«ويلي» (لوري) همراه دوستش، «ادي» (ادسن)، در نيويورک زندگي بي هدفي را مي گذارند و به همين دليل از ورود مسافر ناخوانده، «اوا» (بالينت)، دختر عموي مجارستاني خود به خانه اش راضي نيست. پس از ده روز «اوا» نزد عمه اش، «لوتي» (استارک) در کيلولند مي رود. «ويلي» و «ادي» سراغ «اوا» مي روند...
«ويلي» (لوري) همراه دوستش، «ادي» (ادسن)، در نيويورک زندگي بي هدفي را مي گذارند و به همين دليل از ورود مسافر ناخوانده، «اوا» (بالينت)، دختر عموي مجارستاني خود به خانه اش راضي نيست. پس از ده روز «اوا» نزد عمه اش، «لوتي» (استارک) در کيلولند مي رود. «ويلي» و «ادي» سراغ «اوا» مي روند...
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
یکی از دیالوگهای موندگار این فیلم : چرا آدم هرجا میره مثل جاهای دیگه س !!!
فیلمش زندگی محضه !!
جیم جارموش هر ۲-۳ سال یکبار فیلم میسازه اما خوب میسازه
اکثر فیلماش هم متوسط رو به بالاست ...
فیلم بازا از دست ندن این فیلم هنری رو ...
مگه در وصف این شاهکار چیزی هم میشه گفت
نکته قبل از بررسی به ذهن میاد این هست که جارموش زیاد تعلقی به ورود به کلیشه ها نداره سینماگری که مهمه اما همچنان درون جریانات هالیوودی نمیره وعلاقه ای به ذوب شدن مخاطبش در اکتورها وشخصیت های مطرح نداره وسعی می کنه مخاطب رو به سیری درون فیلم فاقد عناصر حاشیه ای مجذوب وبعضا دورکننده ببره .فیلم مورد بحث از سه اپیزود تشکیل شده دنیای جدید .یکسال بعد.وبهشت
در دنیای جدید شاهد انسانهایی با قواعد وچارچوب های قراردادی خشک سرد وبعضابی معنی هستیم انسان هایی که کمتر عاطفه واحساس به خرج می دهند انگار درون ریتم ساده فیلم حرف ونقدی ملموس نهفته است ونوع نگاه به زعم بنده وکنش ها وواکنش ها بین شخصیتها دارای نقدی پست مدرن به کنون هاست اما چه می شوداین روزمرگی ودرون مردگی دائما رخ می نمایاند در عدم کشش رفتار متقابل شخصیت ها لذا به نظر همه انها خواهان رجعتند به نوعی وخسته به وضعیت ای ناشناخته وتصاویر بهتر که ایا وجود دارند؟
اتوپیا ومدینه فاضله وبهشتی که با رجعت به ان از سوبژيکتیوه های مکرر خلاص شوند روشنفکری در کار نیست واین عزم حاصل خلاهای درونی انسانهاست که انها را می کشد فیلم خیلی سبک ودلنشین جلو می رود وگاها بی اهمیت نشان می دهد انگار کارگردان در پی ان است به مخاطب با ریتم الغا کند به سوی هیچ چیز سه شخصیت افسرده وبی هدفمان عزم رفتن کرده اند وباز هرکدام وارد قواعد وچارچوب غیرمنتظره وجدا می شوند شاید بشود جارموش را روایت گر پست مدرن این روزمره گی ها نامید انگار هر قسمت فیلم نامه ای جدا دارد وقایعش نسبتا غافل گیر کننده است وجایی باهم تلاقی می کند به شخصه پایان بندی برام خیلی جذاب بود وچون سنت شکنی اونو تلقی کردم به جایی رهنمون نیستیم نا کجاابادها خود تبدیل به جاهای می شود ودائما در سیریم در نهایت با فیلمی سرراست در تنهایی وتمایل به تلاقی وکنش متقابل انسانها سروکارداریم درضمن این فیلم برنده یک نخل طلا پلنگ طلایی لوکارنو انجمن منتقدین فیلم است.
با این فیلم عاشق جارموش شدم. چقدر عنوانشو محشر انتخاب کرده.
عالی بود.
این فیلم رو ۸ یا ۹ بار دیدم و حقیقتا از دیدنش سیر نمی شم.
۹ از ۱۰ ... فاکتورهای جارموش به چشم میخورد به طوری که کسایی که اهل کاراشن نیاز به دیدن اسمش تو تیتراژ ندارن.فقط برای طولانی کردن فیلم یکم پرتی داشت که در اثار اولیه جیم جارموش طبیعیه و در اثار بعدیش مث مرد مرده یا گوست داگ این پرتی وجود نداره
يك فيلم عالي....عاشق چسترفيلد كشيدنشونم....خداحافظ سينما