
ايالات متحده، سال ۱۹۷۳. وقتي پخش جلسات استيضاح «نيکسن» از تلويزيون آغاز مي شود، «سام بيکلي» (پن) از رياکاري آشکار پرزيدنت، خشمگين مي شود. او پس از تماشاي گزارشي تلويزيوني درباره ي خلباني که هلي کوپترش را در زمين چمن کاخ سفيد فرود آورده، به فکر مي افتد هواپيمايي را بربايد و آن را به محل سکونت رئيس جمهور بکوبد.

مکس و لولا دو سارق حرفه ای جواهرات هستند. آنها تصمیم دارند بعد از انجام آخرين کار خود که دزديدن يکی از الماسهای سه گانه ناپلئون است بازنشسته شوند. آنها پس از موفقيت در اينکار و فرار از دست استن لويد، مامور اداره آگاهی، عازم جزيره ای در دریای کارائيب می شوند. اما مکس پس از مدتی احساس می کند که این بازنشستگی زودهنگام مناسب حال او نيست. در همين زمان رئيس گانگسترهای جزيره نزد مکس آمده و به او پيشنهاد می دهد يکی ديگر از الماسهای سه گانه را از يک کشتی سرقت کند...

کويت، سال ۱۹۹۱. «سرگرد بنت مارکو» (واشينگتن) و «گروهبان ريموند شا» (شرايبر) طي عملياتي غافل گير مي شوند و آن ها را به آزمايشگاهي مخفي مي برند و شست و شوي مغزي مي دهند... واشينگتن، زمان حال. «شا» خود را کانديداي معاونت رياست جمهوري مي کند و پس از چندي روشن مي شود که «مارکو» برنامه ريزي شده تا پرزيدنت جديد را بکشد تا بدين ترتيب رياست جمهوري به معاونش، «شا» برسد.