داستان فیلم که براساس واقعیت می باشد درباره "کریس کایل" سرباز نیروی دریایی آمریکا است که توانست تبدیل به ماشین آدم کشی ارتش امریکا شده و رکورد بیشترین کشتن دشمنان در جنگ بعنوان یک تکتیرانداز آمریکایی را از آن خود کند...
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
برخلافِ بعضی از دوستان هیچ وقت یه فیلمو با سیاست و مذهب و اینجور داستانا قاطی نکردم ! والا ما نه سیاستمداریم که بیایم تحلیل و بررسی کنیم که این فیلم چرا ساخته شده و هدفش چیه و این داستانا نه کشیش و قاری قرآنیم که بخوایم به قسمتِ اسلامی و مذهبیش برسیم ! فیلمو به خاطرِ فیلم بودنش ببینید ...
اما نظرم راجع به فیلم . از نظرِ من اصلا فیلم خوش ساختی نبود ! و اگه میبینید کاندید اینهمه اسکار شده به دلیل سیاسی بودنشه که اسکار همیشه امتیازِ خاصی واسه ی فیلمای سیاسی و ضدِنژادپرستانه قائله ! وگرنه کاندیدِ اسکارِ بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه اقتباسی برای این فیلم خیلی خنده داره !
تنها نکته ی مثبتِ فیلم بازیه خوبِ کوپر بود . روندِ داستانی که خیلی خَطی و ساده ! دیالوگای معمولی ! جنگایِ بی هیجان ! یه سری شخصیت های دشمن که کشتنشون توسط کایل میتونست جز هیجان انگیز ترین صحنه های فیلم باشه به صورت خیلی ساده و بی هیجان کشته شدن ! در کل یه فیلم عادی بود همین !
نمره ی من به این فیلم ۶ از ۱۰ .
من که از دیدن این فیلم لذت بردم. نمره ۱۰، اگه از فیلم خوشتون اومد لایک کنین...
این کریس کایل تونسته تو هفت یا هشت سال ۱۶۰ غیر نظامیرو بکشه ولی شهید عبدالرسول زرین طی دو سال در جنگ ایران با عراق توانست ۷۰۰ عرقی را بکشه که هیچکس در جهان تا به حال همچین رقمی نداشته اون وقت هیچ چیزی درباره این شهید نمیسازن و به همین دلیل مردم ما تحت تاثیر کریس کایل قرار میگیرن
سلام متاسفانه بعضی دوستان اینجا رو با صفحات سیاسی مذهبی اشتباه گرفتن و بدتر اینکه تعصب و کج فهمی رو در لابلای حرفاشون میشه دید.لطفا در مورد فیلم نظر بدین و به اسطوره های ملت ها احترام بذارین همونطور که دوست دارین بهمون احترام بذارن.جنگ اگر دیده باشین متوجه میشین که باید بکشی تا خودت و هموطن هات زنده بمونن.اگر نکشی و همرزمات بمیرن خوبه؟ متاسفانه جنگ کلا زشتی هست ولی وقتی واردش بشی باید قهرمانانه مبارزه کنی. کریس کایل قهرمان بزرگی بود و این فیلم واقعا زیباست.ممنونم
جا داره به روح پرفتوح شهیدان کشورمون صلواتی عنایت کنیم
بله شهید رسول زرین
ایشون یه بیش از یک تک تیرانداز بود و آقای کریس کایل هم تک تیرانداز بود
اما
ایشون کجا و آن مزدور آمریکایی کجا
کمی تحقیق درباره قهرمان های کشورمون هم بد نیست
وقتی میام کامنت هارو میخونم پیش خودم میگم چرا ما ایرانی ها اینقد ذهن هامون شستشو داده شدست الان به جای این تک تیرنداز امریکایی یه تک تیر انداز ایرانی بود کامنت ها واقعا فرق میکردن همه ازش طرفداری میکردن اقایون جنگ یعنی کشتار سربازا اونجا نمیرن که خوش بگذرونن میرن واسه جنگ اگه امسال کریس کایل نبود تروریست ها الان بالاسرتون بودن
آفتاب پرست آمریکایی
فیلم از تیتراژ با اذان آغاز می شود و بلافاصله به میدان جنگ کات می خورد. تک تیرانداز آمریکایی کمین کرده است تا هر که را تهدید به شمار می آید هدف گلوگه بگیرد. زن و بچه بودنِ هدف مهم نیست؛ اگر دست به اسلحه نبرند، کسی به آنها کاری ندارد. اما اگر تهدیدگر باشند، تک تیرانداز، علی رغم میل باطنی اش (!)، آنان را مستحق گلوله خواهند دانست. تمام فیلم بیان گر همین نکته است که آمریکایی نمی جنگد؛ دفاع می کند. اگر پا روی دمش نگذارند، با کسی کاری ندارد، اما اگر به او حمله شود، به کسی امان نخواهد داد. این جمله ای است که پدر تک تیرانداز از بچگی در گوش او می خواند.
فیلمساز ادعای ساختن فیلمی ضد جنگ دارد، اما جرئتش را ندارد. جنگ را ترسیم نمی کند و حد و رسم آن را مشخص نمی نماید. یک طرفه به قاضی می رود و فقط تلاش در ساختن یک سمت جنگ دارد: سمت آمریکایی. به این ترتیب است که جنگی خاص ساخته نمی شود و بنابراین فیلمساز از واکاوی مقوله ی جنگ باز می ماند. حق را مال خود می داند و دشمن را- در میزانسن و تدوین- حیوان می پندارد. یک بار پیش از شلیک به کودک به شکار حیوان و شلیک به او کات می زند و بار دیگر در یک نمای POV- که متعلق به تک تیرانداز آمریکایی است- از تصویر دو سگ لاشه خور بر روی تصویر دو زن (مسلمان) pan می کند. این پرداخت های توهین آمیز و الکن به دشمن از یک سو، و یک سویه نگاه کردن به جنگ از سوی دیگر، نه آنچنان که فیلمساز می خواهد، حق را به آمریکایی ها می دهد و نه دشمن را منفور می سازد. اصلاً آنچه که در فیلم می بینیم، دشمن به معنای جدی نیست؛ کاریکاتوری آماتوری و عجول است از انسان هایی که فیلمساز نه آنها را می شناسد و نه قدمی برای شناخت آنها برداشته است. نتیجتاً بافیلمی طرف هستیم که ضد جنگ می نماید ولی در حقیقت ضد انسانی است و قتل و کشتار را سمپاتیک می کند.
آقای فیلمساز آنقدر ملی گرا است- چه خوب- که فقط می خواهد از آمریکا سخن بگوید و آمریکایی. اصلاً مسأله ی جنگ ندارد. اگر به سراغ آن رفته نیز در پی آن است تا خود را از پرسش های بی پاسخش درباره ی جنگ های ناحق کشورش خلاص کند و برای آنها بهانه ای تراشیده، توجیهی بیابد- چه بد-.
فیلم- فیلمساز- می خواهد حرف بزرگی بزند که به آن اعتقاد ندارد. نتیجه می شود اثری ریاکار و فریبکار. اگر توصیه های پدر و آموزش های او در کودکی، دیدن حمله به برج های دوقلو از تلویزیون، و شروع جنگ با ندای اذان در تیتراژ را کنار هم بگذاریم، درخواهیم یافت که آغازگر جنگ دیگران (مسلمانان) هستند و آمریکایی ها با گذشت از خانواده شان برای دفاع از میهن و خانواده بر می خیزند. این، حرفی است که فیلمساز تا سه چهارم فیلم، تمام قد پای آن می ایستد. البته با قصه ای کم کشش، ریتمی ملال آور و زمانی طولانی.
بحث دفاع که خوب جا افتاد، فیلمساز رنگ عوض می کند و پز ضد جنگ به خود می گیرد. در دهان همسر تک تیرانداز می گذارد که بازگشتن از جنگ مساوی است با بازگشتن به انسانیت اما تک تیرانداز که هنوز حرف از دفاع می زند، به جنگ ادامه می دهد و سزایش آن است که پس از بازگشت، دچار بیماری روانی می شود و حال، ما باید شاهد تبعات منفی جنگ باشیم که گریبان مدافع ملی ما را گرفته است. با تأکیدی که فیلمساز بر روی این تبعات می کند، آنچه درباره ی دفاع گفته بود را نقش بر آب می کند. اما قضیه همین جا پایان نمی پذیرد. فیلمساز برای بار دوم حرفش را پس می گیرد و مشکلات روانی تک تیرانداز را ناشی از این می داند که او نگران هم قطران خود در جنگ (البته از نظر او، دفاع) است و ناراحت از اینکه نمی تواند آنها را یاری کند. بنابراین به پیشنهاد روانشناس به کمپ سربازان از کار افتاده می رود تا به آنها کمک کند. در پایان اما فیلمساز بار دیگر رنگ عوض می کند و در انتهای فیلم می نویسد که تک تیرانداز توسط یکی از همین سربازان از کار افتاده کشته شده است. احتمالاً منظور او این است که وی تصادفاً کشته شده است، اما با نشان ندادن صحنه ی تصادف و با حذف کردن لفظ تصادفاً در نوشته ی انتهایی، حسی متفاوت در تماشاگر ایجاد می کند: تک تیرانداز توسط سربازان از کار افتاده ای که مبتلا به تبعات منفی جنگ هستند، کشته می شود و گویی در انتها این جنگ است که او را به قتل می رساند. پس جنگ خیلی چیز بدی است. فیلمساز در تیتراژ پایانی برای چندمین بار حرف خود را پس می گیرد و خاک سپاری باشکوهی را برای تک تیرانداز آمریکایی اش که رکورددار کشتار است به تصویر می کشد. نوع تأکید سازنده بر رکورددار بودن تک تیرانداز در کشتار و طرز پرداخت تشییع جنازه پایانی حاکی از آن است که خود فیلمساز نیز به تک تیراندازش سمپاتی دارد و مدافع خاکسپاری با عزت و عظمت برای اوست و نه- آنچنان که ادعا می کند- علیه آن.
اکنون نکته ی مهم و درخور توجه اینجاست که آمریکایی ها در مدیوم سینما جنگ و جنگجویان خود را که ناحق بودنشان بر همگان اثبات شده است، با برچسب دفاع تطهیر می کنند، اما ما نه تنها قادر نبوده ایم از دفاع و مدافعان هشت ساله خود که به حق بودنشان بر همگان اثبات شده است، دفاع کنیم و ذره ای از دفاع الکنی که در این فیلم ساخته شده است را بسازیم، بلکه اخیراً با پز روشنفکرانه ی ضد جنگ مدام سرمان را زیر برف نموده، حقارت طلبی می کنیم.
چهره به چهره
من نمیدونم چیه این فیلم دوستان رو این قدر ناراحت کرده؟؟؟؟
از خودتون پرسیدید کیا داشتن با آمریکا تو عراق میجنگیدن؟؟؟ القاعده و بعثی ها