
یك افسر پلیس كهنه كار به اسم «ویل دورمر» (آل پاچینو)، که بطور تصادفی به همکارش شلیک کرده و باعث مرگ او شده است، برای تحقیق درباره قتل یك دختر نوجوان، به شهر كوچكی در آلاسكا فرستاده می شود. وی در زمانی به آلاسكا می رسد كه ۶ ماه از سال، ۲۴ ساعت هوا روشن است و او نمی تواند بخوابد و در حالیكه از بی خوابی عذاب می كشد وارد بازی روانی موش و گربه ای می شود كه فرد مظنون (رابین ویلیامز) بعد از كشته شدن همكارش برای او ترتیب می دهد.

«آلیسیا» (واتلینگ) و «لیدیا» (فلورس) به حالت اغما فرو رفته اند؛ یکی بر اثر حادثه ی رانندگی و دیگری در جریان مسابقه ی گاوبازی. در حالی که «بنیگنو» (کامارا) دل باخته ی «آلیسیا» ست و «مارکو»(گراندینتی)دل باخته ی «لیدیا». خیلی زود «بنیگنو»و «مارکو» با هم دوست می شوند و پی می برند که در واقع، عشق و علاقه شان به زنانی که نمی توانند پاسخ گوی عشق شان باشند، آن دو را به هم نزدیک کرده است.

پزشکي به نام «جو دارو» (کاستنر)، عزادار مرگ همسرش، «اميلي» (تامپسن) است که در امريکاي جنوبي کمک هاي پزشکي مردم نيازمند را تأمين مي کرده و در تصادف اتوبوسي درگذشته است. موقع سرکشي به بخش اطفال «جو» احساس مي کند که «اميلي» از تجربه ي بين مرگ و زندگي بيماران علاج ناپذيرش استفاده مي کند تا با او ارتباط برقرار کند...