
جانی کش در سال ۱۹۳۲ در آرکانزاس آمريکا بدنيا آمده و در يک خانواده کارگری بزرگ می شود. او علاقه بسيار زيادی به موسيقی کانتری پيدا می کند و اولين ترانه های خود را بهنگام خدمت در نيروی دريائی در آلمان می نويسد. پس از بازگشت به امريکا، با دختری به اسم ويوين ازدواج می کند و در يک شغل معمولی مشغول می شود. اما رويای او خواننده شدن است و نهايتاً با يک تهيه کننده نامدار به اسم سام آشنا شده و سفری را برای اجرای چند کنسرت آغاز می کند. جانی با هر ترانه ای که می خواند مشهورتر می شود اما مشکل اينجاست که او به مواد مخدر و مشروبات اعتياد پيدا کرده است. يکی از همراهان او به دختری اسم جون کارتر است سعی می کند تا او را از شر اعتيادش نجات دهد و همين موضوع باعث شکل گرفتن روابط عاشقانه ای بين آندو می شود...

در آینده ای دور یک گروه قدرتمند به اسم «اتحادیه» بر کهکشان حکومت می کنند. این گروه که بصورت استبدادی بر تمام سیارات تسلط دارد همواره در تلاش هستند تا مخالفان و شورشیان را سرکوب کنند. یک گروه از این شورشیان به فرماندهی کاپیتان «مالکوم» سوار بر یک سفینه قدیمی با نام «سرنیتی» سعی دارند تا از دست نیروهای اتحادیه بگریزند. در همین زمان دختری به اسم «ریور» که قادر به خواندن ذهن افراد است موفق می شود ذهن گروهی از سیاستمداران اتحادیه را خوانده و پی به اسرارشان ببرد. به همین خاطر او به کمک برادرش «سایمن» از دست نیروهای اتحادیه و به خصوص مامور بی رحمی به اسم «آپریتیو» گریخته و در ادامه آنها به سفینه سرنیتی پناهنده می شوند.