
۲۴ سپتامبر ۱۹۱۴ ارتشهای آلمان بریتانیا و فرانسه در جریان جنگ جهانی اول در بلژیک با هم میجنگیدند. شب کریسمس جنگ را تعطیل میکنند تا دست کم برای چند ساعت کریسمس را جشن بگیرند. در ارتش آلمان یکی از سربازان که سابقه خواندن در اپرا را نیز دارد شروع به خواندن ترانه کریسمس مبارک میکند. صدای خواننده آلمانی را سربازان جبهه های دیگر میشنوند و با پرچمهای سفید به نشانه صلح از خاکریز بالا می آیند و بسوی ارتش آلمان میروند.آنشب سربازان ۳ ارتش در کنار هم شام میخورند و کریسمس را جشن میگیرند ولی هر ۳ فرمانده توافق میکنند که از روز بعد صلح شکسته شود و جنگ را از سر بگیرند...

سال ١٩۴۴، پدر لنکستر مرین کشیش منطقه ای در هلند، توسط سربازان نازی مجبور می شود تا از میان اهالی دستگیر شده شهر یکی را برای مردن انتخاب کند، در غیر این صورت تمامی اهالی کشته خواهند شد. این تجربه تلخ باعث در هم شکستن روح وی و از میان رفتن ایمانش به خدا می شود. سه سال بعد مرین لباس روحانیت را از تن کنده و به عنوان باستان شناس در تورکانا- کنیای فعلی – از مستعمرات بریتانیا در شرق آفریقا سرگرم کار شده است. او قصد دارد تا یک کلیسای دوره بیزانس را از زیر خاک بیرون بیاورد و...

«آينار»(ردفورد) روزي روزگاري مزرعه دار موفقي بوده است. «آينار» پسري داشته که سال ها پيش وقتي همسرش، «جين» (لوپز) پشت رل بوده، در تصادف اتومبيل کشته شده است و «آينار» هرگز نتوانسته «جين» را به خاطر مرگ پسرشان ببخشد. اما «جين» و «گريفين» صاحب دختر کوچکي به نام «گريف» نيز بوده اند که «آينار» هرگز او را نديده تا اين که يازده سال بعد جلوي در خانه اش پديدار مي شود. «جين» و «گريف» (گاردنر)، در فرار از دست مرد خشني به نام «گري» (لوييس)، به مزرعه ي «آينار» پناه آورده اند...