

در همین حال که جنگ جهانی دوم شدت میگیرد، تبهکاران سعی میکنند از هرج و مرج به نفع خود استفاده کنند. اما در شهر هستینگز به لطف کارآگاه "کریستوفر فویل" آنها شانس زیادی ندارد. او به مبارزه با بازار سیاه، سوداگری و قتل می پردازد و از طرفی دیگر پسرش "اندرو" که خلبان نیروی هوایی سلطنتی است با دشمن در میدان نبرد میجنگد...

پس از کشف يک کشتي مسافربري که در سال ۱۹۵۳ گم شده و بر روي دريا شناور است يابندگان که عده اي فروشنده اجناس دست دوم هستند ، ادعا مي کنند که اجناس موجود در کشتي به آنها تعلق دارد . زمانيکه آنها مي خواهند کشتي را با طناب به سمت لنگرگاه ببرند يکسري حوادث عجيب و غريب اتفاق مي افتد و گروه در کشتي به تله مي افتند و به زودي مي فهمند يکسري ارواح شيطانی در کشتي ساکن هستند . حال افراد بايستی حقيقت را درباره گذشته کشتی کشف کنند و عاملی را که باعث تهديد آنها شده است از بين ببرند...

"رجینا لمبرت" به همراه همسرش در پاریس زندگی می کند. او از تعطیلاتی کوتاه مدت با خانه بازمی گردد و تصمیم دارد از همسر خود جدا شود اما با رسیدن به آپارتمانشان متوجه می شود که همسرش به قتل رسیده و همه پولهایشان گم شده است. او با مردی اسرارآمیز برخورد می کند که ادعا می کند پول برای اوست و "رجینا" آنها را مخفی کرده...