

داستان سریال در مورد کارآگاه زنی است که از لندن به بلفاست پایتخت ایرلند شمالی می رود تا در مورد یک پروندهی قتل به پلیس ایرلند کمک کند. دختر وکیل جوانی به قتل رسیده و برهنه روی تختش افتاده است. کارآگاه استلا گیبسون پس از بررسی متوجه می شود که این قتل با پرونده ی دیگری در ارتباط است و در واقع با قاتلی زنجیره ای طرف هستند. از سوی دیگر با پائول اسپکتور آشنا می شویم.مشاوری که دارای دو فرزند است و دوستدار آنها و همسرش است و در نگاه اول همسری ایده آل به نظر می رسد.اما او یک بخش تاریک در وجود خود دارد که هیچکس از آن با خبر نیست...


کاراگاه مخفی، گریس، با نفوذ به یکی از بزرگترین گروه خلافکاران شهر بدنبال کسب اطلاعات درباره رئیس این گروه به نام جیمی بود که در این میان پسرش بدست افراد ناشناسی ترور میشود. گریس که خود را مقصر این اتفاق میداند حاضر است دست به هر کاری بزند تا قاتل فرزند خود را پیدا کند. اما از طرفی وضعیت روحی و روانی او در حد مطلوبی نیست و پلیس وی را بطور موقت از فعالیت کنار میگذارد اما گریس دست بردار نیست و سرخود بار دیگر وارد گروه خلافکاران میشود ولی اینبار مشکلات جدیتری در انتظار اوست...


Beth Latimerکه برای دیدن مسابقه فرزندش به کمپ مدرسه رفته است متوجه غیبت او می شود اما جستجوی او برای یافتن پسرش Danny او را به واقعیتی تلخ رهنمون می سازد جنازه او در ساحل شهر یافت شده ظاهرا فرد یا افرادی خواسته اند با صحنه سازی , قتل او را یک حادثه جلوه دهد.علی رغم تلاش پلیس برای انجام تحقیقات لازم در سکوت و بدون جلب توجه با انتشار خبر توسط خبرنگار جاه طلب و جوانی به نام Olly خواهرزاده Ellie Miller از کارآگاهان پلیس محلی حادثه در کانون توجه همگان قرار می گیرد.


لوکاس هود، دزد سابق و اصلی، هویت یک کلانتر کشته شده را بر عهده می گیرد و به فعالیت های جنایتکارانه خود ادامه می دهد. به نظر می رسد گذشته او از طریق کسانی که سال ها قبل به او خیانت کرده بود، او را آزار می دهد. این خلافکار سابق عدالت خود را تحمیل می کند، جایی که خشونت در شهر نه چندان آرام آمیش ها در Banshee، پنسیلوانیا، در هر نقطه اوج می گیرد.