«کوری» (دلون) پس از پنج سال حبس از زندان آزاد می شود. کمی بعد او با «ووگل» (ولونته)، خلافکار فراری، و «ژانسن» (مونتان)، پلیس سابق الکلی و تیراندازی چابک دست هم راه می شود. آنان با موفقیت چهار میلیون دلار جواهرات باارزش را از محل نمایش شان می دزدند و در این جا متوجه می شوند که مال خرشان معامله را برهم زده است...
«کوری» (دلون) پس از پنج سال حبس از زندان آزاد می شود. کمی بعد او با «ووگل» (ولونته)، خلافکار فراری، و «ژانسن» (مونتان)، پلیس سابق الکلی و تیراندازی چابک دست هم راه می شود. آنان با موفقیت چهار میلیون دلار جواهرات باارزش را از محل نمایش شان می دزدند و در این جا متوجه می شوند که مال خرشان معامله را برهم زده است...
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
نقل قولی که از سیدارتا گوتاما در آغاز فیلم بیان می شود بیشتر ناشی از یک مانیفست سیاسی است.
اتفاقاتی که در می ۱۹۶۸ در فرانسه رخ می دهد به نظر می رسد رویکرد فیلمسازان موج نو فرانسه را بسیار تحت تأثیر خود قرار می دهد چنانکه آن اتفاقات می تواند حتی یاداور کمون پاریس ۱۸۷۱ و بازگشت دولت فرانسه با عملکردی (شبیه به ترور و وحشتی که ماکسیمیلیان روبسپیر در سال های ۱۷۹۳ و ۹۴ انجام می داد، باشد)؛ عملکردی که هیچگاه دیوارهای شهر پاریس آن را فراموش نخواهند کرد، کشتارهای چندین هزار نفری در کوچه ها و خیابان ها و واکنش کارل مارکس و نوشتن کتاب جنگ داخلی در فرانسه که برای اولین در این کتاب قدرت سیاسی ماشین دولتی را، خطری برای تئوری خود می داند.
به هر حال دو فیلم ارتش سایه و دایره ی سرخ محصول عملکرد دولت فرانسه در می ۱۹۶۸ است و ملویل موضع گیری می کند. در واقع به نحوی گفتمان فیلم هایش را تغییر می دهد و نه تنها ژانرهای سینمایی را بلکه هر آنچه که در فرانسه دیده بود را به هجو می کشاند.
دایره ی سرخ نشان از سرنوشتی است که تمام انسان ها را( حتی اگر در راه های مختلفی باشند) در نهایت وادار می کند که در روز موعود، خود را حاضر کنند و به سرنوشت محتوم خود آری بگویند چنان که نیچه نوشت: «هزار تلاش انسان به اندازه یک تقدیر کارساز نیست.»
نحوه برخورد سه شخصیت اصلی فیلم یعنی کوری با بازی بسیار درخشان و ماندگار آلن دلون، ووگل( زندانی فراری) و
ژانسن( پلیس سابق اخراجی) بسیار دیدنی و بسیار با جزئیات فراوان اتفاق می افتد. دیالوگ ها مهم نیست، در سینمای ملویل چیزی که بیشتر حرف می زند نوع تدوینی است که او از تقطیع نگاه های شخصیت هایش به تصویر می کشد، همه چیز در همین تقطیع ها حضور دارد باید ببینیم که چطور با این فن کارگردانی ملویل فروپاشی، ارتقاء شخصیتی، رفاقت، مرگ و یا حتی پیروزی و رضایت را به تصویر می کشد.
این تقابل سه نفره یادمون می مونه، ارتقاء شخصیتی هر سه نفرشان یادمون می مونه، پذیرش محکوم فراری، توسط زندانی تازه آزاد شده، یادمون می مونه،جزئیات سرقت، نحوه ی فیلمبرداری، سکوت حاکم بر فضا، یادمون می مونه، نگاه کش دار ژانسن به گلوله ای که به هدف می زند و غروری که در درونش به دلیل پیروزی ای که بر تهوماتش یافته بود، یادمون می مونه، نگاه کش دار ووگل به کوری در هنگام رفتش و یا بی قراری اش در پایان فیلم برای او و تلاشش برای فراری دادن او، یادمون می مونه. خزیدن هر سه نفر به شکلی موازی بر روی چمن در حالی که فراتر از خودشان شده اند، یادمون می مونه. مرگ هر سه نفر به شکلی حماسی رخ می دهد و ملویل نه تنها سرقت آن ها را بلکه حتی مرگشان را ماندگار به تصویر می کشد و از آن حماسه می آفریند و ما رو یاد فیلم هفت سامورایی کوروساوا نیز می اندازد.
فکر نمی کنم در هیچ سینمای دیگری به اندازه ی سینمای ملویل، سکوت ها، مکث ها و نگاه ها بیشتر حرف بزند. سکوت در فضای فیلم های ایشان و تضادهایی که در درون خودش دارد و یا ایجاد می کند به حد آزار دهنده ای دیوانه کننده است.
شاهکار دیگری از یکی از بزرگترین فیلمسازان فرانسه
فیلمی خوب از کارگردانی مهم و صاحب سبک..
دايره سرخ از زبان ملويل:
دايره سرخ چيست؟ از نظر من دايره سرخ بيش و پيش از هر چيز داستان يک سرقت است. فيلم دوباره دو تبهکار است که نقششان را آلن دلون و جان ماريا و لونته بازي مي کنند و مرد ديگري (ايومونتان) که به آنها کمک مي کند. قبلا گفتم که مدت ها پيش از آنکه جنگل آسفالت (جان هيوستن، ۱۹۵۰) را ببينيم و حتي چيزي درباره آن بشنوم و پيش از فيلم هاي چون ريفي في (ژول داسن، ۱۹۵۵) دلم مي خواست فيلمنامه اي درباره سرقت بنويسم، فکر کنم گفتم که قرار بود ريفي في را هم من بسازم. خب، من بودم که تهيه کننده اش را قانع کردم حقوق آن را بخرد و حتي خودش اعلام کرد که من آن را کارگرداني خواهم کرد و بعد شش ماهي نديدمش. سرانجام ژول داسن آن را ساخت و تواضع زيادي هم نشان داد، چون گفت فقط وقتي اين کار را مي کند که من کتبا رضايتم را اعلام کنم، که کردم. به هر حال از حدود ۱۹۵۰ مي خواستم فيلمي درباره سرقت بسازم. دلم مي خواست فيلم استادانه اي باشد و هنوز نمي دانم هست يا نه.
فکر مي کنم همه عوامل مهيا بود که فصل سرقت خوب از آب درآيد، ولي زمان ثابت مي کند که زمينه دزدي درست بوده يا نه. اين فيلم انگار چکيده همه فيلم هاي ماجرايي ام است که قبلا کار کرده ام و شرايط را هم براي خودم آسان تر نکرده بودم. مثلا در فيلم هيچ زني حضور ندارند و مسلما ساختن يک فيلم ماجرايي که پنج شخصيت اصلي داشته باشد و هيچ کدام زن نباشد آسان نيست.
فيلمنامه دايره سرخ از اين نظر که تنهايي آن را نوشته ام اريژينال است، اما مي توانيد متوجه شويد که اين يک وسترن تغيير شکل يافته است که حوادثش به جاي غرب، در پاريس و در زمان ما اتفاق مي افتد و جاي اسب با ماشين عوض شده. من با يک موقعيت سنتي و قراردادي کار را شروع کردم: مردي که از زندان آزاد مي شود و اين مرد معادل کابوي تنهايي است که در فيلم هاي وسترن همزمان با آمدن نوشته هاي عنوان بندي از راه مي رسد و درست موقعي که تيتراژ تمام مي شود در کافه را باز مي کند و مي آيد تو.
خداوكيلي سايتتون حرف نداره . بي تعارف ميگم .سايت شسته رفته اي دارييد . خواهشا اهميت به بعضي حرفهاي مغرضانه نديد . من همه ساييتها رو گشتم و موشكافانه دنبال كردم . اول سايت خودتون و بعدش ايران فيلم . بازم ممنونم
سیذارتا گوتاما , موسوم به بودا با تیکه ای از گج قرمز رنگ , دایره ای کشید و گفت : وقتی که انسان ها , حتی ندانسته روزی به دور هم جمع شوند. برای هر کدام از آنها هرگونه اتفاقی ممکن است رخ دهد. هرچند , که آنها از این اتفاقها عبور میکنند ولی در روز موعود دوباره در دایره ایی سرخ گرد هم خواهند آمد.
دیالوگ اغازین فیلم شاهکار ژان پیر ملویل که شاید برای مخاطبانش کمی نامفهوم به نظر اید اما این پایان داستان است که گفته ی بالا را برای بینندگانش مفهوم تر می نماید.تنها سه سال بعد از شاهکار سامورایی بود که ملویل دیگر اثر نابش را با نام دایره ی سرخ خلق کرد.اثری که نه تنها برای منتقدان لذت بخش بود بلکه مخاطبان عام و خاص را هم به طور کامل راضی نگاه میداشت.هر انچه که شما از یک فیلم گانگستری و شاهکار سراغ دارید را می توان در دایره ی سرخ دید.بازی های بی نظیر که به مدد بازیگران بزرگ و اسطوره اش لذت دو چندان دارد,لوکیشن های ناب و بکر که به همراه پالتو ها, کلاه های شاپو,ماشین های آمریکایی و هوای ابری و بارانی به قدری شیرینی کار را دو چندان می کنند که ممکن است گذر زمان را حس نکنید.(می شود ساعت ها به آلن دلون خیره شد و او را با ان پالتو ی کرم و سبیل جذاب اش نگاه کرد و خسته نشد),شخصیت پردازی های بی نظیر و کامل که به اندازه ایی پخته و جذاب اند که می توان به هر شخصیتی از ان دل بست و عاشقش شد,فیلم برداری عالی و ثابتی که با قاب بدنی ها زیبا و عجیب هدفش را به پیش میبرد و با کمک نورپردازی نوآرش لذت دیدن را دو چندان می کند,به واقع باید برای توصیف این فیلم کلمه ایی بیش از لذت انگیز را نام برد,شاید شهوت انگیز!!!....
داستان فیلم حول شخصیت هایی بریده از اجتماع می گردد شخصیتی هایی که از جامعه طرد شده اند و هیچگونه دل مشغولی و دغدغه ایی در این دنیا ندارند.نه عاشق می شوند و نه پول برایشان معنی دارد و نه مرگ....تنها چیزی که برایشان ارزش دارد اصولیست اخلاقی که زیر پا گذاشتنشان برایشان غیر قابل انجام است.شخصیت هایی که دایم سیگار بر لب دارند و تو گویی که انگار این سیگارها اکسیژن شان را تامین می نمایند.
سه شخصیت اصلی در داستان وجود دارد که یکی از انها با نام ووگل زندانی فراریست که در طی فیلم از دست پلیسی بلند پایه به نام ماتئی فرار می کند,شخصیت بعد کوری با بازی آلن دلون است فردی زندانی که پس از گذر ۵ سال از زندان به دلیل خوش رفتاری ازاد می گردد و شخصیت اخر نیز یانسن افسر پلیسی قدیمی است که حال,غرق در مشروبات الکلی و مواد مخدر است فردی که در تیراندازی در فاصله ی دور مهارتی بسیار دارد.این سه شخصیت همانطور که در دیالوگ اغازین گفته شده به طور اتفاقی در کنار هم قرار می گیرند تا نقشه ی سرقت شان را از یک طلا فروشی بزرگ عملی نمایند غافل از اینکه ماتئی, سربازس پلیس در به در به دنبال انها می گردد.سکانس سرقت به قدری ماهرانه و استادانه طراحی شده که هنوز هم که هنوز است الگوی بسیاری از سرقت های سینمایی می باشد.همانطور که در بالا اشاره کردم شخصیت ها همگی افرادی منزوی هستند که غم و نا امیدی را در دل دارند ملویل به مانند اثر قبلیش سامورایی برای اینکه این سردی و غم را بیشتر نشان دهد از دیالوگ هایی بسیار اندک استفاده می نماید و از پرچانگی ها پرهیز می نماید اما این دلیل بر ناقص ماندن دیالوگ ها نمی شود همین دیالوگ های کم به قدری پخته و تاثیر گذار هستند که کمبود انها نه فقط جبران می شود بلکه به فضا سازی و شخصیت پردازی بسیار بهتر کاراکترها هم می انجامد.
جالب است برایتان توضیح دهم,که در سکانس سرقت که مدتی معادل با سی دقیقه درازا دارد هیچگونه دیالوگی صورت نمی گیرد و فقط این حرکات دست و بدن بازیگرانند که صحنه و داستان را به پیش می برند!!
دنیایی که ملویل برای خود خلق می کند متعلق به خود اوست دنیایی تاریک که هیچگاه پایان خوشی را ندارد پایانی که قهرمانانش به جای اینکه پیروز شوند و به سعادت برسند مرگ را روبروی چشم خویش می بینند.شاید ملویل سعادت را در چیز دیگری می بیند و دنیای او در جای دیگری نهفته است و المان های خود را دارد.....
امتیاز ۶
فیلم خسته کننده ایه و پُر از اشتباهات کارگردانی... اصلا زمینه سازی خوبی روی شخصیت ها نداره همه چیز یهویی اتفاق می افته
فیلم برداریش خوبه
آلن دلون هم که همش یجوری راه میره که انگار توی باغ داره قدم میزنه
باور کنید اسم دوبلور ها رو که خودنم بیشتر جذب شدم دانلود کنم تا خود فیلم... صدای مرحوم عطاالله کاملی خودش یه دنیاس...
تا اونجایی که دانسته های بنده قد میده روبر برسون به استناد یک محکوم به مرگ می گریزد ، فرد زینه مان به استناد روز شغال ، و ژان پیر ملویل به استناد دایره سرخ ، پلیس و ... تنها فیلمسازانی بودند که برای پیشبرد داستان و ایجاد هیجان در فیلمهایشان کمترین احتیاج را به عنصر موسیقی داشتند از اکثر آثار سینمای امروز هالیوود اگر عنصر موسیقی را حذف کنید ارزش فیلم چندین درجه افت می کند
یکی از بهترین های سینمای فرانسه ، پیشنهاد میکنم حتما ببینید