جنگی که در آبخازیا در سال ۱۹۹۰ رخ می دهد ، مردی به نام Ivo در حالی که جنگ و در گیری همه جا را فراگرفته است ولی او مشغول چیدن محصولات کشاورزی اش که میوه ی نارنگی می باشد است در همین گیر و دار مردی زخمی به او پناه می آورد و او مجبور می شود به مرد زخمی پناه دهد...
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
این فیلم رو از دست ندید
بسیار فیلم زیبایی بود،یک رئال بسیار خوب که از پوست و گوشت گذشته بود و به استخوان رسیده بود.روابط بسیار خوب تعریف شده بود،دیالوگ ها همگی بجا و مناسب بود،طرز تفکر پیرمرد داستان درنوع خودش تاثیرگذار و شگفت انگیز بود،مثل یک قاضی دو طرف جنگ رو قضاوت میکرد،جنگ رو نکوهش میکرد....
حتما این داستان زیبا رو ببینید.بنظرم حتا از* لویاتان *هم بیشتر لایق اسکار بود چه برسه با *آیدا*
سلام
انسانیت محض
تجربه ای وصف ناشدنی را با دیدن این فیلم پشت سر گذاشتم.
درامی فوق العاده با موسیقی متن دلنشین و بازی های رئال و فیلمبرداری تحسین بر انگیز.
فیلمبرداری این فیلم فوق العاده است و قاب های زیبایی خلق می کند که واقعا تماشایی است.
موسیقی متن این فیلم چنان با روند داستان آمیخته شده که گویی فیلمنامه نویس ، خودش ملودی را نوشته.
کارگردان این فیلم به خوبی توانسته محتوای مد نظر خود را در قالب فرمی حساب شده به جان مخاطب بنشاند.
فیلمنامه بدون زیاده گویی و پر حرفی ، داستانی زیبا را روایت می کند.
مضمون این فیلم کاملا انسانی است.
جنگ ، متهم ردیف اول این فیلم است و چه زیباست گفتگوی پیر مرد در پلان پایانی.
تیتراژ پایانی هم موزیک بسیار شنیدنی دارد که حس خوبی را منتقل می کند.
حال خوبی بعد از دیدن این اثر پیدا کردم.
شدیدا توصیه می کنم.
۹/۱۰
معرکه بود. همه ی آدمای دنیا باید این فیلمو ببینن. این فیلم بر ضد هر جنگی هرجای این دنیاست. یه جایی یه چیزی دربارش خوندم حیفم اومد نذارم :
ایوو شخصیت اول فیلم است، شخصیتی عجیب که دلیل ماندنش در روستا را متوجه نمی‌شویم، صلح طلب است اما همچون منجی‌ای دیوانه می ماند، کارگردان روی این شخصیت و رابطه‌اش با نارنگی‌ها حساب زیادی کرده، میوه‌ی نارنگی در فیلم نماد قربانیان جنگ و انسانیتی است که توسط جنگ نیست و نابود می‌شود، شغل ایوو درست کردن خانه برای این نارنگی‌هاست، او در پایان فیلم از همان چوب برای درست کردن تابوت دوستانش که جنگ باعث مرگشان شده استفاده می‌کند، در فیلم گفته می‌شود این جنگ، جنگی بر علیه نارنگی‌هاست، در پایان همین نارنگی‌ها هستند که بمباران می‌شوند و تابوت‌ها هم دقیقا بعد از آن درست می‌شوند.
فیلم داستان برداشته شدن مرزِ دشمنی و مرزی که انسان‌ها را دشمن کرده است بیان می‌کند، در پایان آنها همدیگر را نه بر اساس ملیتشان، بلکه به عنوان دو انسان می‌شناسند، در پایان آن دو با هم بر ضد دشمنی متحد می‌شوند که نه خانه‌ی کسی دیگر را، بلکه دارد انسانیت را تهدید می‌کند.
همه میتونن با هم خوب باشن فقط ای کاش هیچ مرز و دینی وجود نداشت تا جنگی هم نباشه.
....
یاد دیالوگ زدنده یاد پوپک گلدره تو سریال دنیای شیرین دریا افتادم فک کنم ایجوری گفت :
نمیشه به اب و هوا اطمینان کنی
نمیشه به ماشین ها اطمینان کنی
ولی
همیشه میشه به قلب آدمها اطمینان کنی.
۱۰ از ۱۰
خاک تو سر آکادمی که اسکار رو دادن به Ida که ذره ای ارزش نداشت
عجب فیلمی ... عجب موسیقی متنی ...
شاهکار ساده ای که هرگز شعار نمی دهد
یک دقیقه سکوت...
زبان قاصر است از بیان قداست این فیلم
گریه حضار...