیزی دیگر است.درک را به مرحله ی ظهور و اجرا رساندن.
بخش دوم :
ضعفهای فیلم (۴ مورد) :
۱-پرداخت سطحی،کاریکاتوری و اگزجره ی خانواده ی مگی..(پرداخت بد خانواده ای بد با پرداختی خوب از خانواده ای بد خیلی متفاوت است) مشکل در این مورد، از قلم هگیس است.
۲-پرداخت ایستوود از پدر روحانی ،خوب از آب در نیامده..کلیسایش معنا پیدا نمیکند.حتی فضاسازی خوبی از کلیسا هم ندارد.
۳-پرداخت شخصیت ویلی(شاگرد سیاهپوست فرانکی) ،پرداختی عام است.خاص نیست.باید با جزئیات بیشتری ما را درگیر میکرد.چرا که عمق بخشیدن حسی به این رابطه(شاگردی-استادی) کمک میکرد و گامی بود به سمت غنابخشی به عمق درام.
چرا که ما با ترک استاد توسط شاگردی عام مواجهیم و نه شاگردی خاص..باید زمان بیشتری روی رابطه ی ویلی و فرانکی صرف میشد.ارزشش را داشت.
۴-بخشی از دیالوگهای مگی خطاب به فرانکی(دقیقه ۳۴ فیلم >آخر شب-باشگاه-پس از مسابقه ی ویلی) خام است.به زبان دیالوگ نویسی فیلم نمیخورد.آنجا که زود از کوره در میرود و....
قدرت قلم هگیس (۳مورد) :
۱-میان سطح و عمق فیلمنامه شکافی نیست(.در سطح ورزشی پخته و با جزئیات نوشته شده )
هگیس، به خوبی سطح ورزشی قصه را به عمق درام و حتی تراژدی ارتقا میدهد.
۲-نریشن گویی اسکرپ همه جوره به فیلم میخورد.صدایش،متنش و مهمتر اینکه چه بازتعریفی از نقش اسکرپ در آنجا که دیگر نریشن نمیگوید ،دارد.نریشن ،کارکردش روشن است.کمک کننده است.از درون نیاز فیلم آمده و صرفا جنبه ی زیبایی شناسی بی هدفی ندارد.
۳-دیالوگ ها فکر شده ست.(دقت کنید به دیالوگهای بین فرانکی و اسکرپ)
به نمونه دو مورد را ۱-بحث بر سرسفیدکننده(دقیقه ی ۹ فیلم) ۲- بحث بر سر جوراب اسکرپ(دقیقه ی ۴۷ فیلم)
در تصویر فلش بکی از گذشته ی این دو آدم نداریم،اما دیالوگها نه تنها بار دارند و توخالی نیستند بلکه میتوانند گذشته و عقبه ی این دو آدم را بسازند و این گذشته ساختن بدون فلش بک،خیلی سخت است..نیش و کنایه های رد و بدل شده ، معنادار است و....جای کنایه ها و نگاهها و سکوت و.. درست است.
سروها ایستاده می میرند ...
خدارو شکر که زندگی نامه نبود