

کماندوی موفق SAT علی که پس از تحقیقات به طور موقت تعلیق شده بود، با خبر بیماری ناگوار و کشنده همسرش آیدا، فرزندان و همسرش را با خود برد. او با پدرزنش صالح که یک هتل بوتیک در چاملیکی دارد، نقل مکان می کند. با مرگ آیدا مدت کوتاهی پس از نقل مکان، تمام خانواده به شدت در سوگ هستند. دفنه که به طور غیرمنتظره ای با اوزان روبرو می شود که فکر می کند او را در گذشته پشت سر گذاشته است، چاره ای ندارد جز اینکه به دنبال راهی برای خود باشد. در چاملیکی، جایی که زمانی فقط صدای برخورد امواج به ساحل شنیده شد. در مثلث علی، دفنه و اوزان؛ اکنون اجتناب ناپذیر است که روزهای فعال و غیرقابل برگشت و عشق های پرشور را تجربه کنید و رازها و روابط خانوادگی را که همه را به اطراف می کشاند، بریزید.


عزیز پایدار، پسر بزرگترین خانواده آنتاکیا که تنها فروشنده فرش هم هستن، زندگیای سراسر رفاه و ثروتمندی داره. تقدیر عزیز با کشتن (آندره)، پسر دلگهی فرانسوی (موسیو پییر) تغییر میکنه؛ مجبور میشه خاکی که توش به دنیا اومده، تنها عشقش (دلربا) و خلاصه هر آنچه صاحبش هست رو رها کنه. دو سال بعد بازگشتش برای همهی اونهایی که فکر میکردن مرده غیرمنتظره است. عزیز که مجبور میشه همه چیز رو از نو شروع کنه، با تلاشی که برای زندگی میکنه از خاکسترهاش دوباره متولد میشه؛ با ورود یه دختر روستایی ساده (افنان) به زندگیش، میون دو راهی قرار میگیره. با گذشت زمان بعد از این درگیری احساسی هم خودش و هم عشق واقعیش رو پیدا خواهد کرد.


کنترل یکی از پردرد سر ترین محله های استانبول یعنی چوکور(گودال) در دست خانواده ی کوچوآ هست. مهم ترین قانون این خانواده اینکه اجازه به پخش م مصرف مواد مخدر نمیدن.ولی گروهی هست که روی این محله چشم دارن و میخوان این قانون (منع مخدر) رو بشکنن.که باعث میشه این نظم حاکم در محله بهم بخوره…

در سال ۱۹۵۰ در جنگ های کره سرگرد سلیمان یک دختر نیمه یخ زده و ترسیده،بدون پدر و مادر در وسط جنگل پیدا میکند که خیلی ترسیده و نزدیک به یخ زدن هست سرگرد سلیمان او را قاچاقی به اردوگاه ارتش میبرد و در آنجا از او مراقبت میکند ولی به خاطر عدم توانایی برای برقراری ارتباط با او اسمی برایش انتخاب میکند “آیلا” به یاد شبی که او را پیدا کرده بود.بین آیلا و سلیمان ارتباط قلبی زیادی برقرار میشود…