
"افسر کربی یورک" مسئول یک پایگاه مرزی و آموزش سربازان تازه وارد از جمله پسر خود که نزدیک به پانزده ساله او را ندیده می شود.او پسرش را وادار به جنگ با سرخپوستها می کند اما پیش از آن مادرش از راه رسیده و او را خارج می کند.دیدار دوباره "کربی" و "کتلین" که سالهاست از هم جدا شده اند آنها را عاشق یکدیگر کرده و...

داستان انیمیش درباره دختری از خانواده اشراف هست که پس از مرگ مادرش، همراه پدر و نامادری (lady Tremaine) و دوخواهر خوانده حسود (آناستازیا و دریزلا) زندگی میکند. بعد از مرگ پدر، نامادری چهره واقعی خودش را نشان میدهد و زندگی رو برای سیندرلا سخت میکند. سیندرلای مهربان هم چارهای جز اطاعت از دستورات این سه نفر ندارد و تنها دوستانش حیواناتی هستند که در گوشه و کنار خانه زندگی میکنند…

“برت” از دوران کودکی عاشق اسلحه بوده. پس از ترک ارتش به همراه دوستانش به یک کارناوال می رود، جایی که با “آنی” دختری بینظیر که به اندازه او عاشق اسلحه است آشنا می شود. آن دو با هم ازدواج می کنند اما “آنی” با وضعیت مالیشان کنار نمی آید. آنها دست به چند سرقت می زنند و “برت” طبیعت واقعی زنی که دوست داشته را می بیند...