فیلم روایت گر ۲ داستان جداگانه است؛ داستان اول مربوط به دختری به نام «جاستین» (کریستن دانست) است که در شُرف یک مراسم عروسی بسیار مجلل با مرد مورد علاقه اش، «مایکل» (الکساندر اسکارگارد) قرار دارد. جاستین بعد از عروسی، دچار نوعی افسردگی شدید می شود که به سبب آن، وی تمام اتفاقات پیرامونش را بد تعبیر می کند و به خصوص رابطه ناخوشایندی را با خواهرش آغاز می کند، این در حالی است که یک سیاره به نام «مالاخولیا» در حال نزدیک شدن به زمین است و این یعنی پایان دنیا. داستان دوم مربوط به خواهر جاستین به نام «کلیر» (شارلوت گاینزبرگ) و همسرش «جان» (کیفر ساترلند) است. جان ستاره شناسی است که پی برده سیاره مالاخولیا در حال نزدیک شدن به زمین می باشد...
فیلم روایت گر ۲ داستان جداگانه است؛ داستان اول مربوط به دختری به نام «جاستین» (کریستن دانست) است که در شُرف یک مراسم عروسی بسیار مجلل با مرد مورد علاقه اش، «مایکل» (الکساندر اسکارگارد) قرار دارد. جاستین بعد از عروسی، دچار نوعی افسردگی شدید می شود که به سبب آن، وی تمام اتفاقات پیرامونش را بد تعبیر می کند و به خصوص رابطه ناخوشایندی را با خواهرش آغاز می کند، این در حالی است که یک سیاره به نام «مالاخولیا» در حال نزدیک شدن به زمین است و این یعنی پایان دنیا. داستان دوم مربوط به خواهر جاستین به نام «کلیر» (شارلوت گاینزبرگ) و همسرش «جان» (کیفر ساترلند) است. جان ستاره شناسی است که پی برده سیاره مالاخولیا در حال نزدیک شدن به زمین می باشد...
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
یک جهان چقدر می‌تواند مسخره باشد؟!
ماجرایی قرار است یقه‌ی ما را بچسبد و خط بطلانی بر تمام خوشی‌ها و ناخوشی‌هایمان بکشد. ماجرایی که همه آن را می‌شناسیم و می‌دانیم وجودش حتمی است. اما بی‌تفاوت از کنارش رد می‌شویم... می‌دانیم واقعیت دارد، اما وقعی به آن نمی‌گذاریم. باورش نمی‌کنیم، تا وقتی که دیگر دیر می‌شود و همه چیز برایمان تنگ می‌شود، در حد همان خانه‌ی دور افتاده!
در چنین جهانی، اگر کسی باور کند و مرگ خود را بپذیرد، دیوانه به نظر می‌رسد!
هنگامی که به انتها می‌رسیم، تنها چاره‌ای که داریم مواجهه است، اما چگونگی آن هم مهم است...
فیلمی بزرگ، که انسان را به یاد مرگ... به یاد خطاهایش... به یاد اشتباهاتی که در زندگی روزمره دانسته و از روی عمد مرتکب می‌شود و از کنارشان می‌گذرد... می‌اندازد...
فون تریه در این فیلم خواسته یا ناخواسته انسان را به فطرتی رجوع می‌دهد و صحنه‌هایی اعجاب‌انگیز پیش روی مخاطب قرار می‌دهد. و با فیلمنامه‌ی صادقانه‌اش، روح داستانی را متحول کرده است...
این فیلم می‌تواند مصداق بارز کاتارسیس و تحول برای مخاطب امروز باشد...
بهترین فیلم یک کارگردان مزخرفه مریض...
پایان همه عمر جهان نیستی است
پندار که نیستی چو هستی خوش باش
.
.
فون تریه و جهانبینیش رو به دلایل شخصی خیلی دوست دارم / ۸ از ۱۰
چیزی که منو در مورد فیلم هاش آزار میده ضرب آهنگ کند فیلم هاش هست... میتونم بگم بلا استثنا تو همه ی فیلم هاش من یه چرتی زدم.
چرا چندتا از فیلما حذف شده ؟؟؟ خواهشآ برگردونید
تشکر
داستانی که داشت رو میتونستند تو یه فیلم کوتاه جا بدن ، اما خیلی خیلی لفتش دادن و واقعاً خسته کننده بود
من از فیلم برداریش خوشم اومد یاد سریال ۲۴ افتادم با اون همه هیجانش اما برای این فیلم چنین سبک فیلم برداری اشتباهه!
در کل فیلم عامه پسندی نبود
بهترین سکانسش هم به نظر من اون موقعی که کارگردانپرنده در حال پرواز رو نشون میدادو هی روش زوم میکرد در این حین ، یهویی تارگتش عوض شد رو جاستین فوکوس کرد ، واقعاً چنین تکنیکی سخته
حتی جیمزکامرون هم نمیتونه همچین سکانسی شکار کنه :D
هراسناک ترین پایان برای یک فیلم و برای یک جهان
مالیخولیا ، اثری افسرده از فون تریر !
این کارگردان بزرگ به گفتهء خود دورانی از افسردگی را پشت سر گذاشته و حال قصد کرده که احوالات افسردگی را در قالب یک فیلم علمی تخیلی به بیننده تلقین کند ، اما لزوم این کار چیست ؟ این اثر صرفا برای درک کردن انسانهای افسرده و مبتلا به مالیخولیا ساخته شده و برای تصویر کردن یک ذهن آشفته نسبتا موفق بوده است.
انتخاب ژانر علمی تخیلی برای محقق کردن هدف مذکور ، انتخابی هوشمندانه بوده است اما ضعف فیلم در دیالوگها منجر به کاسته شدن تاثیر فیلم در القای مفهوم می شود.
به طور کل ، این اثر برای تصویر کردن آشفتگی یک ذهن ، راه های بکر و خلاقانه ای پیش گرفت و تبدیل به یک اثر نو در این زمینه شد.