طوفان عجیبی باعث آزاد شدن موجودات خونخوار عجیبی در شهر کوچکی می شود.گروه کوچکی از شهروندان در سوپرمارکتی دور هم جمع شده اند و برای زندگی خود می جنگند...
طوفان عجیبی باعث آزاد شدن موجودات خونخوار عجیبی در شهر کوچکی می شود.گروه کوچکی از شهروندان در سوپرمارکتی دور هم جمع شده اند و برای زندگی خود می جنگند...
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
اسپويل
.
.
.
.
.
.
.
.
به نظرم جالبش اينجا بود كه اون زنه از شخصيت اصلي براي رفتن بيرون و نجات فرزندانش كمك خواست. و بهش گفتن كه من بايد مواظب بچه خودم باشم و زنه تنهايي رفت.
آخر فيلم هم بچه زنه زنده موند و بچه مرده به دست خود مرده ميميره.
سومین شاهکار و اقتباس دارابونت از رمان استیفن کینگ,فیلمیست به نام مه,اثری به غایت خلاقانه و تاثیرگذار که با پایان کوبنده و بسیار شوکه کننده اش انسان را به نوعی دیگر نسبت به اثار این کارگردان پر اوازه به مفهوم امید تا اخرین لحظه در زندگی اشنا میسازد.
داستان فیلم از یک طوفان شروع می شود.طوفانی هولناک که شهر را به نابودی می کشاند و خسارات زیادی را بر جای می گذارد روز بعد از طوفان تنی چند از مردم دهکده ی کوچک داستان برای یافتن غذا به بزرگترین هایپر مارکت شهر هجوم میاوردند انها به گمان اینکه خطر را پشت سر گذاشته اند از هم یاد می کنند و بعضی از اشتباهات خود با یکدیگر را به باد فراموشی می سپارند.اما خبر ندارند مه ایی که درحال نزدیک شدن به شهرشان است خطریست به مراتب وحشتناک تر از طوفان شب قبل...مه موجوداتی را در خود دارد که سبب زندانی شدن ساکنان هایپر مارکت در ان می شود حال این افراد باید با کمک رهبری که از میان خودشان برگزیده میشود خود را زنده نگاه دارند و با موجوداتی که در درون مه قرار دارند به مقابله بر خیزند...داستان فیلم شاید در این چند خط کمی برای مخاطب سینما کلیشه ایی به نظر اید ولی هنر دارابونت در خلق موقعیات پیچیده و بازی با مفهوم دین معجونی را پدید میاورد که هر بیننده ایی تحت تاثیرش قرار خواهد گرفت.
وجود کاراکترهای بسیاری در مغازه که هر یک به نوعی دارای شخصیت هایی متفاوت هستند می تواند نشان دهنده ای جامعه ای بزرگ باشد که هر کدام از اقوام ان و یا ایالات ان به گونه ایی می اندیشند و هر کدام از شخصی اطاعت می کنند که با ذهنیات و تفکرات معنوی و غیر معنوی شان جور دراید.بنابراین شکی نیست که در این ساختمان بزرگ که افراد متفاوتی در ان به دام افتادند هر یک رهبران خود را داشته باشند.
در فیلم مه ما این گروه ها را در سه قسمت متفاوت به نظاره می نگرم و پایان هر یک را تماشا می نماییم.نخست گروهی خود رای و مشورت ناپذیر دوم گروهی عمل گرا و مسئولیت پذیر و سوم گروهی افراطی و مذهبی.
نیمه ی اول فیلم به درگیری این گروه ها با معضل های خارجی که در درون مه قرار دارند می گذرد اما با گذشت نیمه اول و به اوج رسیدن اغتشاشات و تشنج ها اینجاست که فیلم روند ی دیگر را پیدا می نماید و برگ برنده ی خود را رو می نماید....دیگر معضلات خارجی کنار گذاشته می شوند و این معضلات داخلی اند که برجسته می نمایند هیولاهای حیوانی به کنار زده می شوند و ذات هیولا شکل انسان هویدا میگردد در واقع در این برهه است که ذات کثیف انسان و واقعیات او رو می شوند.درگیری ها به داخل کشیده می شوند بطوریکه هر گروه برای زنده ماندن و ثابت کردن اصولش دست به هر کاری میزند حتی اگر انکار کشتن بچه ای بی گناه باشد....
نکته ی پررنگ و جالب دیگر داستان که باز در نیمه ی دوم فیلم نمود بیش از اندازه پیدا می کند مذهب است.همه ی ما فرانک دارابونت را به عنوان فردی بی دین ولی اخلاق گرا می شناسیم در مه نیز او گروهی را پیروز میدان میداند که اخلاق را سر لوحه ی خود قرار دهند و تعجب برانگیز نیست که گروه دین دار را بازنده ی اصلی نبردش نمایش میدهد.اما او برای ضربه زدن به دین از مذهب ممنوعه ایی استفاده می کند او دین یهود را به سخره میگیرد رهبری دیوانه را در میانشان به تصویر می کشد و پیروانش را چون مردم بنی اسرائیل که گوساله ی سامری را میپرستیدند نشان می دهد.شاید به همین دلیل است که فیلم مه در جشنواره ها و سایت ها نیز نمراتی خوبی را دریافت ننموده است شاید اگر به جای دین یهود دین اسلام به سخره گرفته می شد وضع فیلم این نبود به هر حال نکته ای منفی که در این اثر کمی توی ذوق می زند,جلوه های ویژه ی متوسط و شاید هم پایان شوکه کننده اش باشد.(البته من که از پایانش خوشم اومد.)بنابراین مه فیلمیست به همان اندازه قدرتمند و برابر با دو اثر قبلی دارابونت یعنی مسیر سبز و رستگاری در شاوشنگ که دیدنش را شدیدا توصیه می نمایم.
وای وای وای از کجا شروع کنم؟
اول اینکه تو داستان این فیلم خیلی بوی استفین کینگ میاد و فک کنم نویسنده یا یه کاره ی این فیلم باشه.
دوم اینکه صد امتیاز به اولی (OLI) میدم برای کشتن اون زن حراف و افراطی ...
و اما بعد ، این فیلم از نظر من دو پیام داره
۱-اون عده ای که شکست رو نپذیرفتن و درگیر وهم و خرافات نشدن، امیدوارانه تلاش خودشون رو برای نجات یافتن شروع کردن و میتونستن پیروز بشن .
به نظرم باید در فیلم نشان داده میشد بعد از اینکه اون چند نفر تصمیم به بیرون رفتن با ماشین گرفتن ، کسایی که تو فروشگاه موندن و پیرو اون زن بودن مورد حمله موجودات قرار میگیرن و ....
شاید این یه نقد به فیلم باشه چرا که اون پیامی که میخواستن برسونن با اینکار ملموس تر نشون داده میشد اما بالاخره شانس نجات برای عده ی قلیل آگاه و پر امید خیلی بیشتر نشون داده شد نسبت به افرادی که موندن تو فروشگاه.
۲- اون عده ای هم که تصمیم به تلاش برای نجات یافتن گرفته بودن موقعی شکست خوردن که خودشون از درون و توسط خودشون تسلیم شدن و نه توسط هیچ موجود ماورالطبیعه ای ...
در لحظات آخر امید خودشون رو از دست دادن و تصمیم به خود کشی گرفتن ولی لحظاتی بعد ارتش میاد و ...
که در اون لحظه توماس جین دیالوگ ماندگار و جالبی میگه: اونها ... اونها ... مردن ... برای چی ؟
پس اینا هم به خودشون باختن و اون لحظه ای باختن که امید خودشون رو از دست داده بودن.
حرف آخر به قول هاوکینگ تا زندگی هست ، امید هست.
با احترام به همه ی اینایی که اینجا نظر گذاشتن
خواستم بگم که من با خوندنه تعریف هایی ک تو کامنت ها شده بود این فیلمو دیدم
ب نظرم سناریو و حرفی ک میخواست گفته بشه تو فیلم قابل ملاحظه بود
ولی فیلم اصلا خوب از آب درنیومده
از بازی مصنوعی بازیگر ها گرفته تا جلوه های ویژه
در کل امتیاز من ۶ از ۱۰
خیلی بد ساخت و افتضاح! بازی ها فاجعه. پایانش خوبه.
۴
فیلم جنیه های فلسفی و اعتقادت و مذهب بیشتر نمایان بود
فیلم خوش ساختی بود
همه دیدیم که چطور این فاجعه رو انسان ها به وجود اوردن و از همه بدترن به قول جوکر تو دارک نایت که به بتمن میگه همین مردم متمدن که سنگشونو به سینه میزنی به پاش باشه چه کارها که نمیکنن
به نظرم نسبت به این فیلم کم لطفی شده خیلی قشنگ بود ی سری ضعیف های جزئی داشت ولی هم فیلمنامه خیلی خوب هم هیجان عالی داشت کاش امتیازش یکم بیشتر میشد.. ۹ از ۱۰
بازی بازیگرا ضعیف و مصنوعی
بعد جالب بود چقد احمقانه رفتار میکردن ۶/۱۰
اسپویل
اونجا که دستشو از ماشین در اورد که اسلحه رو برداره زنه چنان جیغی زد که تا بیست کیلومتری هرچی بود باید میومد سمتشون یا وقتی عنکبوتا یکی اشون رو میگرفتن وامیسادن نگاه میکردن یا تو داروخونه دارو هارو ورداشتن بعد داشتن چرخ میزدن برا خودشون اونجا اخرشم ادم عاقل خودشو نمیکشه میتونستن پیاده بشن کم کم از کنار ماشینا برن حداقل به قول خودشون بدون تلاش شکست نخورن