
متخصص اطفال "الکساندر بک" همسر خود "مارگات بک" را از دست می دهد.او ۸ سال قبل به طرز وحشیانه ای به قتل رسیده بود و "الکساندر" مضنون اصلی پلیس بود.وقتی دو جسد نزدیک جائی که "مارگات" انداخته شده بود پیدا شد پلیس دوباره پرونده را باز کرد و "الکساندر" مضنون اصلی شد.ماجرا وقتی پیچیده شد که او ایمیلی دریافت کرد که نشان می داد "مارگات" زنده است..

یک مرد ساده از بمبئی بنام «ویجی» (شاهرخ خان)، توسط پلیس به کار گرفته میشود تا به جای یک تبهکار حرفه ای بنام «دون» (شاهرخ خان)، که چهرهای مشابه او دارد، وارد یک باند قاچاق شود. اما همه چیز طبق برنامه پیش نمی رود و کارآگاهی که با او در ارتباط بوده کشته می شود. اکنون ویجی خودش به تنهایی باید هویت واقعی اش را اثبات کند.

در اواخر قرن نوزدهم در لندن، رابرت انجیر، همسرش جولیا و آلفرد بوردن بعنوان دستیاران یک شعبده باز باهم کار می کنند. جولیا بر اثر یک تصادف در حین اجرا جان میدهد و رابرت، آلفرد را بخاطر مرگ همسرش سرزنش می کند و رابطه دوستانه بین آنها جایش را به دشمنی میدهد. بعد از مدتی هردو شعبده باز هایی مشهور، و رقبایی سرسخت برای یکدیگر می شوند و در اجرای یکدیگر خرابکاری می کنند. وقتی آلفرد یک حقه ناب را روی صحنه اجرا می کند، رابرت غرق در تلاش برای فاش کردن راز رقیبش می شود و این کار او عواقب غم انگیزی را به دنبال دارد.