
”از تنهایی نترس” بازسازی فیلمی تلویزیونی با همین نام در سال ۱۹۷۳ است. فیلمی در مورد خانه ای جن زده که موفقیتش را مدیون کارگردانی هوشمندانه Troy Nixey است که توانسته با استفاده از عناصری مناسب، فضایی رعب آور را در مقابل چشمان تماشاگر قرار دهد. عناصر وحشتی آوری که گویی خود را به آرامی از پرده جدا کرده و بر دیوارهای سالن سینما شروع به خزیدن میکنند. “از تنهایی نترس” نیازی به صحنه های غافلگیرکننده ای که مخاطب را از جای بپراند ندارد. بلکه روند داستان چنان وی را در صندلی خود فرو میبرد که تا مدتی بعد از تماشای فیلم نیز ترس را در دورنش احساس میکند. با این وجود، فیلم ضعفهایی نیز دارد که باعث میشود نتوان آن را در رده کارهای شاخص ژانر قرار داد...

دایلان داگ ، مامور سابق پلیس است که اکنون به عنوان کاراگاه خصوصی مشغول به فعالیت است. کار او مبارزه با موجودات فراطبیعی است که برای افراد و مشتریان او ایجاد مزاحمت می کنند. موجوداتی مانند زامبی ها ، خون آشام ها ، مخلوقات عجیب و غریب و ارواح. او با پیراهنی قرمز ، ژاکتی سیاه ، چشمانی مشکی و با شلوار جین آبی ای که به تن دارد به دنبال هیولایی در شاخه ی فرعی رودخانه لوئیزیانا است و…

شرک به جشن هالووینی دعوت می شود که در آن مسابقه ای در جریان است. مسابقه از این قرار است که افراد باید با تعریف داستان های ترسناک یکدیگر را بترسانند. ولی پس از مدت کوتاهی شرک و دوستانش متوجه می شوند که مجبورند شب را در قلعه جن زده «لرد فارکواد» بمانند و تا زمانی که برنده مسابقه تعیین نشده است کسی نمی تواند از قلعه خارج شود…

خون آشامی خردسال به نام «ابی» از نظر سنی رشد نکرده و در سن دوازده سالگی متوقف مانده است. او با خدمتکار میانسالش (که ظاهرا معشوق دوران خردسالی اوست) به آپارتمانی اسباب کشی می کند که در همسایگی آن پسر دوازده ساله تنهایی زندگی می کند که پدر و مادرش در آستانه جدایی اند و همکلاسی هایش او را در مدرسه آزار می دهند...

جورج یک کارگر ساده آمریکایی است که متوجه می شود دارای نیروی ویژه ای است که از راه آن می تواند با ارواح مردگان ارتباط برقرار کند. از همین رو او یک وب سایت راه اندازی می کند و از این راه به افرادی که قصد دارند تا با درگذشتگان خود ارتباط برقرار کنند کمک می کند. اما اوضاع کمی پیچیده می شود هنگامی که جورج با زنی از فرانسه به نام ماری و پسرکی به نام مارکوس از لندن آشنا می شود که هر یک به شکلی مرگ را از نزدیک درک کرده اند و این گونه است که هر سه نفر دچار تغییری اساسی در باور خود نسبت به مرگ و آخرت می شوند…


دختر گمشده داستان دختری اغواگر و زیبا به نام «بو» است، که قدرتهای ماورالطبیعه دارد اما چون در بین انسانها زندگی کرده نمی داند چه قدرتهایی دارد. تا اینکه در اولین سـ...س با دوست پسرش خون او را تا آخرین قطرات می خورد و از اینکه قدرت خون آشامی دارد وحشت می کند. با تحقیقاتی که انجام میدهد متوجه میشود که از موجوداتی افسانه ای با نام فی ها است. فی ها موجوداتی خیالی هستن که به عنوان انسان در بین افراد بشر زندگی می کنند و زیبا هستن اما در پس پرده از انسان ها تغذیه می کنند...