در دوران اشغال اسپانیا، کشیشی به نام پدر سورن مالاری در قرن نوزدهم زندگی می‌کرد. داستان زندگی او حکایتی غم‌انگیز و هولناک از سقوط به جنون است. گفته می‌شود مالاری برای کمک به مادر بیمار خود، دست به قتل ۵۷ نفر زده است.
كارآگاه خصوصى ، « مايك هامر » ( ميكر ) ، شبى در بزرگراهى به « كريستينا بيلى » ( ليچمن ) برمىخورد كه در حال دويدن است . « هامر » او را سوار مىكند ، اما خيلى زود جلوى اتوموبيلش را مىگيرند ، او را بىهوش مىكنند و « كريستينا » را مىكشند . « هامر » جان به در مىبرد و كنجكاوانه به تحقيق دربارهى ماجرا مىپردازد ...
اقتباسی از همان افسانه‌ای که دیزنی در دهه پنجاه میلادی برای کودکان بازنویسی و مشهور کرد.
تعدادی آدم روانی، ۵ شخص غریبه را گروگان می گیرند. آنها که مرگ را پیش روی خود می بینند، مجبور هستند یک نفر را از جمع خود انتخاب کنند که لیاقت زنده ماندن را دارد...
یک مرد جوان به همراه سه برادر و خواهر کوچکتر از خودش که راز مرگ مادر عزیزشان را برای نگه داشتن جمع خود مخفی کرده‌اند ، گرفتار یک نیروی مرموز در ملک بزرگ خود میشوند و…
یک مرد آهنگساز و خواهرش عمارت بزرگ و زیبایی را در کنار ساحل دریا خریداری میکنند اما طولی نمیکشد که متوجه میشوند که تنها دلیل قیمت ارزان این عمارت گذشته تلخ و وحشتناک این عمارت بوده است.
امریکا. در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۸۸، نوجوانی به نام «دانی دارکو» (جیک جیلنهال) یک شب توی خواب راه می افتد و از خانه خارج می شود و با خرگوش غول پیکر و زشت رویی به نام «فرانک» (دووال) ملاقات می کند که به او می گوید دنیا۲۸ روز و ۶ ساعت و ۴۲ دقیقه و ۱۲ ثانیه ی دیگر نابود خواهد شد …
داستان بر روی خبرنگاری متمرکز است که داستان‌هایی را از یک مجتمع آپارتمانی فرضی شکار شده و مستاجرانی که ناپدید شده‌اند جمع‌آوری می‌کند...
یک جراح ارتش که قبلاً در میدان نبرد تجربه کسب کرده، به شهر زادگاهش باز می‌گردد و در مطب پزشکان خانواده مشغول به کار می‌شود. اما زندگی آرام او زمانی که درگیر حل معمای مرگ مرموز یکی از بیمارانش می‌شود، دگرگون می‌شود.