
فضیلت خانوم زنی هست که تمام عمر آرزوی ثروتمند شدن داشته، و دخترانش را تنها وسیله برای رسیدن به این آرزو میبیند، فضیلت خانوم، تلافی خشم و نفرت اش را نسبت به زندگی، و حساب کتاب خود را با گذشته اش، و وقوع آرزوهایش را به وسیله ی دخترانش و سوء استفاده از کاخ با احتشام خانواده ی “اگه من” جامه ی عمل میپوشاند…

ثریا که یه دختر جوون و خوشگله در سنین جوونی مادر و پدرشو از دست میده و سنگینی بار زندگی رو به دوش میکشه و در استانبول زندگی میکنه..یهو جلوش یه تاجر جذاب و پولدار به اسم فاروک در میاد …عاشقش میشه و به عنوان عروس به شهر بورسا میره…ثریا در استانبول بزرگ شده و به آزادیش اهمیت زیادی میده و مدرنه…در صورتی که فاروک با اینکه خودشو مدرن نشون میده به خودش و رسم و رسوماتشون متکیه و …

جسور (پاتریکس)، جوانی است که به هدف گرفتن انتقام، نام فامیل خود را تغییر دادهاست. او به دلیل گرفتن انتقام پدرش با نقشههای قبلی به دهکده کورلوداء نقل مکان میکند و در بدو ورود با اسبی که به همراه سوارکارش کنترل خود را از دست داده روبرو شده و به نحوی آنها را از افتادن در پرتگاه نجات میدهد. به این ترتیب سوهان (اکسیس) و جسور (پاتریکس) آشنا میشوند. در واقع جسور (پاتریکس) که یکی از شخصیتهای اصلی داستان است زندگی خود را برای نجات دختری که هنوز نمیشناسدش به خطر میاندازد. غافل از اینکه سوهان (اکسیس)، دختر مردی است که...

علی یه پسر حدودا سی ساله از یه خونواده ی پولداره و چون شخصی به اسم احمدو کشته سالهاست که زندان بوده….در سالهای آخر حبسش با دختری به اسم ماوی که باهاش نامه نگاری میکرده درست روزی که میاد بیرون آشنا میشه و تصمیم به ازدواج میگیرن…ولی اینکه ماوی بین اون همه آدم توی زندان علی رو واسه نامه نوشتن انتخاب کرده تصادفی نیست…ماوی خواهر احمده که سالها پیش مرده…هدفش اینه که آدمی رو که سالها باعث تبدیل شدن زندگیشون به کابوس بوده رو پیدا کنه …

کمال یک مهندس معدن جوان و فقیر است . برای به دست آوردن روزی خودش ، به همراه کارگرانش ، در اعماق زمین در حال تلاش و جدال است . کمال فقیر است ولی غرور زیادی داره . یک روز دختری به اسم نیهان رو از خطر غرق شدن نجات میده . به این ترتیب با او آشنا میشه و زندگیش تغییر میکنه . بعد از این تغییر بزرگ او مجبور به ترک استانبول میشه و در جایی دیگر ، در یک معدن مشغول به کار میشه . یک روز فاجعه ای در معدن برای او و کارگرانش رخ میده . سال ها بعد از این اتفاق او …

ایلول ۱۶ ساله تو یه خونه کوچک با مامانش مسعوده،خواهرش بوشرا و پدرخوندش کمال زندگی میکنه کمال به ایلول تجاوز میکنه،ماجرارو به مامانش تعریف میکنه،مامانش بعد کلی فکر کردن چاره ای پیدا میکنه،ایلول رو به بهزیستی میزاره..تو خونه روبروی بهزیستی “جمره” زندگی میکنه دو سه متر اونورتر از بهزیستی تو خونه جمره اینا زندگی خیلی متفاوته،یه زندگی مجلل… مدیر بهزیستی فریده، ایلول رو که مامانش به بهزیستی سپردتش رو میخواد دلداری بده از آن شب به بعد زندگی تو بهزیستی ایلول شروع میشه..