
معمار وینسنت استیونز; روانپزشک کریس وانوون؛ عوامل املاک و مستغلات لوک سیکورد و مارتی لندری؛ و برادر ناتنی کریس، فیلیپ ترانر، ازدواج کرده و بهترین دوستان هستند. وینسنت یک ساختمان کاملاً جدید طراحی کرده است و به او و دوستانش پیشنهاد میکند که یکی از پنتهاوسهای شگفتانگیز را به اشتراک بگذارند. این به آنها اجازه میدهد بدون نگرانی از نمایش هزینههای هتل در کارتهای اعتباریشان، با زنان دیگر ارتباط برقرار کنند. وقتی جسد زنی زیبا را پیدا می کنند که روی تخت زیر شیروانی بسته شده است، در مورد اینکه چه کسی مسئول است بحث می کنند و رازهایی فاش می شود که بر دوستی آنها تأثیر می گذارد.

قصاب به دلیل درگیری با مردی که قصد داشت دختر بیمارش را گمراه کند مدتی را در زندان می گذراند.او که می خواهد یک زندگی جدید آغاز کند دخترش را به یک موسسه می برد و به همراه معشوقه خود راهی حومه شهر می شود.آن زن به او قول یک قصابی جدید را داده است.اما با دروغ گفتن او قصاب تصمیم می گیرد به پاریس بازگشته و دخترش را پیدا کند...

چارلی چاک دندانپزشک جوانی است که در بچگی توسط یک دختر یازده ساله نفرین شد تا با هر زنی که دوستی برقرار کند آن زن با مرد دیگری آشنا شده و ازدواج کرده و در زندگی زناشویی خود خوشبخت شود . اکثر دختران شهر که قصد ازدواج دارند از این موضوع اطلاع پیدا کرده و تلاش می کنند به هر نحوی شده با چاک رابطه دوستی برقرار کنند تا در ادامه شوهر ایده آلشان از راه برسند...