در پادآرمانشهری در آینده و یا شاید یک دنیای موازی عجیب، بزرگسالانی هستند که مجردند و یا در پیدا کردن زوج ناتوانند. آنها باید به یک هتل بروند و ظرف ۴۵ روز شریک زندگی مناسبی پیدا کنند؛ در غیر این صورت، به حیوانی دلخواهِ خودشان تبدیل میشوند و آنها را در جنگل رها میکنند...
در پادآرمانشهری در آینده و یا شاید یک دنیای موازی عجیب، بزرگسالانی هستند که مجردند و یا در پیدا کردن زوج ناتوانند. آنها باید به یک هتل بروند و ظرف ۴۵ روز شریک زندگی مناسبی پیدا کنند؛ در غیر این صورت، به حیوانی دلخواهِ خودشان تبدیل میشوند و آنها را در جنگل رها میکنند...
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
مفهومی در سکانس های فیلم در کنار شما قدم می زنه ، حسرتی که برای درک آن نیازمند تخیل نیست ، معماهایی که به راحتی جواب می دهند و حسی که نیازمند نوشتن آن نیست ، چون دنیایی که توسط این حس ایجاد می شود زیبا نیست ،
شاید اسپویل ،،
بخش اول :
در ابتدا به مفهوم زمان و قوائد دنیایی آشنا می شویم که برای کسانی که مثل من مجرد هستند زیباست ، دنیایی که شاید عشق واقعی را در آن پیدا کنیم ، و حتی وقتی که می فهمیم به حیوانی دیگر تبدیل می شویم ، باز هم به این فکر می کنیم که این دنیا فکر همه جا را کرده است برای چه مجرد تا آخر عمر بی هدف زندگی کنم ، شاید به حیوانی تبدیل شوم که باعث رشد زندگی زندگی و پیدا کردن عشقی دیگر شود
بخش دوم :
زمان می گذرد و شخصیت اول فیلم با دنیایی که مفهوم زمان در آن مهم است آشنا می شود ، ولی هنوز دردناک بودن زندگی را به عنوان حیوان به طور کامل درک نکرده است ،
متوجه می شویم که فرزندانی وجود داشته اند که به این علت از عشق محروم شده اند ،
متوجه شده ایم که خیلی از انسان ها نمی خواهند مابقی عمر خود را حیوان باشند و پیدا کردن عشق واقعی دردناک است ،
متوجه شده ایم که در دنیای واقعی اطراف خود چرا سعی در پیدا کردن عشق با دروغ گفتن می کنیم و ازداج می کنیم
بخش سوم :
دیگر نمی خواهیم حیوان شویم ، حاضریم برای این چنین مشکلی دروغ بگوییم ،، حاظریم برای مجرد ماندن دیگر دروغ بگوییم و حاظریم برای تنها نماندن دروغ بگوییم ،،
بخش چهارم :
فرار و انتقام از دنیای موجود ،خسته از دنیایی که درکمان نکرد و درکش نکردیم ، به دنیای جدیدی پای می گذاریم ، دنیایی که احتمال می دهیم ما را درک کند ،،
بخش پنجم :
تعصبات این دنیا بیشتر از دنیای قبلی است ، پیشرفتی نکردیم ، و پیدا کردن عشق باعث شده که در دنیای جدید جایی نداشته باشیم ،
عشقی که دوطرفه است ، مشترکاتی که از مشرکات این دنیای جدید می باشد ، حال که از طرف کس دیگری درک شدهایم ولی دیگر نسبت به اطرافیان درک نشده ایم ،
بخش ششم :
رهبر متعصب دنیای ما را با تعصب خویش آلوده کرده و انگار گرفتار فرقه ای جدید شده ایم ، و توسط رهبر دچار مجازات ،
بخش هفتم :
رهایی و ایستادن پای درد عشق ،،
و در آخر تنفر از تجربه ی زندگی در دنیایی موازی ، دنیایی که خیلی نزدیک به دنیای ماست و هر راهی که می رویم به بن بست می خورد ،
چه مجرد باشد ، چه عشقی پیدا کنید ، دنیایی پر از بن بست و راه های تکراری پیش رو دارید ،،،
این شعر شاملو مصداق کامل فیلم هست »
دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را می پویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد
روزگار غریبی است نازنین
و عشق را کنار تیرک راهوند تازیانه می زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
روزگار غریبی است نازنین
و در این بن بست کج و پیچ سرما
آتش را به سوخت بار سرود و شعر فروزان می دارند
به اندیشیدن خطر مکن
روزگار غریبی است نازنین
آنکه بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را می پویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد
روزگار غریبی است نازنین
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنک قصابانند بر گذرگاهان مستقر با کُنده و ساطوری خون آلود
و تبسم را بر لبها جراحی می کنند
و ترانه را بر دهان
کباب قناری بر آتش سوسن و یاس
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
ابلیس پیروز مست سور عزای ما را بر سفره نشسته است
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد....
۲/۱۰
متاسفانه در حق این فیلم اجحاف شده
باید تمشک طلایی رو بهش میدادن
فیم از نیمه دوم افت کرد یمقدار از داستان اصلی منحرف شد
در کل ایده جالبی داشت
مزخرف ترین فیلمی بود که تا حالا دیدم
فیلم ضعیفیه چون بلد نیست داستانش رو تعریف کنه و از بیشتر مسایل سطحی میگذره ... یک ساعت اول فیلم قابل تحمله چون خط داستان محکم تره اما یک ساعت دوم خیلی آشفتس رابطه ها و رفتارها درست تعریف نمیشن ... متاسفانه باید بگم با یه ایده هدر رفته مواجهیم که اگر شکل درستی به خودش میگرفت میتونست تبدیل به یک شاهکار فلسفی زیبا درباره جهان حاضر و انسان های موجود در اون بشه امیدوارم بازهم فیلم هایی خوش ساخت تر درباره انسان و تنهایی اش ساخته بشه ... ۳ از ۱۰
این فیلم نمونه کامل یه فیلم به درد نخوره که تا اخر فیلم فقط چرت گفته میشه و ارزش یکبار دیدنم نداره
.
فلسفی بود
و اهلش رو میخواد برای دیدن