
«کاکویی چان»، مأمور پلیس هنگ کنگی، مأموریت می یابد تا زنی به نام «ناتاشا» را حین سفرش به اوکراین تعقیب کند. «ناتاشا» در حال قاچاق دلار امریکا به شوروی سابق است. این دلارها آن قدر هست که تروریستی به نام «تسویی» بتواند در بازار سیاه از مافیای روس یک کلاهک هسته ای خریداری کند…

«کارل چيلدرز» (تورنتن) مردي است کمي کند ذهن که بيش تر سال هاي عمرش را در يک آسايشگاه رواني سپري کرده است. در دوازده سالگي وقتي کشف مي کند مادرش با مردي که هرگز او را نديده، سر و سري دارد، هر دوي آنان را مي کشد. «کارل» از آسايشگاه اخراج مي شود و کمي بعد در يک شهر کوچک با «فرانک» (بلک) که پدرش مرده، آشنا مي شود…

«هورتنس» (باپتيست)، زني است سياه پوست که پس از مردان والدين صوري اش، دنبال والدين واقعي خويش مي گردد و در مي يابد مادرش زني سفيد پوست و پا به سن گذاشته به نام «سينتيا» (بلتين) است که با دختر ناسازگارش، «راکسان» (راشبروک) روزگار مي گذراند و «هورتنس» را- که ثمره ي رابطه اي نامشروع است - در همان نوزادي سر راه گذاشته است...

«لري فلينت» (وودي هارلسن) و برادرش «جيمي» (برت هارلسن) گردانندگان کلوب شبانه اي به نام «هاسلر» هستند. «لري» هنگامي که مجله اش – با همين نام «هاسلر» - با چاپ عکسي غير متعارف از «جاکلين کندي» فروشي سرسام آور پيدا مي کند، ميليونر مي شود و با يکي از کارمندان باشگاهش (لاو) ازدواج مي کند. تا اين که به جرم نشر تصاوير «منافي عفت عمومي» کارش به دادگاه کشيده مي شود...

«ويک ديکينز» (تراولتا)، خلبان نيروي هوايي، هم راه با کمک خلبان جوانش، «رايلي هيل» (اسليتر) يک عمليات ظاهرا معمولي شبانه را انجام مي دهند. اما «ديکينز» در واقع خائني است که بمب افکن «استيلت» شان را به طرز خطرناکي در دره ي مرگ فرود مي آورد تا دو کلاهک هسته اي آن را بربايد و به تروريست هايي که مي خواهند از دولت باج بگيرند، بفروشد.

«گيل رنارد» (دنيرو) فروشنده اي است که در زندگي شخصي و حرفه اي اش شکست خورده. او کشته مرده بيس بال است و تمام وقتش را صرف دنبال کردن بازيکن مورد علاقه اش، «بابي ريبرن» (اسنايپس) مي کند. «بابي» فصل ورزشي بدي را آغاز مي کند و تمام افتخارات به بازيکن ديگري به نام «پريمو» (دل تورو) که در همان تيم بازي مي کند، نسبت داده مي شود. «گيل» نيز براي درست کردن اوضاع، «پريمو» را مي کشد.