
پاریس سال ۱۹۴۲. "لوکاس استینر" یهودی مجبور است کشور را ترک کند. همسر او "ماریون" که بازیگر است، تئاتر را مدیریت می کند. او تلاش می کند با اجرای نمایشی، تئاتر را زنده نگه دارد. او برای نقش اول "برنارد" را استخدام می کند. از طرفی در واقع "لوکاس" در زیرزمین آنجا مخفی شده است...

"سرگرد فاستر"، افسری آمریکایی که توسط خاطرات جنگِ بزرگ تسخیر شده است، مامور محافظت از گروهی باستان شناس در محل حفاری می شود. "مارکو" که برای فرار از زندان به گروه ملحق شده، واحد "فاستر" را تشکیل می دهند. او دستور اشغال دهکده ای را می دهد که باستان شناسان تصور می کنند قبرستانی مقدس برای عربها است و...

طی سرقت موفقیتآمیز بانکی در یک شهر ساحلی فرانسوی «مارک آلبوآ» (پوسه)، یکی از سارقان، کارمندی را میکشد و خود بهشدت مجروح میشود. رئیس گروه، «سیمون» (کرنا) ، «آلبوآ» را در یک کلینیک در پاریس مخفی میکند. بازرس پلیس، «ادوار کولمان» (دلون) به پیگیری این سرقت علاقهمند میشود …

«لویی» (بلموندو)، میلیونر صاحب مزارع تنباکو در جزیره ی رونیون، از طریق ستون همسریابی روزنامه، با دختری به نام «ژولی» (دنوو) آشنا شده و حالا منتظر ورود او با کشتی بخاری «میسی سیپی» است. اما بر خلاف انتظار او، دختر اصلاً شباهتی با عکسش ندارد، اما به هر حال با هم ازدواج می کنند و...

“دلفین” و “سولان” دو خواهر هستند که در روچفورت زندگی می کنند.”دلفین” مربی رقص بوده و “سولان” پیانو آموزش می دهد.”مکسین” یک شاعر و نقاش است.او خدمت نظامی خود را انجام می دهد.”سایمون” مالک یک فروشگاه موسیقی بوده و یک ماه پیش پاریس را ترک می کند تا به جائی که ده سال پیش عاشق شده بازکردد.آنها در جستجوی عشق و یکدیگر هستند و…