
کارخانه داري به نام «ماکس زورين» (واکن) قصد دارد تا با جاري ساختن آب دريا در گسل سن آندرياس و ايجاد زلزله، زمينه ي نابودي سيليکان ولي کاليفرنيا را فراهم سازد. «جيمز باند» (مور) که مأموريتش جلوگيري از اقدامات «زورين» است سرانجام او را از بالاي پل گلدن گيت به رودخانه ي سن فرانسيسکو مي اندازد...

«جيمز باند» (مور) و يک جاسوسه ي روسي «سرگرد آنيا آماسووا» (باخ)، براي مقابله با نقشه هاي «کارل استرومبرگ» (يورگنس)، روان پريش که قصد نابودي جهان را دارد، هم راه مي شوند. «استرومبرگ» دستيار دو متر و بيست سانتيمتري دندان فولادي اش، «کوسه» (کيل) را به مصاف «باند» مي فرستد...

در جريان غرق شدن يک کشتي انگليسي بر اثر برخورد با مين در سواحل يونان، دستگاهي سري که تنها وسيله ي مخابره ي فرمان «آتش» به زيردريايي هاي مجهز به موشک هاي دوربرد نيروي دريايي انگلستان است، مفقود مي شود. «جيمز باند» (مور) در مأموريتش براي يافتن دستگاه، درگير رقابتي سخت با جاسوسان روسي مي شود.