»پري اسميت« (بليک) و »ديک هيکاک« (ويلسن)، دو يار هم بند در زندان ايالتي کانزاس، پس از آزادي به دنبال راهي براي کسب پولي هنگفت و بي دردسر هستند. آن دو براي سرقت اين پول راهي خانه ي »کلاترها« مي شوند. اما چون نتيجه اي نمي گيرند، همه شان را مي کشند.
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
توصیه می کنم سرگذشت نویسنده ی این داستان ( ترومن کاپوتی ) رو در فیلم capote و infamous ببینید و این فیلم خیلی براتون جالب میشه
>> اسپویلر
این جملات اخرین گفته های قاتلیست که تا لحظاتی دیگر اعدام خواهد شد.در ضمن تک تک ان بر اساس واقعیت میباشد.
Truman Capote : ميخواي براي پدرت بنويسم؟ ميتونم يکي از نقاشي هات رو براش بفرستم يا شايد ستاره برنزت رو.
Dick Hickock : براش نقشه گنجم رو بفرست, شايد الان براش شانس بياره(از بدشانسی پدرش تو زندگیش میگه), گرگ تنها(به پدرش میگه). ميدوني، يه بار نزديک بود موفق بشيم, فقط خودمون دو تا.اون در تقلای یه پروژه ی جدید تو آلاسکا بود, یه کلبه ی شکار برای توریست ها. شايد برامون از پيدا کردن معدن طلا هم بهتر بود ولي بيشتر از همه دنبال چيزي بوديم که هيچوقت نداشتيم يه خونه واقعي.پس ما اون رو ساختیم, فقط من و اون در کنار هم, وقتي سقفش رو تموم کرديم, پدرم شروع کرد به رقصيدن. هيچوقت تو زندگيم انقدر خوشحال نبودم,خونه ی قشنگی بود,ولی....ولی هيچ توريستي نيومد... هيچکس... اونجا زندگي میکرديم تنها تو اون خرابه بزرگ و خالي تا وقتي که اون نتونست ريخت منو تحمل کنه ,فکر کنم اينجوري بود که من داشتم بيسکويت ميخوردم و اون سرم داد زد که من چه حرومزاده شکمويي هستم, انقدر داد زد که من گلوشو چسبيدم,اخه ,نميتونستم جلوي خودم رو بگيرم.اما اون خودش رو آزاد کرد و اسلحه اش رو برداشت. پدرم گفت: به من نگاه کن پسر, خوب نگاه کن، چون من آخرين چيز زنده اي هستم که ميبيني و ماشه رو کشيد, ولي تفنگ خالي بود, شروع کرد به گريه کردن,مثل يه بچه گريه ميکرد. من رفتم بيرون قدم بزنم وقتي برگشتم خونه تاريک بود و در قفل....همه ی وسايلم تو برف رو هم تلنبار شده بود. اون پرتشون کرده بود بیرون.منم از اونجا رفتم و پشت سرم رو هم نگاه نکردم, فکر کنم براي تنها چيزي که تو اين دنيا دلم تنگ ميشه... پدر بيچاره ام باشه و روياهاي نابود شدش.
Truman Capote : خوشحالم که ديگه از پدرت نفرت نداري.
Dick Hickock : چرا دارم, ازش نفرت دارم ولی دوسشم دارم.
in cold blood/۱۹۶۷
با احترام به نظر ario_۶۰ عزیز
اما برای چی من میگم این فیلم بسیار ضعیفه اولا فیلم به ساده ترین و ابتدایی ترین شیوه ی ممکن گره گشایی میشه و در ثانی پایان فیلم به شدت فاجعه است . اما اینکه قتل در کمال خونسردی انجام میشه برای یه فیلم جنایی به تنهایی فضیلت نیست و این آرامش رو ما در فیلم های زیادی می بینیم .
کارگردان با هنرمندی تمام اعمالی رو که دو کاراکتر اصلی در کمال خونسردی! انجام میدن به تصویر کشیده.
در ژانر جنایی اثر بسیار ضعیفیه . از ما گفتن بود .
besyar eftezah ۰ az ۱۰ . aslan nabinid vaghean heyfe vaght
کتابشو خوندم.نویسنده کاپوتی خود با دو قاتل مصاحبه کرده و کلا داستان در سبک درام کلاسیک جنایی نیست بلکه گزارش گونه ای از جنایت و پیش زمینه خانوادگی قاتلین است.من که لذت بردم از سبک نویسنده ولی نمی دونم فیلم چقدر نزدیک به کتاب دراومده
perfect...شکی نیست...